زنان کوچک (فیلم ۱۹۹۴): تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Fatemibot (بحث | مشارکت‌ها)
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ←‏داستان: اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با ویرایشگر خودکار فارسی
خط ۳۱:
داستان دربارهٔ چهار خواهر مارچ ـ مگ زیبا ([[ترینی آلوارادو]])، جوی باهوش و بلندپرواز ([[وینونا رایدر]])، بت مهربان ([[کلیر دینز]]) و
ایمی رومانتیک ([[کیرستن دانست]]) می‌باشد. آن‌ها در [[کانکورد ماساچوست]] و در زمان [[جنگ آمریکا]] در خانه‌ای قدیمی زندگی می‌کنند.
پدر آن‌ها به جنگ رفته استرفته‌است و این چهار خواهر مشکلاتی زیادی را تجربه می‌کنند ولی زیرنظر مادرشان ([[سوزان ساراندون]])که زن بسیار عاقل و
فهمیده‌ای است، این مشکلات را حل کرده و زندگی فقیرانه ولی شادی دارند. گاهی اوقات آن‌ها برای از یاد بردن مشکلاتشان، نمایش نامه‌هایی را
که جو آن‌ها را نوشته اجرا می‌کنند و بیش تر در عالم کودکی خود به سر می‌برند.
خط ۴۱:
پس از مدتی پدر آن‌ها به علت جراحت بستری می‌شود و مادرشان برای پرستاری از او می‌رود. در غیبت مارمی، بت به بیماری به نام تب اسکارلت
مبتلا می‌شود و تا دم مرگ پیش می‌رود. درحالی که آن‌ها امیدوارند مادرشان برگردد، جو و مگ ایمی را که نسبت به بیماری مصون نیست به خانهٔ
عمه مارچ می‌فرستند. قبل از بیماری بت، جو چندین سال به عنوان همدم برای او عمه اش کارکرده است؛کارکرده‌است؛ ولی با ورود ایمی که مانند خواهرش زبان
تندی ندارد و ملایم تر است، عمه مرچ به او بیش تر علاقه من می‌شود و تصمیم می‌گیرد چند سال بعد، به جای جو، ایمی را با خود به اروپا ببرد.
سرانجام بیماری بت شدت می‌گیرد و مادرشان ـ که لاری او را قبل از این که بقیه تصمیم بگیرند خبر کرده استکرده‌است ـ بر می‌گردد. بعد از مراقبت از
بت، او خوب می‌شود و آن‌ها آمادهٔ تدارک برای کریسمس می‌شوند؛ و سرانجام در روز کریسمس آقای مارچ به خانه بر می‌گردد و آن‌ها را خوشحال
می‌کند؛ و بعد از مدت‌ها این خانواده دور یکدیگر جمع می‌شوند.
خط ۵۵:
داستان‌های بهتری بنویسد.
 
در اروپا، ایمی با لاری رو به رو می‌شود. او از دیدن این که لاری بی مسئولیت و خوشگذران شده استشده‌است ناامید می‌شود و او را سرزنش می‌کند که به
جای کمک به پدربزرگش پول‌های او را هدر می‌دهد. درمقابلدر مقابل لاری هم او را سرزنش می‌کند که به خاطر پول قرار است با یکی از هم کلاسی‌های کالجش ازدواج کند. لاری کمی به ایمی اظهار علاقه می‌کند ولی ایمی می‌گوید که دوست ندارد با مردی که هنوز عاشق خواهرش است ازدواج کند. لاری اظهار
دارد که عاشق جو نیست، بلکه فقط به حال او غبطه می‌خورد؛ و به ایمی می‌گوید که به هرحال با خانواده مارچ وصلت خواهد کرد. این حرف او ایمی
را قانع می‌کند که لاری به خاطر خانواده اش به او اظهار علاقه کرده و ازآن جا می‌رود. لاری هم که پشیمان شده نامه‌ای به او می‌نویسد و از او