محمد تقی: تفاوت میان نسخه‌ها

[نسخهٔ بررسی‌نشده][نسخهٔ بررسی‌نشده]
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Fatranslator (بحث | مشارکت‌ها)
جز ربات:افزودن الگو ناوباکس {{شجره‌نامه حسین بن علی}}+املا+تمیز+
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه، replaced: شده است ← شده‌است، کرده است ← کرده‌است، سالها ← سال‌ها با ویرایشگر خودکار فارسی
خط ۲۵:
 
== جواد ==
محمد بن علی، به خاطر کرم و بخششی که نسبت به مردم داشت، جواد (بخشنده) خوانده می‌شد. حتی در سالهایسال‌های اولیهٔ زندگی، وقتی پدرش در خراسان بود، اصحابش او را از در فرعی خانه خارج می‌کردند تا با افراد کمتری مواجه شود که برای دریافت کمک گرد خانه‌اش تجمع می‌کردند. گفته می‌شود که پدرش، [[علی بن موسی الرضا|رضا]]، با شنیدن این خبر نامه‌ای از خراسان برایش فرستاد تا به او سفارش کند تا به حرف کسانی که به او می‌گویند از در اصلی رفت‌وآمد نکند، گوش ندهد؛ که این بخاطر خست آنهاست که می‌ترسند از او خیری به دیگران برسد. رضا در این نامه به پسرش سفارش کرده بود که: «هر وقت می‌خواهی از خانه خارج شوی، مقداری سکه طلا و نقره همراه داشته باش. هیچ‌کس از تو درخواستی نکند مگر اینکه چیزی به او بدهی. از عموها یا دایی‌هایت اگر کسی نیازی داشت، کمتر از پنجاه دینار به او نده، و می‌توانی بیشتر ببخشی اگر بخواهی؛ و از عمه‌ها و خاله‌هایت اگر کسی درخواستی داشت، کمتر از بیست و پنج دینار به او نده و می‌توانی بیشتر ببخشی اگر بخواهی.»<ref>{{harvnb|Sharif al-Qarashi|2005|p=52}}</ref>
 
== امامت ==
خط ۳۱:
محمد جواد که تقی (پرهیزکار) هم نامیده می‌شود، نه سال و به روایتی هفت سال داشت وقتی پدرش در خراسان درگذشت، و بنا به اعتقاد شیعه، به امر خداوند و به حکم پدرش، عهده‌دار مقام امامت شد. این نخستین بار بود که در تشیع امامی شخص بالغی برای تصدی منصب امامت حاضر نبود. دور نمای یک امام نابالغ حیرت گسترده‌ای در جامعه به وجود آورد و بحث مفصلی در این خصوص که بلوغ شرط لازم برای امامت هست یا نه درگرفت. غیر امامی‌ها که برای کسب مواهب دربار عباسی تظاهر به حمایت از علی الرضا می‌کردند به گروه‌های ابتدایی خود برگشتند و آن امامی‌هایی که تصور می‌کردند این که یک کودک بتواند امام شود غیرقابل تصور است یا از احمد بن موسی برادر علی الرضا پیروی کردند (احمدیه) یا به این باور روی آوردند که امامت با موسی الکاظم خاتمه یافته (واقفیه). پس از مرگ علی الرضا هشتاد تن از هواداران اصلی او در بغداد در خانه عبدالرحمن بن الحجاج، از اصحاب ممتاز امامان صادق، کاظم و رضا جمع شدند. آنان در آنجا تصمیم گرفتند که فرزند رضا شایسته امامت است. حامیان محمد الجواد استدلال کردند که در قرآن عیسی در گهواره سخن گفته و حتی در کودکی به او وحی شده و بدین ترتیب با امامی که کودک است مخالفتی وجود ندارد. هنوز در بین امامی‌ها بر سر این که امام نابالغ در همهٔ جنبه‌ها با امام بالغ برابر هست یا نه عدم موافقت وجود داشت خصوصاً در این خصوص که دانش او از منابع عادی نظیر معلمین و کتب حاصل شده یا از منابع فراطبیعی چون فرشتگان. موضعی که غالب شد این بود که امامان بالغ و کودک در همه جوانب از جمله منبع فراطبیعی دانششان برابرند.<ref name="ایر"/>
 
