دزدان دریایی کارائیب: نفرین مروارید سیاه: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
FreshmanBot (بحث | مشارکتها) جز replaced: ه اند ← هاند (2)، می شود ← میشود، هم اکنون ← هماکنون ، هیچ کدام ← هیچکدام ، د ← د، میکند ← می با ویرایشگر خودکار فارسی |
FreshmanBot (بحث | مشارکتها) جز ←داستان فیلم: اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با ویرایشگر خودکار فارسی |
||
خط ۴۰:
اما الیزابت با این تصمیم مخالفت میکند و خواستار آزادی جک اسپارو میشود به دلیل اینکه جان خود را مدیون او است. در این هنگام جک الیزابت را به گروگان میگیرد و به وسیله او فرار میکند و در زمان فرار جملهای میگوید که به فرمانده نورینگتون بر میخورد. آن جمله این است: "اسم کاپیتان جک اسپارو رو هرگز فراموش نخواهید کرد چون او به راحتی از دستان شما فرار میکند."
جک در حال فرار به کارگاه آهنگری ویل ترنر
میان جک و ویل درگیری بوجود میآید که در نهایت با کمک
قرار بود فردا در زمان طلوع آفتاب جک اسپارو را اعدام کنند اما در همان شب اتفاقی می افتد. دزدان دریایی عجیبی به شهر حمله میکنند و دست به غارت و کشتار میزنند. شهر در آشوبی کامل فرو میرود. فرمانده نورینگتون با سربازانش از شهر دفاع میکنند. ناگهان دزدان دریایی به خانه فرماندار سوان حمله میکنند و الیزابت را میبینند و او را دستگیر میکنند و به پیش کاپیتان خود که کاپیتان هکتور باربوسا نام دارند میبرند. آنها در کشتی اسرارآمیز مروارید سیاه هستند. شاید برترین کشتی آن زمان که با سرعتی باور نکردنی همیشه از چنگ مأموران دریایی میگریخت.
خط ۴۷:
ویلیام تصمیم میگیرد که جان الیزابت را نجات دهد، برای همین به زندانی که جک اسپارو در آن قرار داشت میرود و به جک پیشنهاد میکند اگر کمک کند الیزابت را نجات دهد او را آزاد خواهد کرد. جک اول قبول نمیکند اما با فهمیدن نام ویلیام ترنر نظرش عوض میشود! جک پدر ویلیام را میشناسد اما سخن به زبان نمیاورد. جک تمامی افراد کشتی مروارید سیاه را میشناسد، شاید بهتر از هر شخص دیگری.
ویل و جک با حقه یک کشتی میدزدند اما فرمانده نورینگتون به حماقت جک میخندد که او بدترین دزد دریایی است که تا به حال دیده است چون نمیتوانند فرار کنند. زمانی که فرمانده با افرادش به کشتی که جک دزدیده بود وارد میشوند میبینند که کسی در آن نیست. جک به همراه ترنر به کشتی دیگری میروند و در حال فرار هستند. فرمانده دستور شلیک میدهد اما کشتی نمیتواند هیچ حرکتی بکند چون جک قبلاً کشتی را از کار انداخته است و فرمانده به این نتیجه
در میان دریا ویلیام سوالی که در ذهنش بود را از جک میپرسد که آیا پدرش را میشناخته یا نه؟
خط ۷۹:
اما فردای آن روز یک کشتی نظامی به جزیره نزدیک میشود و الیزابت را نجات میدهد چون بار دیگر جک اسپارو در دستان فرمانده نارینگتون به دام می افتد و بار دیگر باید تلاش کند تا از دستش فرار کند اما او این بار با فرمانده معاملهای میکند. که او جای دزدان دریایی را که به شهر حمله کرده بودند را میداند و آنها را پیش دزدان دریایی میبرد و با این کار آزاد میشود.
در آن سو کاپیتان باربوسا به طرف پناهگاهی که 881 سکه طلای صندوقچه نفرین شده در آن قرار دارد
درست در زمانی که باربوسا میخواهد خون ویل را بریزد جک اسپارو
او به باربوسا پیشنهاد میکند قبل از شکستن طلسم برو تمامی افراد نظامی آن کشتی را بکش و بعد برگرد طلسم را آزاد کن. باربوسا حرف او را میپذیرد اما چیزی را که ندیده بود حقه دیگری بود که جک اسپارو زده بود. او ناگهان یک سکه از صندوقچه را برمیدارد و پنهان میکند و به باربوسا پیشنهاد میکند حتی میتوانی برگردی خون ویلیام را تا آخرین قطره بریزی. باربوسا به افراد خود دستور حمله میدهد و یکی از زیباترین صحنههای فانتزی فیلمهای سال 2003 در این سکانس کلید میخورد. زمانی که افراد باربوسا بدون قایق و پیاده در زیر دریا قدم میزدند مهتاب که به آنها میخورد بدن اسکلتی آنها را نشان میدهد و آرام آرام به سوی کشتی نظامی حمله ور میشوند.
خط ۹۱:
در آن سو در کشتی فرمانده نارینگتون به دلیل اینکه دزدان دریایی دیگر فناپذیر شدهاند پیروز میشود و دزدان دریایی خود را تسلیم فرمانده نارینگتون و سربازانش میکنند.
کاپیتان جک اسپارو در عین ناباوری باعث میشود بار دیگر ویلیام ترنز و الیزابت نجات پیدا کنند. او به چشم الیزابت و ویلیام یک قهرمان جلوه میکند. یک دزد دریایی قهرمان، اما او به وسیله مردان نارینگتون دستگیر میشود و برای اعدام آماده اش میکنند.
زمان اعدام فرا
در آن سوی دریا کشتی مروارید سیاه نزدیک برج میشود و جک را نجات میدهد. گیبز و خدمه اش جک را نجات میدهند و بار دیگر جک کاپیتان کشتی بزرگ مروارید سیاه میشود.
فرمانده نارینگتون با خود کلنجار میرود و میگوید بهتر است آنها را به حال خود رها کنیم و در موقعیت دیگر آنها را دستگیر کنیم و رو به ویلیام ترنر میکند میگوید: امیدوارم آهنگری که این شمشیر را ساخته بتواند الیزابت سوان را خوشبخت کند و میرود.
|