فرانسیسکو گویا: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ←‏زندگی کاری: اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با استفاده از AWB
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با ویرایشگر خودکار فارسی
خط ۵۴:
== زندگی‌نامه ==
=== اوایل زندگی ===
گویا در سال ۱۷۴۶ در [[فوئندتودوس]] (Fuendetodos)، [[ساراگوسا (استان)|ساراگوسا]]، بخش [[آراگون]] اسپانیا متولد شد. پدرش خوزه بِنتیو گویا فرانکو و مادرش گریسیا لوسینته سالوادور بود. [[دوران کودکی]]ش را در فیونتدوس گذراند. پدرش از راه [[زرگری]] زندگی را می‌گذراند. در سال ۱۷۴۹ خانوادهٔ او خانه‌ای در شهر [[ساراگوسا]] خریدند و چند سال بعد به آنجا رفتند. گویا در اسکولاس پیاس به مدرسه می‌رفت. در این زمان دوست صمیمی او مارتین زاپاتر بود؛ و مکالماتش از سال ۱۷۷۰ تا ۱۷۹۰ منبع ارزشمندی است برای پی بردن اوایل زندگی او در مادرید. در ۱۴ سالگی گویا نزد جوزف لوزن نقاش به کار آموزی مشغول شد. او به مادرید رفت وبا آنتون رافائل منگس که نقاش شناخته شده‌ای نزد خانوادهٔ سلطنتی بود هم کلاس شد. او با مخالفت جدی استاد خود مواجه شدوشد و امتحاناتش ناامیدکننده بود. گویا ناامیدانه در سالهایسال‌های ۱۷۶۳ و ۱۷۶۶ درخواست ورود به آکادمی هنر کرد اما پذیرفته نشد.
بعد از آن به رم رفت جایی که جایزهٔ دوم مسابقات نقاشی که توسط شهر پارما پایه‌ریزی شده بود به دست آورد. بعد از آن سال به زاراگوسا بازگشت و قسمت‌هایی از گنبد باسیلیکای (به سپاس از نام خدا) نقاشی کرد. چرخه‌ای از نقاشی‌های فرسک در کلیسای چارت هاس آلودی و در سوبرا دیل پلس را از خود به نمایش گذاشت. او به نزد فرانسیسکو بایو سوبیاس رفت و نقاشی‌هایش به خاطر استفادهٔ ظریفانه از تونالیته به شهرت رسید.
 
خط ۶۳:
در سال ۱۷۸۶ گویا حقوق بگیر دربار چارلز سوم شد. بعد از مرگ چارلز سوم در سال ۱۷۸۸ و [[انقلاب فرانسه]] در سال ۱۷۸۹ در زمان سلطنت چارلز چهارم گویا به قلهٔ شهرت در خانوادهٔ سلطنتی رسید. در سال ۱۷۸۹ نقاش دربار چارلز چهارم شد و در سال ۱۷۹۹ به عنوان نقاش تراز اول با حقوق بالا (۵۰۰۰۰ رئال و ۵۰۰دوک) برای معلمی گماشته شد. او پادشاه و ملکه، خانوادهٔ سلطنتی و چهره‌های آن‌ها و هم چنین شاه زادهٔ صلح و خیلی از نجیب زدگان دیگر را نقاشی کرد. پرتره‌های او از حیث عدم خود ستایی در تصویر قابل توجه‌اند. در نقاشی چارلز چهارم و خانواده‌اش عدم سیاستمداری در تصویر قابل توجه‌است. چنین به نظر می‌رسد که در این تصویر لوییزا بسیار قدرتمند بوده زیرا که در مرکز سایر پرتره‌ها نقاشی شده‌است. در منتهی‌الیه سمت چپ تصویر چهرهٔ خود نقاش را می‌بینیم که نگاهش را به بیرون به بیننده دوخته و نقاشی پشت سر این خانواده لوت و دخترش را نشان می‌دهد که بار دیگر انعکاسی است از این نکتهٔ مهم از فساد و تباهی.
گویا سفارش‌های بیشماری از جانب [[نجیب‌زادگان]] دریافت کرد. از بین سفارش دهندگان پدرو تلزگیرون نهمین دوک اوسانا و همسرش ماریا جوزفا پیمنتل دوازدهمین کنتس بنونته ماریا دل پیلاردسیلوا سیزدهمین بانوی آلبا و شوهرش جوزف ماریا آلوازدتولدو پانزدهمین دوک مدیناسیرونیا و ماریا آناد پونتجوس سادووال.
در زمانی بین اواخر سالهایسال‌های ۱۷۹۲ و اوایل ۱۷۹۳ یک بیماری جدی که ریشهٔ آن مشخص نیست گویا را ناشنوا کرد و پس از آن گویا گوشه گیر و [[درون‌گرا]] شد. در طول مدت درمان او به‌طور جدی شروع به کشیدن نقاشی‌های آزمایشی کرد. تجربه‌های او شامل نقاشی طراحی چاپ‌های اچینگ و آکواتینت بود؛ که در سال ۱۷۹۹ با نام کپریکو (کاپریس) منتشر شد که البته به موازات کارهای رسمی و پرتره‌ها و نقاشی‌های مذهبی انجام می‌شد.
 
