غازان خان: تفاوت میان نسخه‌ها

[نسخهٔ بررسی‌شده][نسخهٔ بررسی‌شده]
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز تنظیمات نسخهٔ پایدار را برای «غازان خان» قرار داد: مقالهٔ خوب [بازبینی خودکار: نیازمند دسترسی «autoconfirmed»]
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با ویرایشگر خودکار فارسی
خط ۳۷:
'''سلطان محمود غازان خان''' یکی از [[ایلخانان مغول]] است که در ۲۹ ربیع‌الثانی ۶۷۰ هجری قمری، در [[آبسکون]] به دنیا آمد. او از سه سالگی نزد پدربزرگش [[اباقا]] زندگی می‌کرد. به دستور اباقا او را به بخشیان سپردند تا تعلیمات بودایی را به خوبی فراگیرد. غازان خان در سال ۶۸۴ ه‍.ق / ۱۲۸۵ م عهده‌دار ولایات خراسان، [[مازندران]] و [[قومس]] شد؛ امیر نوروز نیز نیابت او در خراسان را به عهده داشت. امیر نوروز در ذیحجه سال ۶۸۷ ه‍.ق علیه غازان دست به شورش زد و عده‌ای از بزرگان را نیز با خود همراه ساخت و نبردی علیه غازان ترتیب داد؛ وی در آغاز پیروز شد اما هنگامی که متوجه لشکریان بایدو و دیگر سرداران مغول شد بهتر دید که صلح کند و دست از جنگ بردارد و سلطان نیز او را عفو کرد.
 
در سال ۶۹۴ ه‍.ق [[بایدو خان]] وارد جنگی با گیخاتو شد اما توان کافی برای ادامه‌یادامهٔ نبرد نداشت پس از غازان خان درخواست کرد عازم پایتخت شود و خان مغول گردد. هنگامی که غازان به نزدیکی تهران رسید متوجه شد بایدو شخصا حکومت را به دست گرفته و از دعوت غازان پشیمان گشته است، پس تصمیم گرفت به خراسان بازگردد که در راه [[گیلان]] با صدرجهان، وزیر سابق بایدو رو به رو شد. صدرجهان به غازان پیشنهاد می‌کند به کمک او بایدو را شکست دهد اما برای این اتحاد شروطی بیان می‌کند که یکی از همان‌ها مسلمان شدن غازان خان بود. سلطان شرط‌های صدرجهان را می‌پذیرد و نبرد خود را آغاز می‌کند، بایدو در ۲۳ ذیقعده ۶۹۴ ه‍.ق به دست امیر نوروز در شهر [[نخجوان]] کشته شد.
 
پس از آن سلطان مسلمان شد و از پی او بسیاری از مغولان که در حدود ده هزار تن بودند، نیز مسلمان شدند. سلطان پس از گروش به اسلام، فرمان تخریب معابد بودا و آتشکده‌ها و کلیساها را صادر کرد. وی برای مسیحیان و یهودیان پوششی خاص وضع کرد تا از دیگران تشخیص داده‌شوند. به‌طور کلی در این زمان اقلیت‌های اسماعیلی، مزدکی، [[مانوی گرایی|مانوی]]، زرتشتی و… که قدرت بسیار یافته‌بودند، از رونق افتادند.
