داریوش سوم: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Iranianstudies (بحث | مشارکت‌ها)
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با ویرایشگر خودکار فارسی
خط ۳۵:
[[پرونده:Battle of Issus mosaic - Museo Archeologico Nazionale - Naples.jpg|250px|بندانگشتی|چپ|[[نگاره نبرد ایسوس|موزائیک اسکندر در پمپئی]] که در موزه ملی آثار باستانی ناپل نگهداری می‌شود]]
{{اصلی|منبع‌شناسی تاریخ ماد و هخامنشی}}
فقدان منابع برای سده پایان حکومت هخامنشی، مشکل اصلی برای تاریخ‌نگاری زندگانی و حکمرانی داریوش سوم است. هیچ متن یا بنای تاریخی پادشاهی در دسترس نیست و تنها دانش ما برگرفته از تاریخ‌نگاران یونانی است که دوره زندگی اش را در مقایسه با دوران آغازین عالی اسکندر مقدونی شرح داده‌اند. تعداد محدودی اسناد در بابل شامل فهرست شاه اوروک یافت شده است؛شده‌است؛ [[:en:Babylonian astronomical diaries|دفتر گزارش نجومی]] که تاریخ جنگ گوگاملا و تاریخ ورود اسکندر به بابل را ثبت کرده است؛کرده‌است؛ و برخی گزارش‌های جمع‌آوری شده توسط آبراهام ساش {{به انگلیسی|Abraham Sachs}} که در آن نام شخصی داریوش، در جای دیگر ذکر نشده است،نشده‌است، در دو رونوشت کمی متفاوت داده شده استشده‌است. منبع اصلی شفاهی، که سده‌های بعد از دوران داریوش به صورت کتبی درآمده‌اند، گزارش همراهان اسکندر و مشتقات آنهاآن‌ها است: تاریخ عمومی دیدوروس سیکولوس (قرن یک میلادی). آناباسیس آریان (قرن دوم میلادی) و در زبان لاتین، کورتیس روفوس (احتمالاً قرن اول میلادی) هر دو به طوربه‌طور کلی از گزارش‌های خیالی معاصرینشان که توسط کلیتارخوس، «اسکندر» نوشته [[پلوتارخ]] و برخی منابع در مورالیا (سال سدم میلادی) و تاریخ جهان [[تروگ پمپه‌ای]] که به صورت مختصر توسط [[ژوستین]] در قرن سوم میلادی نقل شده استشده‌است. تنها بنای یادبود تاریخی مفید، [[نگاره نبرد ایسوس|موزائیک اسکندر مقدونی در پمپئی]] است.<ref>{{پک|EIr|1994|ک=Darius III|ص=51-54}}</ref> منابع یونانی-رومی و لاتین با وجود اختلاف چند سده‌ای که با وقایع دارند همچنان منابع اصلی به شمار می‌آیند، در عین حال باید هنگام استفاده از این منابع به اسلوب، بافت و کلیشه‌های رایج در آن‌ها دقت کرد. البته منابع بابلی و مصری نیز وجود دارد و جدای از آنهاآن‌ها باید به منابع آرامی‌زبان که از بلخ پیدا شده‌اند و از نوع مدارک بایگانی هستند توجه شد که در برخی از آنهاآن‌ها نام داریوش آمده است و منظور از آن همان داریوش سوم بوده استبوده‌است.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=داریوش سوم: آخرین شاه بزرگ|نام خانوادگی=صفایی|نام=یزدان|ناشر=همیشه|سال=1395|شابک=|مکان=تهران|صفحات=10-11}}</ref>
 