=== اواخر زندگی ===
خط ۷۲:
چیزی بیشتر از مذاق آتشین این زن در دسترس نیست. او از خانوادهٔ گویکواکئیا بود که پسر گویا با آن‌ها وصلت کرد. اعتقاد بر این است که لئو کادیا دیدگاه‌های سیاسی داشت و از نشان دادن آن بیم نداشت که این مسئله در خانوادهٔ گویا چندان باب نبود. همچنین گفته می‌شود که لئوکادیا ازدواج موفقی نداشت. او با یک جواهر ساز ازدواج کرد و از او دو فرزند داشت و سومی روساریو را در سال ۱۸۱۴ وقتی ۲۶ ساله بود به دنیا آورد.
بر اساس شواهد به نظر می‌رسد این فرزند متعلق به گویا بوده. گمان می‌رود که رابطهٔ گویا و لئوکادیا بیشتر رمانتیک بوده و آن‌ها با احساسات به هم پیوند خورده بودند.
گویا از سال ۱۸۱۴ تا ۱۸۱۹ به [[چهره‌نگاری]] پرداخت. به جز محراب سانتایوستا و سانتا روفینا برای کلیسای کاتدرال سویل وهمینو همین طور مجموعه نقاشی‌های گاوبازی و چاپ‌های اچینگ مجموعهٔ هوسران‌ها.
در سال ۱۸۱۹ گویا با خرید خانه‌ای نزدیک رودخانهٔ مانزارس در حوالی مادرید گوشهٔ عزلت گرفت که به خانهٔ مرد نا شنوا معروف است. آن جا بود که گویا نقاشی‌های سیاه را با حالت‌های خشن و پس زمینه‌های غم بار آفرید که نمایان گر ترس هنرمند از جنون و دیوانگی و طرز فکر او نسبت به بشریت بود. بیشتر آن‌ها شامل ساتورن در حال بلعیدن یکی از فرزندان خود مستقیماً روی دیوار نقش شده‌اند. دیوارهای اتاق غذاخوری و نشیمن.
گویا امیدش را نسبت به رژیم آنتی لیبرال و تازه بازگشتهٔ اسپانیا و وضعیت اجتماعی از دست داد و در می سال ۱۸۲۴ اسپانیا را ترک کرد و به بورداکس و سپس به پاریس رفت. او در سال ۱۸۲۶ به اسپانیا بازگشت اما دوباره به بورداکس رفت و در سال ۱۸۲۸ در اثر [[سکتهٔ مغزی]] در گذشت. او کاتولیک بود و در بورداک به خاک سپرده شد. در سال ۱۹۱۹ بقایای جسدش به کلیسای رویال چپل در مادرید بازگردانیده شد.
خط ۸۶:
اما همسرش زوزفا در سال‌های جنگ در ماه ژوئن ۱۸۱۲ از دنیا رفت. این مسئله آخرین حلقه‌ای را که با سال‌های جوانی اش مرتبط بود به حرکت درآورد و او را وادار کرد به خود فکر کند.
 
درست است که گویا به ویزه در مجموعهٔ کاپریس خود از دوشس آلبا انتقادات و خرده گیری‌هایی کرده‌است ولی با اینهمه مسلم است که گویا علی‌رغم حسادت‌ها و بد خلقی‌هایش به دوشس آلبا با چشمی فوق یک مشتری و حامی به او می‌نگریست. خرده گیری‌هایش ناشی از نام بزرگ او بود و احساسش در اثر زیبایی او تحریک می‌شد؛ ولی هم چنین او از اینکه می‌دید دوشس نموداری از جوانی بود و از دست رفتن جوانی با بی رحمی هر چه تمام تر با گذشت زمان اورااو را می‌آزرد دچار شعفی توأم با تلخی و شیرینی می‌شد. وقار و بزرگی و خانمی و حالات دخترانه هر دو با هم در او وجود داشت و این درآمیختگی او را تنها زنی کرده بود که توانست برای این مرد حساس که عشقی بی‌ریا نسبت به همه چیز در دل داشت منبع الهام شود. به عمق پیوند او به دوشس می‌توان از روی رفتار او پس از ۲۸ ژوئیه ۱۸۰۲ یعنی روز غم‌انگیز مرگ دوشس پی برد. کارگاه خود را ترک گفت و بی هدف در خیابان‌ها به قدم زدن پرداخت و خود را در انزوای ناشی از ناشنوایی خویش فرو برد. این دلتنگی و ناامیدی دیگر برای همیشه در او باقی‌ماند.
 
== زندگی کاری ==