ادیپ شهریار: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Rezabot (بحث | مشارکت‌ها)
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با ویرایشگر خودکار فارسی
خط ۲۸:
== داستان نمایشنامه ==
[[پرونده:Oedipus.jpg|بندانگشتی|170px|چپ|«'''گرینرآلبرت'''» درنقش ادیپ - ۱۸۹۶]]
تقدیر چنین مقرر کرده‌است که ایدیپ شهریار جویا و پویا و پرتکاپو، پدر خود را بکشد و با مادر خویش هم بستر شود. فرمانی است ظالمانه و دوزخی. این حکم را پدر و مادر ایدیب دریافته‌اند و برای گریختن از آن ایدیپ کودک را به چوپانی می‌سپارند که جانش را بگیرد. اما اگر ریختن خون طفلی بر پدر و مادر دشوار می‌آید، بر چوپان ساده دل نیز آسان نیست؛ بر لبخند معصومانهٔ کودک رقت می‌آورد و او را به چوپانی دیگر از دیار «کرینت» می‌سپارد. شبان دوم او را نزد [[شاه]] کشور خرده می‌برد و کودک در دربار این شاه بزرگ می‌شود. ایدیپ دردوراندر دوران جوانی به وسیلهٔ هاتفان از سرنوشت خود آگاه می‌شود و چون پدرخوانده و مادرخوانده‌اش را پدر و مادر حقیقی خود می‌پندارد، برای گریز از سرنوشت از دیار آنان می‌گریزد. در راه به گردونهٔ پیرمردی می‌رسد و پس از گفتگو مختصر، پیرمرد را (که پدر واقعی او بوده) می‌کشد و به سوی شهر «[[تب]]» پیش می‌تازد بر دروازهٔ این شهر از دیرگاه ابوالهولی است که از مردمان معمائی می‌پرسد و چون آنان در پاسخ در می‌مانند طعمهٔ مرگ می‌شوند. ایدیپ معمای [[ابوالهول]] (نماینده تقدیر) را فاتحانه جواب می‌گوید و ابوالهول مقهور بر خاک می‌افتد. ساکنان شهر تب به پاس این گره‌گشائی، شهریاری دیار خود را به ایدیپ می‌بخشند و دست [[ملکه همسر|ملکهٔ]] شهر (مادر ایدیپ) را در دست او می‌گذارند. پس از سالهاسال‌ها فرمانروائی مرگ و [[طاعون]] بر این شهر فرود می‌آید و چون ایدیپ سبب این فاجعه را از معبد کاهنان [[آپولو (اساطیر یونان)|آپولو]] می‌پرسد، پاسخ می‌شنود که گناهکار باید از میانه برخیزد، گناهکاری که پدر خود را کشته و با مادر، هم‌بستر شده‌است ایدیپ در جستجوی این گناهکار پلید پس از ماجرائی که در نمایشنامه باید در سرانجام به خود می‌رسد و چشمهای جهان بین خویش را بر می‌کند.<ref>[http://iricap.com/magentry.asp?id=8903] (ایدیپ شهریار - دکتر [[مصطفی رحیمی]])</ref>
 
== قسمتی از نمایشنامه ==
خط ۹۴:
== معمای اسفنکس ==
[[پرونده:Sphinx of Lanuvium.jpg|بندانگشتی|170px|چپ|اسفنکس - ۱۳۰ ق. م - موزه بریتانیا]]
اسفنکس(Sphinx) اهریمنِ تباهی و بلا، یکی از خدایانِ اسطوره‌های یونانی بود. او شیری بود بال‌دار با سر زن و در کوه‌های شهر تب (Theben) در یونان زندگی می‌کرد. تمام مسافرانی که از کنار مامن او رد می‌شدند، باید به معمایی که او طرح می‌کرد، پاسخ می‌گفتند. در غیر این‌صورت اسفنکس آنهاآن‌ها را خفه می‌کرد. معمایش این بود: «'''آن چیست که صبح‌ها چهارپا دارد، ظهرها دو پا و شب‌ها سه پا ؟'''» ایدیپ جواب معمای او را گفت: «انسان» چرا که در کودکی چهار دست و پا راه می‌رود، وقتی بزرگ شد روی دو پا و در پیری عصا را به کمک می‌گیرد. وقتی ایدیپ معما را حل کرد، اسفنکس از صخره‌اش افتاد و مرد. اکنون تب آزاد، اما سرنوشتِ تراژیکِ ایدیپ تازه آغاز شده بود.<ref>(روزنوشت‌های ناصرغیاثی)</ref>
 