== بر تخت نشستن ==
خط ۵۷:
==== نخستین نبرد اسکندر و ایرانیان یا نبرد گرانیک ====
[[پرونده:MakedonischesReich.jpg|بندانگشتی|400px|چپ|نقشه‌ای که زمان و محل سه نبرد گرانیک، ایسوس، و گوگمل نشان داده شده‌است. برای بهتر دیدن تصویر بر روی آن کلیک کنید.]]
در بهار سال ۳۳۴ پیش از میلاد، در حوالی [[آسیای صغیر]]، در کنار رود گرانیکوس که آنسوی تنگهٔ داردانل به [[دریای مرمره]] می‌ریزد، اولین تلاقی جدی بین دو سپاه ایران و اسکندر بنام [[نبرد گرانیک یا گرانیکوس]] رخ داد. در حین این نبرد و یک برخورد تن به تن خود اسکندر، به زحمت از آسیب زوبین مهرداد، داماد داریوش، جان بدر برد که برادر مهرداد، برای انتقام مرگ برادرش با شمشیر به اسکندر حمله کرد که اگر [[کلیتوس سیاه|کلیتوس]] دوست صمیمی اسکندر، درینجا دست ضارب را از شانه قطع نکرده بود، زندگی اسکندر در خطر قطعی بود. جنگ در نهایت به پیروزی اسکندر تمام شد. پس از شکست، سپاه ایرانیان که در صفوف مقدم جا گرفته‌بودند، فرار کردند ولی اسکندر به تعقیب آنهاآن‌ها نرفت بلکه به سپاهیان یونانی که در سپاه ایران خدمت می‌کردند و در در این جنگ، در قسمت ذخیره بودند، تاخت و به استثنای دو هزار نفری که اسیر گردیدند، همهٔ این یونانیان به دست سپاه اسکندر کشته شدند.<ref>پیرنیا، ص ۱۵۲</ref>
 
با این پیروزی، [[آسیای صغیر]] به تسخیر اسکندر درآمد و شهرهای یونانی‌نشین این ناحیه، غالباً وی را همچون رهاننده‌ای تلقی کردند و به آسانی دروازه‌هایشان را بر روی او گشودند.<ref>زرین کوب، ص ۲۰۵</ref>
خط ۸۵:
اسکندر در بابل فقط آن اندازه توقف کرد که لشکرش از خستگی راه بیاساید و بعد از یکماه استراحت فتح [[شوش]] و [[پرسپولیس]] را الزام کرد. فتح شوش پایتخت زمستانی هخامنشیان، بیست روز بعد میسر شد. اسکندر به دنبال تسخیر پایتخت دیگر داریوش [[پرسپولیس]] که بقول [[دیودور]] مورخ، در زیر آفتاب شهری ثروتمندتر از آن نبود بلافاصله راه سرزمین پارس را پیش گرفت.
 
پس از گریختن داریوش و سقوط [[شوش]] مقاومت در مقابل این بیگانه بیفایده بنظر می‌رسید، بااین‌وجود یک سردار پارسی به نام [[آریوبرزن]] در مقابل او مقاومتی جسورانه و شدید، در تنگه‌ای که موسوم به دربند پارس است، از خود نشان داد. او باعث شد که اسکندر نتواند از این تنگه بگذرد. سپاه اسکندر مجبور شدند، بهمان ترتیبی که ایرانی‌ها در [[جنگ ترموپیل]] اقدام کرده بودند، عمل کرده و از پشت سر ایرانی‌هایی که تنگه را بسته بودند، به آنهاآن‌ها حمله کرده و راه را باز کند. بطوریکه می‌نویسند دفاع آریوبرزن، یگانه مدافعهٔ صحیح و درستی بوده که ایران در آن زمان، بعمل آورد.<ref>پیرنیا، ص ۱۶۱</ref>
 
اسکندر با اشغال [[پرسپولیس]] به مهمترینمهم‌ترین هدف فتوحات خود دست یافت و چون وی با کینه از پارسی‌ها در داستان به آتش کشیده شدن [[آتن]] بزرگ شده بود و از اینکه تختگاه یک امپراتور به نام [[خشایارشا]] که سالهاسال‌ها پیش با تصرف [[آتن]] تمام دنیای یونان را عرضهٔ اهانت و تحقیر کرده بود اکنون به یک اشاره او می‌توانست در آتش انتقام بسوزد خود را فوق‌العاده مغرور و خرسند می‌یافت. از این رو برخلاف نصایح [[پارمنتون]] که او را از آتش زدن قصر سلطنتی پرسپولیس برحذر داشته بود قصر را طعمهٔ یک حریق عمدی کرد و بعد چون از این انتقام‌گیری خویش چنان‌که [[پلوتارک]] می‌گوید پشیمان شد یا آنگونه که [[کورتیوس]] می‌گوید «چون مقدونی‌ها از اینکه شهری به عظمت پرسپولیس بر دست پادشاه آنها نابود گشت، شرمسار شدند و واقعه را به تأثیر شراب و تحریک یک روسپی منسوب کردند.» بعلاوه شهر نیز بر دست سربازان مقدونی که از پایان مأموریت خود و رسالت عظیم «ضد بربر» اسکندر خوشحال بودند، عرضهٔ غارت و تجاوز گشت.<ref>زرین کوب، ص ۲۱۵</ref>
 