خط ۱۱۷:
 
=== رسیدگی به اوضاع روم ===
غازان خان ابتدا از [[روم]] شروع کرد؛ چون آن‌ها وضع آشفته‌تری داشتند و این اوضاع به خاطر فرماندهان مغولی بود که با رفتار ناپسند خود مردم را عاصی کرده‌بودند. سلطان غیاث‌الدین مسعود، حاکم روم، در این زمان نزد غازان بود و به خاطر احتمال شورش و اعلام استقلال، اجازهٔ سفر به روم را نداشت. سلطان در سال ۶۹۸ ه‍.ق، شاهزاده‌ای مغولی به نام [[سولامیش]] را به امیرالامرایی روم برگزید و وضع رو به بهبودی رفت. در این زمان غازان خان درحالدر حال آماده‌سازی امکانات برای حمله به شامات بود و سولامیش وظیفه داشت پس از آرام ساختن حکومت رومیان، سپاهی مشتمل بر بیست و پنج هزار نفر آماده سازد و به محض شروع نبرد توسط غازان خان، لشکریان خود را از طریق [[ارمنستان|ارمنستان صغیر]] و شهر [[سیس]] به حرکت درآورد، اما او این فرمان را اجرا نکرد و علیه حکومت مرکزی شورش کرد. این چنین بود که کار نیمه تمام ماند. غازان خان پس از مدتی شورش را سرکوب و همچنین امیرالامرای جدیدی را برای این منطقه منصوب کرد.<ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۳۲۳–۳۲۴}}</ref><ref>{{پک|موسوی بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۶۵۵–۶۶۰}}</ref>
[[پرونده:GhazanAndKingOfArmenia1303.JPG|چپ|بندانگشتی|250px|فرمان غازان به هتوم دوم برای همراهی لشکریان قتلغ‌شاه (حمله به دمشق)]]
=== برقراری روابط با مسیحیان ===
خط ۱۳۶:
پس از مدتی وضع شامات بسیار آشفته شد و اجحافات مغول در دمشق مردم را عاصی کرد؛ الملک الناصر محمد بن قلاوون، وضع را مناسب دید و به امرای شام، که دست‌نشاندهٔ مغولان بودند، پیشنهاد داد با یکدیگر متحد شوند. پس اختلافات داخلی را کنار گذاشتند و زیر پرچم الملک الناصر متحد شدند. پس از سفر وی به دمشق دوباره خطبه به نام او و خلیفه [[حاکم بأمرالله]] خوانده‌شد. صد روز این کار ادامه داشت و الملک الناصر حاکمان پیشین را بر سر کار خود بازگرداند. زمانی که این اخبار به غازان رسید، در سال ۷۰۰ ه‍.ق تصمیم گرفت به کار آن‌ها پایان بخشد. غازان تا [[حلب]] رسید اما به مدت ۴۰ روز برف و باران شدیدی بارید که مصریان و غازان را مجبور ساخت عقب‌نشینی کنند و کار بدون نتیجه باقی ماند.<ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۳۳۰–۳۳۷}}</ref><ref>{{پک|اقبال آشتیانی|۱۳۴۷|ک=تاریخ ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه|ص=۳۱۲}}</ref><ref>{{پک|اقبال|۱۳۱۲|ک=تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری|ص=۲۶۶–۲۶۸}}</ref>
 
غازان خان تصمیم گرفت مسئله را از طریق اقدامی سیاسی برطرف کند. وی هیئتی مشتمل بر ۲۰ نفر همراه با نامه‌ای به مصر فرستاد. غازان خان گذشته از آنچه در نامه مطرح کرده بود، خواستار ضرب سکه با نام او و ارسال خراج از سمت حاکم مصر شده‌بود، اما جواب سلطان به این خواسته‌ها آنچنان تند و خشن بود که منابع فارسی از ذکر آن خودداری کرده‌اند و حتی [[رشیدالدین فضل‌الله همدانی]] نیز آن را بیان نکرده و تنها از خشم غازان و تصمیم او برای ادامهٔ جنگ صحبت شده استشده‌است. علاوه بر آن، همراه نامه صندوقچه‌ای پر از اسلحه ارسال شده‌بود که نشان از جنگ طلبی حاکم مصر داشت. در این زمان که سلطان درحالدر حال آماده شدن برای جنگ بود، از جانب [[فاسیلیوس]]، امپراتور [[امپراتوری روم شرقی|روم شرقی]]، تحفه‌ها و هدایای فراوانی رسید. آن‌ها خواستار اتحاد با غازان خان بودند و امپراتور حتی دختر خود را نیز به نزد او فرستاده بود. ایلخان از این اتحاد بسیار خشنود شد. ارمنستان نیز سپاهیان خود را در اختیار غازان خان گذاشت. در همین حال هیئت دیگری از جانب اولوس جوجی وارد شد که خواستار دریافت خراجی بود که از زمان [[هلاکوخان]] برای حدود [[آذربایجان]] و [[اران]] مشخص شده‌بود. غازان خان نمی‌خواست وارد مشکلات جدید شود و خطری برای خود ایجاد کند و به همین علت هدایای بسیاری فرستاد.<ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۳۳۰–۳۳۷}}</ref><ref>{{پک|اقبال آشتیانی|۱۳۴۷|ک=تاریخ ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه|ص=۳۱۲}}</ref><ref>{{پک|موسوی بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۶۵۵–۶۶۰}}</ref><ref>{{پک|اقبال|۱۳۱۲|ک=تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری|ص=۲۶۶–۲۶۸}}</ref> غازان جنگ خود را از طریق [[بغداد]] آغاز کرد. در همین روزها حاکم بأمرالله درگذشت و المستکفی بالله جانشین او شد. غازان خان در این زمان به جانب شمال می‌رفت و بدون مانع مسیر را طی می‌کرد تا در سال ۷۰۲ ه‍.ق در [[رحبه]] اردو زد . او با بررسی اوضاع جنگ، روحیهٔ قوی سپاهیانش و روحیهٔ ضعیف مردم حکومتش، تصمیم گرفت به پایتخت بازگردد و جنگ را به فرماندهانش بسپارد. پس قتلغ‌شاه و امیر چوپان، خود به دمشق رفتند. سلطان مصر تصمیم گرفت شخصاً جنگ را هدایت کند و الملک الناصر نیز همراه با حمایت خلیفه و فرمانروایان شامات حرکت کرد؛ در رمضان سال ۷۰۲ ه‍.ق در [[مرج‌الصفر]] جنگ شکل گرفت که ابتدا پیروزی از آن مغولان شد و موفق شدند به خزانهٔ الملک الناصر محمد بن قلاوون دست پیدا کنند اما پس از مدتی شکست عایدشان شد؛ بسیاری با اسب‌های خود در باتلاق‌ها فرورفتند و ده هزار مرد و بیست هزار اسب به دست شامیان افتاد و آن‌ها با پیروزی به دمشق بازگشتند. قتلغ‌شاه با عده‌ای از سپاهیان خود به تبریز بازگشت. هنگامی که غازان خان اخبار جنگ را شنید بسیار مغموم گشت و به گفتهٔ منابع چنان آهی کشید که خون از دماغش جاری شد و از آن پس غضبناک و خشمگین شد و حتی طی محکمه‌ای که برای بررسی این شکست تشکیل داده‌بودند، وی قصد داشت دستور قتل قتلغ‌شاه را صادر کند که اطرافیانش او را از این عمل منصرف کردند. به مدت دو ماه در سراسر حکومت به احترام خانواده‌های سربازان و کشته‌شدگان عزای عمومی اعلام شد و در همین حین پادشاه روم که ادعای دوستی کرده‌بود، به پشتوانهٔ مصر و شامات دست به خودسری زد. غازان شورش او را سرکوب کرد و غیاث‌الدین مسعود جانشینش شد و فرمانروای [[سلجوقیان روم]]، [[علاءالدین کیقباد]] را نیز به [[اصفهان]] فرستادند، که در سال ۷۰۲ ه‍.ق در همان‌جا به قتل رسید و تا حدی خیال حکومت از جانب روم آسوده گشت.<ref>{{پک|اقبال آشتیانی|۱۳۴۷|ک=تاریخ ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه|ص=۳۱۲}}</ref><ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۳۳۰–۳۳۷}}</ref><ref>{{پک|اقبال|۱۳۱۲|ک=تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری|ص=۲۶۶–۲۶۸}}</ref><ref>{{پک|موسوی بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۶۵۵–۶۶۰}}</ref>
 
== مرگ غازان خان ==
خط ۱۴۶:
== اخلاق و صفات غازان خان ==
{{سال‌شمار غازان خان}}
سلطان محمود ایلخان پس از قبول مذهب اسلام از مؤمنین و مشوقین جدی آن آیین گردید و در تمام عمر در رعایت مراسم و آداب دین حنفی و اقامهٔ شعائر آن می‌کوشید. غازان شخصی رشید و جنگ آزموده بود، مخصوصاً قبل از رسیدن به مقام ایلخانی یعنی در دورهٔ حکومت خراسان، به واسطهٔ حملات پی‌درپی مغولان [[فرارود|ماوراءالنهر]] به این مملکت، به خوبی فنون لشکرکشی و مقابلهٔ با دشمن را فرا گرفته‌بود و اسرار این کار را آموخته بود. ظاهراظاهراً وی از مرگ هیچ ترسی نداشت و تمام وقت سپاه خود را به حقیر شمردن عمر و نداشتن باک از دشمن تشویق می‌کرد؛ غالباً مثل [[چنگیز خان]]، سرداران خود را احضار می‌کرد و به آن‌ها تعلیمات ویژه‌ای می‌داد و به ایشان توصیه می‌نمود که در لشکرکشی‌ها از راهداران و راهنمایان بیش از همه استفاده کنند و پیش از حرکت در تأمین وسایل، آذوقه، کسب اطلاع از احوال و روحیهٔ دشمن به کمک جاسوس‌ها بکوشند.