== شکنندگی تجربه بشر ==
درابتدای داستان ایدیپ فرزند شومی است که همه از خود می‌رانندش، چون بزرگتر می‌شود ناجی شهری می‌گردد که نیازمند انسانی دانا و رازگشا چون اوست، با احترام اورااو را فرمانروای شهر «تب» و لایق تاج وتخت می‌دانند ولی این شادکامی دیری نمی‌پاید و ایدیپ زناکاری که کمر به قتل پدر بسته‌است از اوج به حضیض می‌رسد. خود را کورکرده و راهی دیاری دیگر می‌شود تااینبار نه با چشم سر که با چشم دل باز شاهد نگونبختی خود و دودمانش باشد. قتل برادر به دست برادر و قتل خواهر به دست خواهر و سرانجام مرگ تراژیک [[آنتیگونی]] وپایانی بر یک چرخهٔ گرفتار در تقدیر که دانش و تدبیر انسانی در برابرش راه به جایی نمی‌برد.<ref>(ایدیپ و آگاممنون اسطوره یا تاریخ: تحلیل سه بخشی (تریلوژی)های ادیپ شهریار و اورستیا از دیدگاه تاریخ (۱۱ صفحه - از ۲۹ تا ۳۹))[http://www.noormags.ir/view/Magazine/ViewPages.aspx?ArticleId=160575]</ref>
 
«'''انسان‌هایی وجود دارند که در تحت‌ستاره بد اقبالی هستند.'''»
خط ۱۰۸:
از نگاه ارزش‌های [[یونان]] باستان، خودشناسی لازمه هر نوع آگاهی و شناخت دیگری است. در معبد [[آپولون]] فرمانی نوشته شده بر دیوار که مخاطبش همگان است. همه باید این فرمان را بخوانند و بدانند. فرمان چنین است: «'''خود را دریاب'''». اگر این فرمان را پاسخی برای پرسش ایدیپ، یعنی من کیستم او فرض کنیم، بر ریشخند و گمراه‌کننده بودن آن پی خواهیم برد. آگاهی آغاز رنج است نه نقطهٔ غلبه بر آن. آگاهی ایدیپ نتوانسته بود کمترین الزامات آگاهی بخشی را در وی به وجود آورد. ایدیپ، در نهایت، وقتی می‌فهمد کیست، از حمل آن بر دوش‌های خود احساس سنگینی می‌کند. آگاهی که به غیر از تلخکامی چیزی برای وی به ارمغان ندارد.<ref>[http://www.iricap.com/magentry.asp?id=7421] (مجله صحنه)</ref>
 
اگر ایدیپوس به نصایح «تیرز یاس» گوش می‌داد، نه تراژدی اتفاق می‌افتاد و نه [[درام]] قابل ادامه بود. ایدیپ به معبد آپولون معتقداست و در نمایشنامه دوباردو بار خواهان‌مشورت و راهنمایی این معبد می‌شود. حتی «لوکاستی» هم هرگز آپولون را زیر سؤال‌نمی‌برد و فقط سعی می‌کند که باور کند که‌پیشگو است که می‌تواند اشتباه کند.
نکته مهم‌تر این است که آپولون وآسمان نیست که مسئول بیچارگی ایدیپ‌است. اگرچه ایدیپ یک بار این گونه فکرمی‌کند و آسمان را مقصر می‌داند. آپولون وپیش‌گویی‌های او فقط مسئله را پیش‌گویی کرده‌اند، و نکته مهم این است که آنهاآن‌ها قدرت‌مانع شدن و قدرت خلق سرنوشت ایدیپ راندارند. همان‌طور که لوکاستی اشاره می‌کند: پیشگویی این گونه بوده که لائُس توسط پسری کشته خواهد شد که از او و لوکاستی است. خدایان در ایدیپوس شهریار جز بیانگرچنین سرنوشتی نیستند. آنهاآن‌ها فقط سرنوشت را پیشگویی می‌کنند. از سویی‌دیگر آپولون در زمان حاکمیت طاعون درشهر کمک‌کننده و یاریگر ایدیپ هستند. آنهاجواب روشنی در برابر سؤال ایدیپ می‌دهندو دیگر هیچ کاری ندارند.<ref>[http://www.iricap.com/magentry.asp?id=1412] (تراژدی نمونه دشوار و نفرین شده!)</ref>
 
