ادیپ شهریار: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز ربات ردهٔ همسنگ (۳۰.۱) +مرتب (۱۴.۹ core): + رده:نمایشنامههای یونانی که بر پایه آنها فیلم ساخته شدهاست |
FreshmanBot (بحث | مشارکتها) جز اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با ویرایشگر خودکار فارسی |
||
خط ۲۸:
== داستان نمایشنامه ==
[[پرونده:Oedipus.jpg|بندانگشتی|170px|چپ|«'''گرینرآلبرت'''» درنقش ادیپ - ۱۸۹۶]]
تقدیر چنین مقرر کردهاست که ایدیپ شهریار جویا و پویا و پرتکاپو، پدر خود را بکشد و با مادر خویش هم بستر شود. فرمانی است ظالمانه و دوزخی. این حکم را پدر و مادر ایدیب دریافتهاند و برای گریختن از آن ایدیپ کودک را به چوپانی میسپارند که جانش را بگیرد. اما اگر ریختن خون طفلی بر پدر و مادر دشوار میآید، بر چوپان ساده دل نیز آسان نیست؛ بر لبخند معصومانهٔ کودک رقت میآورد و او را به چوپانی دیگر از دیار «کرینت» میسپارد. شبان دوم او را نزد [[شاه]] کشور خرده میبرد و کودک در دربار این شاه بزرگ میشود. ایدیپ
== قسمتی از نمایشنامه ==
خط ۹۴:
== معمای اسفنکس ==
[[پرونده:Sphinx of Lanuvium.jpg|بندانگشتی|170px|چپ|اسفنکس - ۱۳۰ ق. م - موزه بریتانیا]]
اسفنکس(Sphinx) اهریمنِ تباهی و بلا، یکی از خدایانِ اسطورههای یونانی بود. او شیری بود بالدار با سر زن و در کوههای شهر تب (Theben) در یونان زندگی میکرد. تمام مسافرانی که از کنار مامن او رد میشدند، باید به معمایی که او طرح میکرد، پاسخ میگفتند. در غیر اینصورت اسفنکس
== شکنندگی تجربه بشر ==
درابتدای داستان ایدیپ فرزند شومی است که همه از خود میرانندش، چون بزرگتر میشود ناجی شهری میگردد که نیازمند انسانی دانا و رازگشا چون اوست، با احترام
«'''انسانهایی وجود دارند که در تحتستاره بد اقبالی هستند.'''»
خط ۱۰۸:
از نگاه ارزشهای [[یونان]] باستان، خودشناسی لازمه هر نوع آگاهی و شناخت دیگری است. در معبد [[آپولون]] فرمانی نوشته شده بر دیوار که مخاطبش همگان است. همه باید این فرمان را بخوانند و بدانند. فرمان چنین است: «'''خود را دریاب'''». اگر این فرمان را پاسخی برای پرسش ایدیپ، یعنی من کیستم او فرض کنیم، بر ریشخند و گمراهکننده بودن آن پی خواهیم برد. آگاهی آغاز رنج است نه نقطهٔ غلبه بر آن. آگاهی ایدیپ نتوانسته بود کمترین الزامات آگاهی بخشی را در وی به وجود آورد. ایدیپ، در نهایت، وقتی میفهمد کیست، از حمل آن بر دوشهای خود احساس سنگینی میکند. آگاهی که به غیر از تلخکامی چیزی برای وی به ارمغان ندارد.<ref>[http://www.iricap.com/magentry.asp?id=7421] (مجله صحنه)</ref>
اگر ایدیپوس به نصایح «تیرز یاس» گوش میداد، نه تراژدی اتفاق میافتاد و نه [[درام]] قابل ادامه بود. ایدیپ به معبد آپولون معتقداست و در نمایشنامه
نکته مهمتر این است که آپولون وآسمان نیست که مسئول بیچارگی ایدیپاست. اگرچه ایدیپ یک بار این گونه فکرمیکند و آسمان را مقصر میداند. آپولون وپیشگوییهای او فقط مسئله را پیشگویی کردهاند، و نکته مهم این است که
== فروید و عقده ایدیپ ==
'''۱- عقده ایدیپ در پسران'''
[[زیگموند فروید]] معتقد بود که اختلالهای روانرنجوری که بیمارانش از خود نشان میدادند از تجارب دوره کودکی آنها سرچشمه گرفتهاست.<ref>شولتز، دوان پی شولتز و سیدنی، الن؛ تاریخ روانشناسی نوین، علیاکبر سیف و همکاران، تهران، دوران، ۱۳۸۲، چاپ دوم، ص ۴۷۱.</ref> او تجربیات کودکی را به قدری مهم میدانست که گفت، [[شخصیت]] فرد بزرگسال در پنج سالگی
در حدود سنین چهار تا پنج سالگی، لیبیدو در محدوده دستگاه تناسلی متمرکز میشود. در این سن اغلب دیده میشود که توجه کودکان به دستگاه تناسلیشان جلب میشود و با دستکاری، از آن لذت میبرند و در زمینه مسائلی مثل تولد و مسائل جنسی و اینکه چرا پسرها [[آلت مردی]] دارند و دخترها ندارند، کنجکاوی نشان میدهند.
تعارض مرحله آلتی، آخرین و اساسیترین تعارضی است که کودک باید با آن مواجه شود و با موفقیت آن را حل کند. این تعارض همان خواست ناخودآگاه (ناهشیار) کودک به تملک والد ناهمجنس خود و در عین حال دوری از والد همجنس خود است. فروید، این وضعیت را عقده ایدیپ نامیدهاست.<ref>(سادوک، بنیامین و سادوک، ویرجینیا؛ خلاصه روانپزشکی، نصرتاله پورافکاری، تهران، شهرآب و آیندهسازان، ۱۳۸۵، چاپ سوم، جلد اول، ص ۲۸۶.)</ref>
|