با وجود سن کم، اما، جواد کودکانه رفتار نمی‌کرد. دانش و صلاحیت او را معمولاً با عیسی بن مریم مقایسه می‌کنند که با وجود خردسالی به مقام رسالت رسیده بود. (قرآن 5:110)<ref name="Donaldson"/> مأمون علاقه بسیاری به محمد الجواد ابراز می‌کرد.<ref name="ایر"/> اولین برخورد مأمون با جواد، به گونه‌ای که در منابع شیعی ثبت شده است،شده‌است، جالب توجه است. روایت شده‌است که وقتی مأمون با پرنده‌های شکاری اش برای شکار از شهر خارج شده بود، از جاده‌ای می‌گذشت که تعدادی کودک از جمله جواد در آن مشغول بازی بودند. وقتی مأمون و همراهانش با اسب به آن‌ها نزدیک شدند، همهٔ بچه‌ها به جز جواد، که همان‌جا ثابت ایستاده بود، پا به فرار گذاشتند. این حرکتِ جواد، تعجب مأمون را برانگیخت. کالسکه‌اش را کنارش نگه داشت تا بپرسد چرا مثل بقیه فرار نکرده استنکرده‌است. جواد پاسخ داد: «جاده آنقدر تنگ نیست که جا برای عبور تو نباشد؛ و گناهی مرتکب نشدم که از تو بترسم؛ و گمان نمی‌کنم از آن دسته آدمها باشی که بی تقصیر به کسی آسیب بزنی، پس دلیلی برای فرار ندارم.» خلیفه از این جواب خوشش آمد. پس از اینکه کمی از او فاصله گرفت، یکی از بازهای شکاری‌اش، ماهی ای کوچک برایش آورد. مأمون ماهی را در دست پنهان کرده، به سمت جواد که هنوز آنجا ایستاده بود برگشته، از او خواست حدس بزند چه در دست پنهان دارد. جواد پاسخ داد: «خالق موجودات زنده ماهی کوچکی در دریا خلق کرده تا باز پادشاهان آن را شکار کند و خلفا بوسیله آن اولاد پیغمبر را امتحان کنند.»<ref name="Donaldson"/><ref name="Sharif al-Qarashi 2005 206">{{harvnb|Sharif al-Qarashi|2005|p=206}}</ref> مأمون که از این پاسخ به وجد آمده بود از خاندانش پرسید و جواد پاسخش را داد. مدت زیادی از این اتفاق نگذشت که مأمون گردهمایی بزرگی ترتیب داد که در آن انواع سوالات از جواد پرسیده شد، که پاسخ‌های جواد همه را به شگفتی واداشت. بعد از آن مأمون رسماً اعلام کرد که دخترش را به ازدواج جواد درآورده است.<ref name="Donaldson"/>
 
عناصر ضد علوی در دربار عباسی از این ازدواج ناراضی بودند. مخالفین ازدواج یحیی بن اکثم را تحریک به مناظره با جواد کردند تا او را تحقیر کنند.<ref name="ایر"/> یحیی بن اکثم، قاضی القضاتِ امپراطوری عباسی، که در این گردهمایی حضور داشت، مشتاق بود تا امام را در حضور مأمون عباسی به چالش بکشد، پس پرسید: "کفارهٔ گناه کسی که در لباس احرام حیوانی را شکار کند چیست؟" که جواد قبل از پاسخ، سؤال‌هایی پرسید که باعث شگفتی کسانی که مخالف ازدواج او با دختر مأمون بودند شد. از قبیل اینکه: "آیا شکار در خارج از منطقه احرام بوده یا در داخل آن؛ آیا شکارچی از گناهش آگاه بوده یا از روی جهل مرتکب شده؛ آیا شکارچی به عمد شکار را کشته یا از روی اشتباه؛ آیا شکارچی آزاد است یا بنده، بالغ بوده یا نابالغ، برای اولین بار مرتکب شده یا قبلاً هم انجام داده؛ شکار، پرنده بوده یا چیز دیگری، کوچک بوده یا بزرگ، آیا فرد خاطی از گناهش پشیمان است یا بر آن اصرار دارد، آیا شکارش را مخفیانه، در شب کشته، یا در روشنایی روز و در ملا عام؛ آیا شکارچی در لباس احرام حج بوده یا عمره؟..."<ref name="Donaldson"/><ref>{{harvnb|Sharif al-Qarashi|2005|pp=210–212}}</ref>