== فروید و عقده ایدیپ ==
'''۱- عقده ایدیپ در پسران'''
 
[[زیگموند فروید]] معتقد بود که اختلال‌های روان‌رنجوری که بیمارانش از خود نشان می‌دادند از تجارب دوره کودکی آن‌ها سرچشمه گرفته‌است.<ref>شولتز، دوان پی شولتز و سیدنی، الن؛ تاریخ روان‌شناسی نوین، علی‌اکبر سیف و همکاران، تهران، دوران، ۱۳۸۲، چاپ دوم، ص ۴۷۱.</ref> او تجربیات کودکی را به قدری مهم می‌دانست که گفت، [[شخصیت]] فرد بزرگسال در پنج سالگی به طوربه‌طور محکم شکل می‌گیرد و متبلور می‌شود. آنچه وی را متقاعد ساخت که این سال‌های نخستین بااهمیت هستند، خاطرات کودکی خود او و خاطراتی که توسط بیماران بزرگسال او فاش می‌شدند بود. فروید تعارض‌های جنسی نیرومندی را در طفل و کودک نورس احساس کرد، تعارض‌هایی که به نظر می‌رسید در اطراف نواحی خاص بدن دور می‌زنند. وی متوجه شد که در سنین مختلف، هر یک از نواحی بدن از نظر مرکز تعارض، اهمیت بیشتری دارد. در هر مرحله رشد شخصیت، تعارضی وجود دارد که باید قبل از اینکه کودک بتواند به مرحله بعدی پیشروی کند حل شود. گاهی اوقات شخص دوست ندارد یا نمی‌تواند از یک مرحله به مرحله بعدی منتقل شود، زیرا تعارض حل نشده‌است یا به این علت که نیازهای وی آنچنان عالی توسط والدینی آسان‌گیر ارضا شده‌اند که کودک نمی‌خواهد پیش برود. در هر دو صورت گفته می‌شود که فرد در این مرحله رشد تثبیت شده‌است. در تثبیت قسمتی از [[لیبیدو]] یا انرژی روانی صرف آن مرحله رشد می‌شود و انرژی کمتری برای مراحل بعدی باقی می‌ماند.<ref>(شولتز، دوان پی شولتز و سیدنی، الن؛ نظریه‌های شخصیت، یحیی سیدمحمدی، تهران، ویرایش، ۱۳۸۴، چاپ هفتم، ص ۷۰.)</ref>
در حدود سنین چهار تا پنج سالگی، لیبیدو در محدوده دستگاه تناسلی متمرکز می‌شود. در این سن اغلب دیده می‌شود که توجه کودکان به دستگاه تناسلیشان جلب می‌شود و با دستکاری، از آن لذت می‌برند و در زمینه مسائلی مثل تولد و مسائل جنسی و اینکه چرا پسرها [[آلت مردی]] دارند و دخترها ندارند، کنجکاوی نشان می‌دهند.
تعارض مرحله آلتی، آخرین و اساسی‌ترین تعارضی است که کودک باید با آن مواجه شود و با موفقیت آن را حل کند. این تعارض همان خواست ناخودآگاه (ناهشیار) کودک به تملک والد ناهمجنس خود و در عین حال دوری از والد همجنس خود است. فروید، این وضعیت را عقده ایدیپ نامیده‌است.<ref>(سادوک، بنیامین و سادوک، ویرجینیا؛ خلاصه روان‌پزشکی، نصرت‌اله پورافکاری، تهران، شهرآب و آینده‌سازان، ۱۳۸۵، چاپ سوم، جلد اول، ص ۲۸۶.)</ref>