== مرگ داریوش سوم ==
خط ۱۰۶:
# وضع مالیات‌های سنگین بر اتباع امپراتوری
# بی تمایلی ساتراپ‌های تابع امپراتور برای دفاع از امپراتوری.<ref>{{پک|داندامایف|۱۳۸۹|ک=تاریخ سیاسی هخامنشیان|ص=437-438}}</ref>
آخرین دلیلی که داندامایف می‌آورد، علاقه‌ای است که ساتراپ‌ها به فاتح جدید نشان می‌دادند، چرا که فشار مالیاتی بر دوش آنهاآن‌ها سنگینی می‌کرد. داندامایف سقوط هخامنشیان را با صعود آن (در زمان کوروش بزرگ) مقایسه می‌کند و می‌پندارد همان‌طور که بابلی‌ها با استحکامات محکم و لشکر مجهز در برابر ارتش کوروش ناتوان بودند، اکنون ارابه‌های جنگی و فیل‌های جنگی پارس‌ها هم مانع کشورگشایی اسکندر نشد.<ref>{{پک|داندامایف|۱۳۸۹|ک=تاریخ سیاسی هخامنشیان|ص=438}}</ref>
 
== داریوش در تاریخ اساطیری ایران ==
در متون اساطیری، داریوش سوم، همان دارای دوم، پسر دارای اول و آخرین پادشاه افسانه‌ای خاندان کیانیان است. نام او در ادبیات پهلوی و اکثریت منابع اسلامی به صورت دارا ثبت شده ولی در دارانامه ابوطاهر محمد طرسوسی و نسخه منثور فارسی اسکندرنامه به صورت داراب درآمده است. نام مادرش «ماه‌ناهید» دختر هزارمرد آمده است<ref>{{پک|Tafażżolī|۱۹۹۶|ک=Dārā(b) II.|ص=1-2}}</ref>
 
ساختن شهر دارا یا داریا، بالای شهر نصیبین، به دارای دوم منصوب است. در برخی منابع، او همچنین شهر [[دارابگرد]] را ساخته است. به علاوه، گفته می‌شود که او دستور داد تا دو نسخه از کل کتاب اوستا و زند را کپی برداری کنند و در خزانه سلطنتی «گنج شاهیگان» و قلعه آرشیو «دژ نبشت» با احترام نگهداری شوند. افسانه «دارا و بت زرین» که ابن ندیم آن را گزارش کرده است،کرده‌است، از جمله داستان‌های ایرانی است که به زبان عربی ترجمه شده و ممکن است مربوط به دارای دوم باشد. قسمت افسانه‌ای داراب نامه طرسوسی به رفتار داریوش می‌پردازد.<ref>{{پک|Tafażżolī|۱۹۹۶|ک=Dārā(b) II.|ص=1-2}}</ref>
 
در یکی از رمان‌های ایرانی، اسکندر پسر دارای یکم و برادر ناتنی دارای دوم است؛ بنابراین روایت، دو افسر نظامی به دارای دوم خیانت می‌کنند و او را زخمی می‌کنند و دارا از اسکندر می‌خواهد تا انتقام خونش را بگیرد و با دخترش، روشنک، ازدواج کند.<ref>{{پک|Yarshater|2006|ک=Iranian Historical Tradition|ص=377-378}}</ref> در خیلی از نسخه‌های فارسی، شامل فردوسی، اسکندر پسر داراب و دختر فیلیپ مقدونی است.