<ref>{{پک|موسوی بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۶۷۴–۶۷۵}}</ref><ref>{{پک|اقبال آشتیانی|۱۳۷۴|ک=تاریخ ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه|ص=۳۱۴_۳۱۳}}</ref> در رعایت انضباط لشکریان بسیار تلاش می‌کرد و در این راه نیز مقلد چنگیز بود و می‌گفت: {{نقل قول تزیینی| قسمت عمدهٔ شکست‌هایی که بر سپاه وارد می‌شود نتیجه نداشتن انتظام و افسار گسیختگی افراد است در حین حمله یا غلبه بر دشمن.<ref>{{پک|اقبال آشتیانی|۱۳۷۴|ک=تاریخ ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه|ص=۳۱۴_۳۱۳}}</ref>}}
غازان علاوه‌ بر زبان [[زبان مغولی|مغولی]]، فارسی، کمی [[زبان عربی|عربی]]، [[زبان چینی|چینی]]، [[زبان تبتی|تبتی]]، [[زبان هندی|هندی]]، [[زبان کشمیری|کشمیری]] و [[زبان لاتین|لاتینی]] نیز می‌دانست و به دانستن [[تاریخ]]، آداب و اخلاق سلاطین، مخصوصاً پادشاهان معاصر خود علاقهٔ بسیاری داشت و هر وقت به یکی از مردم ممالک خارجی برمی‌خورد، در این باب از او می‌پرسید ولی بیش از همه به دانستن تاریخ آباء و اجداد مغولی خود علاقه داشت و هیچ‌یک از امرا و شاهزادگان مغول به اندازهٔ او بر احوال و اسامی و وقایع مغول مطلع نبودند. خواجه رشیدالدین یک مقدار از اطلاعات نفیسی را که در جامع‌التواریخ ضبط کرده‌است، شخصاً از دهان غازان خان شنیده‌است. غازان خان گذشته از این‌ها مردی هنرمند بود و به بعضی از صنایع‌دستی و حرفه‌های مختلف مثل بنایی، نقاشی، [[آهنگری]] و [[اسلحه‌سازی]] آشنایی داشته و مقداری از عمر خود را هم به طلب [[کیمیا]]، اشتغال به [[رمل]]، [[ستاره‌شناسی]] و تحصیل نباتات عجیب به عادت مغول صرف کرده‌است.<ref>{{پک|اقبال آشتیانی|۱۳۷۴|ک=تاریخ ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه|ص=۳۱۴_۳۱۳}}</ref><ref>{{پک|موسوی بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۶۷۴–۶۷۵}}</ref><ref>{{پک|Bartold|2012|ف=Ghazan|ک=In Encyclopaedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref>
وی همچنین خیال بنای رصدخانه‌ای در نزدیکی تبریز را نیز در سر داشت و البته نمونه‌ای از آن را در شام بنا کرده‌بود. غازان خان به اهل ادب، حکمت و فضل علاقه داشت و غالباً با آن‌ها نشست و برخاست می‌کرد و در محضر آن جماعت سوالاتی طرح می‌نمود. از ادیان، مذاهب و ملل و نحل اطلاعات کافی داشت و اکثر اوقات با فرق مذهبی مختلف به مناظره می‌پرداخت. در تشخیص میزان لیاقت و کفایت اشخاص نیز خبره بود و هرکس را به اندازهٔ فضل و توانایی‌ای که دارا بود، به مقامی که در خورش بود می‌گماشت و کمتر به غرض مغرضین و سعایت سخن‌چینان توجه می‌کرد. او در سیاست و تنبیه خطاکاران فوق‌العاده سخت‌گیر و بی‌رحم بود و در صورتی که از کارگزاران، زیردستان و سران‌سپاهی، ظلم یا تجاوزی صورت می‌گرفت، آن‌ها را به شدت مجازات می‌کرد. او زمام نفس خود را در دست داشت و هیچ حرکتی که نشان از شهوت‌رانی باشد از او دیده نشده؛ وی کسانی را که مرتکب این قبیل گناهان می‌شدند را به شدت مورد بازخواست قرار می‌داد.<ref>{{پک|اقبال آشتیانی|۱۳۷۴|ک=تاریخ ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه|ص=۳۱۴_۳۱۳}}</ref><ref>{{پک|موسوی بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۶۷۴–۶۷۵}}</ref><ref>{{پک|Bartold|2012|ف=Ghazan|ک=In Encyclopaedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref>