هولاکو خان: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۳:
| امضاء =
}}
'''هولاکو خان''' یا '''هلاکو'''، '''هلاگو''' یا '''هولائو''' (۶۱۵–۶۶۳ ه‍.ق / ۱۲۱۸–۱۲۶۵ م [[مراغه]]؛ {{lang-mn|Хүлэгу хаан}}؛ {{zh|旭烈兀}}) که در منابع با این اسامی آمده‌است،آمده است، بعد از این که برادرش [[منگو]] به مقام [[قاآنی]] یعنی خان بزرگ رسید، دستور یافت به سوی ایران حرکت کند و طبق دستور اولین کار هلاکوهولاکو نابودی [[اسماعیلیان]] به رهبری [[رکن الدین خورشاه]] بود. در سال ۶۵۴ ه‍.ق و بعد از آن به جنگ [[خلافت عباسی]] رفت و آخرین خلیفه عباسی [[المستعصم بالله]] را کشت. در سال ۶۵۶ ه‍.ق و با این کار خلافت عباسی منقرض شد و سلطه پانصد و اندی ساله خلافت عباسی بر سرزمین‌های اسلامی از بین رفت. بعد از آن هلاکوهولاکو خان آماده نبرد با [[مملوکان مصر]] شد که در واقع آخرین مانع و آخرین دشمن [[مغولان]] بود و آخرین جایی هم بود که طبق دستور منگوقاآن، هلاکوهولاکو خان باید تصرف می‌کرد. هلاکوهولاکو خان در حال لشکرکشی به [[مصر]] بود که خبر درگذشت برادرش منگوقاآن را شنید و پسر بزرگش [[اباقا]] را با تعدادی سپاه در [[مراغه]] به نیابت خود گذاشت و بقیه سپاه را هم به رهبری فرمانده بزرگش کیتو بوقا یا کدبوقا به جنگ [[مملوکان مصر]] فرستاد. اما عاقبت کیتو بوقا در جنگ عین الجالوت از قطز حاکم مملوکان مصر شکست خورد و کشته شد و با این شکست برای همیشه پیشرفت مغولان در غرب متوقف شد. هلاکوهولاکو خان بعد از این که برادر دیگرش [[قوبیلای]] جانشین منگو قاآن شد، به ایران بازگشت و برادرش قوبیلای قاآن، حکم تمام مناطقی را که هلاکوهولاکو تصرف کرده بود، با لقب [[ایلخانی]] برای هلاکوهولاکو خان فرستاد و هلاکوهولاکو خان هم [[مراغه]] را به عنوان پایتختش برگزید و حکومت یا سلسله [[ایلخانیان]] را بنیان گذاشت.
 
== متحدان مغولان در حمله به ایران ==
با آن که [[مغولان]] تمام ممالک اسلامی را تصرف کردند و به اطاعت درآوردند، ولی هنوز دو مشکل و دو دشمن بزرگ در [[غرب آسیا]] داشتند؛ این دو دشمن بزرگ یکی [[اسماعیلیان]] که با فداییان خود باعث آزار و اذیت مخالفین خود می‌شدند و دومی هم [[خلافت عباسی]] که در بغداد مستقر بود و مغولان که می‌خواستند آخرین قسمت ممالک اسلامی را تصرف کنند، این برایشان بزرگ‌ترین مانع بود. در این میان کسانی هم با [[مغولان]] متحد شدند و از مغولان درخواست می‌کردند که به ایران حمله کنند؛ مسلمانان رعیتی که از دست ملاحده یا [[اسماعیلیان]] به جان آمده بودند، مغولان را تشویق به حمله به ایران و برانداختن [[اسماعیلیان]] می‌کردند؛ مثلاً در [[قوریلتای]] [[منگوقاآن]] قاضی القضات [[قزوین]] به نام قاضی شمس‌الدین احمدالکافی قزوینی حضور داشت و کاملاً زره‌پوش بود و شروع به شکایت کردن کرد: «همواره از بیم [[ملاحده]] این زره در زیر این جامه پوشیده، شرحی از تغلب و استیلای ایشان مجمل به عرض رسانید.» و سپس گفت به چه صورت دستگاهی به این بزرگی از نابود کردن این فرقه عاجز است؟<ref>{{پک|بیانی|۱۳۶۷|ک=دین و دولت در ایران عهد مغول|ص=۱۹۷}}</ref>
دومین متحد مغولان [[ارامنه]] بودند که می‌خواستند مغولان مصر و شام را از مسلمانان بگیرند و اسلام را براندازند تا عیسویان [[صلیبی]] که در [[شام]] و [[مصر]] با مسلمانان درگیر بودند، پیروز شوند. برای این کار شاه [[ارمنستان]] هتوم (حاتم) نزد [[منگوقاآن]] رفت و با وی متحد شد و [[منگوقاآن]] هم برادرش [[هلاکوهولاکو]] را به ایران فرستاد و دستور داد که [[جورماغون]] و [[بایجو]] و [[امیرارغون]] در تحت فرمان هلاکوهولاکو درآیند.
هلاکوهولاکو به تمام فرمانروایان نامه نوشت که تسلیم شوند تا به سرزمین‌های آنان آسیبی نرسد به همین خاطر شاهان [[آسیای صغیر]]، [[عزالدین]] و رکن‌الدین، سعداول (پادشاه [[فارس]])، پادشاه [[هرات]] و امیرانی از [[عراق]]، [[آذربایجان]]، [[اران]] و [[شیروان]] به دربار هلاکوهولاکو رفتند و اظهار ایلی و اطاعت کردند.<ref>{{پک|اشپولر|1351|ک=تاریخ مغول در ایران|ص=۵۳}}</ref>
{{شعر|نستعلیق}}
{{ب|بکن گردکوه و دز لنبه سر|سرش زیر گردان، تنش را زبر}}
خط ۴۴:
{{پایان شعر}}
 
== علت انتخاب هلاکوهولاکو برای حمله به ایران ==
پس از شکل‌گیری [[قوریلتای]] که همه شاهزادگان در آن حضور داشتند، فرمان حمله نهایی به ایران از سوی امپراتور [[منگوقاآن]] صادر شد و برای این کار از بین همه شاهزادگان هلاکوهولاکو خان فرزند تولوی و برادر قاآن فرمانده حمله به ایران شد. دلایل این انتخاب را شاید بتوان این موارد دانست:
# این شاهزاده به دلیل دارا بودن صفت شجاعت و دوراندیشی از همان کودکی مورد توجه [[چنگیز خان]] بود به طوری که در اولین شکارش بنابر سنت مغولی، چنگیز خان خود شخصاً انگشت سبابه وی را روغن مالید و او را آماده میدان شکار کرد.
# هلاکوهولاکو گذشته از دارا بودن صفاتی مانند: دلاوری، سختکوشی و بیرحمی، جنگاوری کار آزموده نیز بود.
# هلاکوهولاکو [[بودایی]] متعصبی بود و مادر و همسر معروفش، [[دوقوزخاتون]] [[مسیحیان]] متعصبی بودند، پس برای تخریب پایگاه‌های مذهبی و معنوی ایرانیان، هیچ گونه تردیدی به خود راه نمی‌دادند.
# هلاکوهولاکو برادر کوچک امپراتور بود و پس از تصرف ایران این سرزمین بزرگ جز [[تیول]] خاندان سلطنتی قرار می‌گرفت.
بعد از آماده شدن هلاکوهولاکو برای حرکت به سوی ایران امپراتور دستوراتی هم به هلاکوهولاکو داد مبنی‌بر این‌که: {{نقل قول تزیینی| باید که به یمن جلادت و ضرب شمشیر جهانگیری و کشور ستانی، از کنار جیحون تا اقصای ولایت مصر به تحت تصرف درآوری و ملاحظه رسوم و یاسای چنگیزی نموده، هر که به قدم اطاعت و فرمانبرداری پیش آید، او را رعایت نمایی، و هر کس تمرد و سرکشی کند، ابواب قتل و غارت بر روی او و عیال و اطفال و اقربایش بگشایی و…}}
عاقبت هلاکوهولاکو عازم فتح ایران شد.<ref>{{پک|بیانی|۱۳۶۷|ک=دین و دولت در ایران عهد مغول|ص=۱۹۷}}</ref>
[[پرونده:Iran-ilkhanids.jpg|بندانگشتی|چپ|300px|مسیرهای لشکرکشی سرداران ایلخانی به ایران]]
 
== نبردهای هلاکوهولاکو ==
=== اسماعیلیه نزاری ===
در طی مشاجراتی که در سال ۴۸۷ هجری / ۱۹۰۴ میلادی بین اسماعیلیان بر سر جانشینی [[مستنصر]] درگرفت، [[حسن صباح]] و اسماعیلیان [[ایران]] جانشینی [[نزار]] را پذیرفتند و از این به بعد اسماعیلیان ایران روابط خود را با دستگاه [[خلافت فاطمی]] و با شاخه‌های دیگر [[اسماعیلیه]] یعنی [[مستعلویه]] قطع کردند. اسماعیلیان شرقی که بعد به نزاریه معروف شدند، برای جدایی از [[قاهره]] یک توجیه عقیدتی داشتند. نزاریان معتقد به نص اصلی [[مستنصر]] در باب امامت و جانشینی نزار بودند و این ادعا را که بعداً وی نص به نام [[مستعلی]] کرده‌است قبول نداشتند، همچنانکه اسماعیلیان اولیه از حق [[اسماعیل]] بر امامت، در برابر برادران دیگرش پشتیبانی کرده‌بودند. در سال ۴۸۸ هجری / ۱۰۹۵ میلادی قیام نزار در [[مصر]] شکست خورد و نزار به دستور مستعلی کشته شد. [[حسن صباح]] که ریاست علیه دعوت [[نزاری]] را داشت، سرانجام به عنوان حجت امام شناخته شد.
خط ۶۳:
 
=== اسماعیلیان ===
[[منگوقاآن]] می‌خواست که هم [[اسماعیلیان]] و هم [[خلافت عباسی]] را نابود کند. زیرا بسیاری از افراد سرزمین‌های اسلامی به آنان احترام و اعلام وفاداری می‌کردند؛ در حالی که تنها «خان بزرگ» شایسته آن بود. طرحی که برای این جنگ ریخته شده بود، مانند تمام طرح‌های جنگی مغول بی عیب و نقص بود. [[منگو]] بیست درصد از جنگ‌جویان را که در نیروهای دریایی مسلح مغول وجود داشتند، به برادر خود [[هلاکو]]هولاکو سپرد؛ هزار دسته از مهندسین چینی مخصوص محاصره و نفت‌انداز آماده شدند؛ به هر طرف نقاط دور و نزدیک نمایندگانی فرستاده شد تا در مسیر لشکرکشی معین شده چمنزارها و چراگاه‌ها را آماده کنند؛ انبارهای پر از آرد و شراب آماده کنند؛ پل‌ها را بسازند یا تعمیر کنند و…. کدبوقا در سال ۱۲۵۳ میلادی مقدمهٔ لشکر را از قراقوروم حرکت داد و خود هلاکوهولاکو هم در [[ماه اکتبر]] حرکت کرد و در سال ۱۲۵۵ مییلادی در چراهگاه‌های بیرون [[سمرقند]] اردو زد. در کش یا کیش (شهری نزدیک سمرقند) توسط [[ارغون]] حاکم ایران مورد استقبال قرار گرفت. در سال ۱۲۵۶ هلاکوهولاکو و سپاهش از [[جیحون]] گذشتند و شمش‌الدین فرمانروای هرات و جمعی از امیران و [[اتابکان]] به استقبال هلاکوهولاکو رفتند.<ref>{{پک|ساندرز|۱۳۶۱|ک=تاریخ فتوحات مغول|ص=۱۰۹}}</ref><ref>{{پک|Amitai|2012|ف=HULĀGU KHAN|زبان=en}}</ref>
هلاکو،هولاکو، ملک شمس‌الدین [[کرت]] را از [[هرات]] به رسالت نزد محتشم قلاع [[قهستان]] شمس‌الدین فرستاد تا دست از جنگ بردارد و مطیع شود، شمس الدین قبول کرد و نزد هلاکوهولاکو آمد و اظهار تابعیت کرد و بازگشت. سرانجام بعد از رد و بدل شدن پیام‌ها بین هلاکوهولاکو و [[رکن الدین خورشاه]] و به تشویق [[خواجه نصیرالدین طوسی]] که در [[قلعه الموت]] بود، قرار شد که به جای رکن‌الدین خورشاه، امام اسماعیلی برادر وی (شهنشاه) به همراه گروهی از بزرگان اسماعیلی برای اظهار ایلی و تابعیت نزد هلاکوهولاکو بروند. این هیئت را موراقا پسر یسورنویان همراهی می‌کرد. هلاکوهولاکو ایشان را پذیرفت و بعد از مذاکراتی رسولانی را فرستاد تا که رکن‌الدین هر چه زودتر به وعده‌های خود عمل کند و قلاع اسماعیلی را خراب کند اما هلاکوهولاکو دریافت که رکن‌الدین دروغ می‌گوید؛ به همین خاطر، یسورنویان با سپاهی ایرانی و مغولی عازم الموت شد. در دامنه الموت جنگی بین [[اسماعیلیان]] و مغولان درگرفت که مغولان شکست خوردند و مجبور به بازگشت شدند. هلاکوهولاکو دوباره رسولانی نزد رکن‌الدین فرستاد که تسلیم شود و قلاع را خراب کنند، رکن‌الدین هم بعضی از قلاع را که اهمیت زیادی نداشتند، ویران کرد ولی هلاکوهولاکو فهمید که این کار فریبی بیش نیست،<ref>{{پک|بیانی|۱۳۶۷|ک=دین و دولت در ایران عهد مغول|ص=۲۳۹}}</ref>
 
هلاکوهولاکو برای ایجاد ترس سه سپاه به جنگ اسماعیلیان فرستاد که یک دسته را از راه [[مازندران]] به فرماندهی بوقاتیمور و کوکا، دسته‌ای دیگر را به فرماندهی تگودار و کت بوقا از راه [[خوار]] و [[سمنان]] و دسته سوم را هم از طریق الموت به فرماندهی سه تن خوار، توتار و بلغای به محاصره [[میمون دژ]] فرستاد.<ref>{{پک|بویل|۱۳۶۶|ک=تاریخ ایران کمبریج|ص=۳۲۳}}</ref>
همراه با این حمله رسولانی را برای آخرین بار نزد رکن‌الدین فرستاد تا تسلیم شود و هلاکوهولاکو وعده داده بود در صورت این کار گذشته‌ها فراموش خواهد شد و دوستی برقرار خواهد شد. رکن الدین شرایط را قبول کرد و وزیرش [[کیقباد]] را نزد هلاکوهولاکو فرستاد. کیقباد خواهان شرایطی بود از سوی رکن الدین:
# [[رکن الدین خورشاه]] امام اسماعیلی یک سال در دژ بماند و بعد به نزد هلاکوهولاکو بیاید؛ ولی در عوض محتشم دژهای قهستان و [[گردکوه]] نزد هلاکوهولاکو می‌آیند.
# سه قلعه الموت، [[لمسر]] و لال که خانه‌های آبا و اجدادی اوست، ویران نشوند و باقی بمانند.
# برای خراب کردن بقیهٔ دژها یکسال فرصت دهد.
هلاکوهولاکو مأمورانی را برای نظارت بر تخریب دژها زیر نظر یک بازرس که به مغولی باسقاق نامیده می‌شد، نزد رکن‌الدین فرستاد و این اولین باری بود که پای یک مغولی به درون دژها باز می‌شد. با تمام شدن وقت رکن‌الدین وی دوباره تسلیم نشد و این بار هم وزیرش شمس‌الدین گیلکی را به همراه پسرعم پدرش، سیف‌الدین سلطان ملک، نزد هلاکوهولاکو فرستاد و باز هم طلب وقت کرد. هلاکوهولاکو وزیر را فرستاد تا طبق پیمان قبلی محتشمین قلاع قهستان و گردکوه را نزد وی آورد وزیر این کار را کرد و آن‌ها در حدود [[ری]] نزد هلاکوهولاکو رسیدند با توجه به اهمیت قلاع قهستان و گردکوه که بعد از [[الموت]] قرار داشتند و با اسیر کردن روسای این قلاع مغولان اولین ضربه را به اسماعیلیان زدند. رکن‌الدین برادر خود شیرانشاه را با سیصد نفر نزد هلاکوهولاکو فرستاد. هلاکوهولاکو وی را با این پیام نزد رکن‌الدین فرستاد: «اگر رکن‌الدین پس از پنج روز خود را به نزد او نرساند، جنگ رسماً و با تمام شدت آغاز خواهد شد.» اما دوباره رکن‌الدین طلب وقت بیشتری کرد. عاقبت هلاکوهولاکو تصمیم به جنگ نهایی گرفت و در شوال ۶۵۴ هجری جنگ را آغاز کرد. دو تن از [[مغولان]] از پشت، قلعه‌های [[رودبار]] را محاصره کردند و خود هلاکوهولاکو نیز به سوی [[میمون دژ]] محل اقامت رکن‌الدین خورشاه رفت و آن را محاصره کرد ولی هلاکوهولاکو که دریافته بود تصرف قلعه کار دشواری است، دوباره رسولی نزد رکن‌الدین خورشاه فرستاد با این مضمون که: «هنوز هم دیر نیست. اگر هم‌اکنون فرو آیی ترا امان خواهم داد.» ولی اسماعیلیان به دروغ جواب دادند که «رکن الدین در این قلعه نیست، و ما بی‌اجازه او نمی‌توانیم کاری انجام دهیم.» دوباره جنگ شروع شد و با تنگ شدن محاصره قلعه رکن‌الدین پیام داد که می‌خواهد تسلیم شود و امروز یا فردا نزد هلاکوهولاکو خان می‌آید. زمانی که رکن‌الدین می‌خواست تسلیم شود، در درون قلعه بین دو گروه که مخالف بیرون نرفتن رکن‌الدین بودند و گروهی که خواهان تسلیم شدن رکن‌الدین بودند، جنگ درگرفت و عاقبت کسانی که مخالف خروج وی بودند، پیروز شدند و جنگ با شدت شروع شد و مغولان تا گشودن دروازه‌های قلعه پیش رفتند که رکن‌الدین دوباره پیام داد که می‌خواهد تسلیم شود و طلب بخشش کرد و به همراه رسول هلاکو،هولاکو، اکثر بزرگان قلعه به همراه پسر خردسال رکن‌الدین خورشاه با برادر دیگر رکن‌الدین، ایرانشاه تسلیم هلاکوهولاکو شدند و خود [[رکن الدین خورشاه]] هم به همراه همهٔ افراد خانواده‌اش و بزرگانی مثل [[خواجه نصیرالدین طوسی]] و چند تن از پزشکان یهودی‌اش در یکشنبه اول [[ذی القعده]] سال ۶۵۴ ه‍.ق / ۱۲۵۶ م از قلعه خارج و تسلیم هلاکوهولاکو شد.
{{شعر|نستعلیق}}
{{ب|شاها بدرت به زینهار آمده‌ام| وز کرده خویش شرمسار آمده‌ام}}
{{ب|اقبال تو آورده مرا موی کشان| ورنه بچه کار و بچه بار آمده‌ام}}
{{پایان شعر}}
پس از تسلیم شدن رکن‌الدین وی به دستور هلاکوهولاکو فرمانی صادر کرد تا مقدم‌الدین قلعه‌دار دژ الموت قلعه را تسلیم کند ولی وی از این کار ممانعت کرد و آماده نبرد شد. هلاکو،هولاکو، رکن‌الدین را به درون قلعه فرستاد تا آن‌ها را راضی کند که تسلیم شوند ولی موفق نشد بعد از آن هلاکو،هولاکو، شاهزاده بلغای را مأمور تصرف الموت کرد و خود برای تصرف دژ لمسر حرکت کرد.
 
عاقبت، بعد از چند روز مقاومت دژ الموت شکسته شد و مغولان وارد آن شدند و آن را ویران کردند؛ بنابراین الموت قدیمی‌ترین و بزرگترین دژ اسماعیلیان تسلیم و ویران شد. به قول رشیدالدین زمانی که هلاکوهولاکو وارد این دژ شد «از عظمت آن کوه انگشت حیرت به دهان گرفت.» در این زمان بود که بنا به خواهش عطاملک جوینی از هلاکوهولاکو تنها کتابخانه الموت در امان ماند.<ref>{{پک|بیانی|۱۳۷۹|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۱۱۵}}</ref>
هلاکوهولاکو که برای تصرف [[دژ لمسر]] رفته بود بعد از جنگی سخت موفق به تصرف قلعه شد بعد از آن هلاکوهولاکو به محتشم قلاع قهستان شمس‌الدین دستور داد به همراه مأموری از جانب رکن‌الدین شروع به تخریب قلاع [[قهستان]] کند. بعد از این که خبر سقوط الموت و دژهای دیگر به قلعه داران رسید بعضی از آن‌ها نزد هلاکوهولاکو آمدند و تسلیم شدند مثل قلعه داران نواحی [[دیلمان]] و [[طارم]]. در این میان شاه دژ که بین [[لار]] و [[دماوند]] قرار داشت مقاومت سختی کرد ولی بعد از دو روز تسلیم شد. به گفته جوزجانی قلعه گردگوه مدت بیست سال مقاومت کرد این قلعه در مرز ایالات [[خراسان]] و [[عراق عجم]] قرارداشت.<ref>{{پک|بیانی|۱۳۶۷|ک=دین و دولت در ایران عهد مغول|ص=۲۳۷–۲۴۶}}</ref>
بعد از آن رکن‌الدین از هلاکوهولاکو درخواست کرد که به دیدن [[منگو]] به قراقوروم برود هلاکوهولاکو قبول کرد ولی زمانی که [[رکن الدین خورشاه]] به قراقوروم رسید منگو ملاقات وی را رد کرد و فرمان داد که برگردد، عاقبت رکن‌الدین خورشاه در راه برگشت توسط [[مغولان]] کشته شد در سال ۶۵۵ هجری و با مرگ وی حکومت [[اسماعیلیان]] بعد از دو قرن حکوکت منقرض شدند.<ref>{{پک|ساندرز|۱۳۶۱|ک=تاریخ فتوحات مغول|ص=۱۰۹}}</ref>
 
=== علل سقوط اسماعیلیان ===
خط ۸۷:
'''علت داخلی''': این علت که منجر به سقوط اسماعیلیان شد، اختلاف طبقات بالا و پایین جامعه اسماعیلی بود. به طوری که مالکان و اشراف اسماعیلی برای از دست ندادن مقام و موقعیت خویش خواستار تابعیت از مغولان بودند در صورتی که طبقه پایین و افراد عادی جامعه اسماعیلی خواستار جنگ با بیگانه و دفاع از دژها و اعتقادات خود بودند. این اختلاف باعث دو دستگی و تفرقه میان اسماعیلیان شد.<ref>{{پک|بیانی|۱۳۶۷|ک=دین و دولت در ایران عهد مغول|ص=۲۰۱–۲۰۲}}</ref>
 
=== حمله هلاکوهولاکو به خلافت عباسی ===
اقداماتی که خلیفه ناصرالدین الله و خلیفه المستنصربالله انجام داده بودند، فقط توانست برای مدتی جلو سقوط خلافت را بگیرد. در صورتی که زمینه برای نابودی سقوط [[خلافت عباسی]] مهیا بود و عواملی مثل: فرسودگی و فساد درونی، جنگ‌های مداوم با [[خوارزمشاهیان]]، زیاد شدن نیروی [[تشیع]]، خارج شدن آن‌ها از حالت تقیه، حکام [[مصر]] و [[شام]] که خود را ناجی اسلام در مقابل صلیبیون می‌دانستند و رقیب خلافت عباسی بودند و عاقبت هجوم [[مغولان]] که در صدد گسترش فتوحات بودند از جمله عوامل سقوط خلافت عباسی است.<ref>{{پک|بیانی|۱۳۶۷|ک=دین و دولت در ایران عهد مغول|ص=۳۰۴}}</ref>
 
هلاکوهولاکو قبل از شروع رسمی جنگ در سال ۶۴۷ هجری دست به یک حملهٔ آزمایشی و مقدماتی زد و یک گروه پانزده هزار نفری از سمت [[خانقین]] و [[همدان]]، [[بغداد]] را محاصره کردند و تا دجیل پیش رفتند اما عاقبت فرماندهان خلیفه یعنی دواتدار کبیر و دواتدار صغیر و شرابی جلو حمله مغولان را گرفتند و آن‌ها را به عقب راندند.<ref>{{پک|بیانی|۱۳۶۷|ک=دین و دولت در ایران عهد مغول|ص=۳۰۴}}</ref> بعد از نابود کردن [[اسماعیلیان]]، هلاکوهولاکو در سال ۶۵۴ هجری/ ۱۲۷۵ میلادی وارد [[همدان]] شد و از آنجا برای خلیفه المستعصم نامه‌ای فرستاد و کوتاهی وی را در فرستادن سپاه برای جنگ با اسماعیلیان به وی یادآوی کرد و از خلیفه المستعصم خواست که استحکامات پایتخت خود را تخلیه کند و شخصاً به اردوی خان بیاید.
در این زمان در بغداد دو دستگی ایجاد شده بود: دسته‌ای مانند [[ابن العلقمی]] وزیر خلیفه موافق بودند که حاکمیت مغولان را بپذیرند و تابع هلاکوهولاکو شوند. دسته‌ای دیگر به رهبر دواتدار کبیر و دواتدار صغیر طرفدار این بودند که با مغولان بجنگند و هر دو گروه سعی داشتند نظر خلیفه را به خود جلب کنند.<ref>{{پک|بیانی|۱۳۶۷|ک=دین و دولت در ایران عهد مغول|ص=۳۱۹}}</ref>
 
خلیفه در جواب نامه هلاکوهولاکو نوشت:
{{نقل قول تزیینی|خاندان [[عباسیان]] تا روز رستاخیز پایدار خواهند ماند. تمام کسانی که در گذشته خواسته‌اند به [[بغداد]] حمله کنند، به هلاکت رسیده‌اند. مسلمانان شرق و غرب خدمتگزار دربار خلیفه عباسی هستند و از او دفاع خواهند کرد. هزاران قشون دارد که امواج دریاها را خشک می‌سازند.<ref>{{پک|بیانی|۱۳۶۷|ک=دین و دولت در ایران عهد مغول|ص=۳۲۲}}</ref>}} خلیفه همچنین هلاکوهولاکو را نصیحت کرد و گفت: «ای جوان که تازه‌وارد مرحله زندگی شده‌ای به خراسان برگرد.»<ref>{{پک|بیانی|۱۳۶۷|ک=دین و دولت در ایران عهد مغول|ص=۳۲۲}}</ref>
بعد از این کار هلاکوهولاکو تصمیم به حمله گرفت و با یاران خود مشورت کرد و امرای مغولی حمله به بغداد را پذیرفتند. سپس هلاکوهولاکو از حسام‌الدین، منجم مسلمان و [[سنی]] مذهبی که همراه هلاکوهولاکو بود، نظر خواست حسام‌الدین گفت: «مبارک نباشد قصد خاندان خلافت کردن و لشکر به بغداد کشیدن. چه غایت وقت هر پادشاه که قصد [[عباسیان]] و بغداد کرد، از ملک و عمر تمتع نیافت. اگر پادشاه سخن نشنود و آنجا رود شش فساد ظاهر گرددو…» بعد از آن هلاکوهولاکو نظر [[خواجه نصیرالدین طوسی]] را سؤال کرد وی گفت: «از این احوال هیچ‌یک حادث نشود» هلاکوهولاکو گفت: پس چه باشد؟ خواجه گفت: «آنکه بجای خلیفه هلاکوهولاکو خان بود.» بعد [[خواجه نصیرالدین طوسی]] گفت اگر که کشتن خلفای بنی عباس شوم است در طول تاریخ این همه خلیفه کشته شد پس چرا اتفاقی نیفتاد.<ref>{{پک|بیانی|۱۳۶۷|ک=دین و دولت در ایران عهد مغول|ص=۳۲۲}}</ref>
عاقبت جنگ شروع شد و هلاکوهولاکو تمام نیروهای خود را متوجه [[بغداد]] کرد و به فرماندهانش دستور حمله و محاصره کردن بغداد را داد. بایجو مأمور بود که از [[روم شرقی]] حرکت کند و طرف غرب بغداد را از راه [[موصل]] دور بزند، کدبوقا (کیتوبوقای) نیز از [[لرستان]] حرکت کرد، اردوی زرین به فرماندهی سه برادرزاده [[باتو]] بودند از [[کردستان]] به بغداد نزدیک شدند و خود هلاکوهولاکو هم قسمت بزرگ سپاه خود را از [[حلوان]] رهبری می‌کرد.
اولین حملهٔ مغول توسط [[بایجو]] از غرب بغداد به وسیله فرماندهان خلیفه فتح‌الدین مروی و مجاهدالدین آیبک دواتدار صغیر دفع شد، هلاکوهولاکو دوبار توسط [[خواجه نصیرالدین طوسی]] نامه‌ای به خلیفه نوشت و وی را دعوت به تسلیم شدن کرد ولی فرماندهان خلیفه که از پیروزی اول خود شاد شده‌بودند نگذاشتند که خلیفه به این نامه جواب دهد.<ref>{{پک|بیانی|۱۳۶۷|ک=دین و دولت در ایران عهد مغول|ص=۳۲۴}}</ref>
 
دوباره جنگ شروع شد و [[بایجو]] با شکستن سدی که روی دجیل بسته شده بود، باعث شد که سپاه خلیفه را به آب ببندد و تعداد زیادی از سپاه خلیفه غرق شدند؛ در این زمان فرمانده سپاه خلیفه با فتح‌الدین بود، در این جنگ فقط یکی از فرماندهان سپاه خلیفه به نام دواتدار کوچک با تعدادی از سپاهیان زنده ماندند. در سال ۶۵۶ هجری / ۱۲۵۸ میلادی محاصره بغداد به بالاترین حد خود رسید و هلاکوهولاکو فرمان یک حمله عمومی را داد و برجی را که کنار یکی از دوازه‌ها قرار داشت مدت یک هفته کوبیدند تا آن را فرو ریختند و به درون شهر راه پیدا کردند. بعد از این اتفاق خلیفه، شرف‌الدین مراغه‌ای از علمای بزرگ و شهاب‌الدین زنگانگی قاضی القضات بغداد را نزد هلاکوهولاکو فرستاد و امان خواست.<ref>{{پک|بیانی|۱۳۶۷|ک=دین و دولت در ایران عهد مغول|ص=۳۲۷}}</ref>
 
عاقبت [[خلیفه عباسی]] [[مستعصم]] با دو پسر خود ابوالعباس احمد (ابوبکر) که ولیعهد بود و ابوالفضایل عبدالرحمان به همراه وزیران خویش، بزرگان، علما، سادات و مشایخ در یکشنبه چهارم [[صفر]] سال ۵۶۵ هجری بیرون آمدند و تسلیم هلاکوهولاکو شدند. [[مستعصم]] را چند روز بعد از تسلیم شدن به دهکده‌ای بیرون بغداد فرستادند و اعدام کردند. ظاهراً او را در قالیچه‌ای پیچیدند و اسب‌ها آنقدر آن را لگدکوب کردند تا مرد.<ref>{{پک|ساندرز|۱۳۶۱|ک=تاریخ فتوحات مغول|ص=۱۱۰–۱۱۱}}</ref><ref>{{پک|اشپولر|۱۳۵۱|ک=تاریخ مغول در ایران|ص=۵۵}}</ref>
 
=== حمله هلاکوبههولاکوبه میافارقین ===
هدف بعدی هلاکوهولاکو حمله به سرزمین [[شام]] بود، سرزمین شام در این زمان به شش فرمانروایی تقسیم شده بود که همه زیر نظر امیران ایوبی بودند که این‌ها بازماندگان خاندان صلاح‌الدین ایوبی بودند، بزرگ ایشان ناصرالدین یوسف بود که در [[حلب]] حکومت می‌کرد.
در پاییز سال ۱۲۵۹ هلاکوهولاکو از [[آذربایجان]] حرکت کرد و به عراق شمالی رفت و شهر [[میافارقین]] را که [[امیر کامل محمد]] حاکمش بود محاصره کرد. هلاکوهولاکو می‌خواست از این شهر انتقام بگیرد؛ زیرا یکی از کشیشان [[ژاکوبن]] را که گذرنامه مغولی داشت و مشغول گذر از آن جا بود را کشتند. بعد از محاصره شهر قحطی، گرسنگی شهر را فرا گرفت و عاقبت شهر تسلیم هلاکوهولاکو شد و امیر کامل کشته شد.<ref>{{پک|ساندرز|۱۳۶۱|ک=تاریخ فتوحات مغول|ص=۱۱۲–۱۱۳}}</ref>
 
=== حمله هلاکوبههولاکو به سوریه ===
دلایل حمله هلاکوهولاکو به [[سوریه]] دقیقاً مشخص نیست ولی هایتون که از طرف پادشاه [[ارمنستان]] صغیر هتوم اول به خدمت هلاکوهولاکو درآمده بود، به هلاکوهولاکو گفت: «خان، سلطان [[حلب]] خداوند پادشاهی سوریه است و چون تو لایقی که ارض اقدس را پس بگیری به گمان من بهتر است پیش از همه حلب را محاصره کنی. زیرا اگر بتوانی این شهر را تسخیر سازی چندان نخواهد گذشت که شهرهای دیگر را مسخر خواهند گردید.» و به این ترتیب حلب اولین هدف هلاکوهولاکو قرار گرفت. هلاکوهولاکو در رمضان سال ۶۵۷ هجری / ۱۲۵۹ میلادی از [[آذربایجان]] حرکت کرد و کت بوقا (کیتوبوقا) را با لشکر به سوی غرب فرستاد و لشکر مغول بعد از قتل‌عام مردم [[کرد]] کوه‌های هکاری به [[دیاربکر]] رسید و پس از این که هلاکوهولاکو هم به دیاربکر رسید شروع به تصرف بین‌النهرین علیا کرد.<ref>{{پک|بویل|۱۳۶۶|ک=تاریخ ایران کمبریج|ص=۳۳۰}}</ref>
بعد از آن هلاکوهولاکو از [[دجله]] گذشت و با عبور از [[نصیبین]]، [[حران]] و [[ادسا]] به حلب رسید و حلب را محاصره کرد و متحدان هلاکو،هولاکو، شاه هتوم و دامادش حاکم [[انطاکیه]] بوهیموند ششم به هلاکوهولاکو پیوستند. عاقبت در سال ۱۲۶۰ میلادی / ۶۵۸ هجری شهر [[حلب]] سقوط کرد و مردم حلب به دلیل مقاومت مدت شش روز قتل‌عام شدند.<ref>{{پک|ساندرز|۱۳۶۱|ک=تاریخ فتوحات مغول|ص=۱۱۳}}</ref>
زمانی که خبر سقوط حلب به [[دمشق]] رسید ناصر یوسف حاکم دمشق فرار کرد به [[مصر]] و شهر بدون حاکم ماند به همین دلیل بزرگان شهر جمع شدند و نزد هلاکوهولاکو رفتند و کلید شهر دمشق را به وی تقدیم کردند.<ref>{{پک|ساندرز|۱۳۶۱|ک=تاریخ فتوحات مغول|ص=۱۱۳}}</ref>
کت بوقا (کیتوبوقا) به همراه شاه هتوم و بوهیموند در [[ربیع الاول]] سال ۶۵۸ هجری وارد شهر شدند و بعد دمشق را به شحنه‌ای مغولی و سه ایرانی که معاون وی بودند دادند. بعد از آن سپاه مغول تا [[غزه]] رفتند و در این زمان بود که خبر فوت [[منگوقاآن]] به هلاکوهولاکو رسید و وی کت بوقا را به فرماندهی سپاه مغول که از آن کاسته شده‌بود برگزید و [[اباقا]] پسر خود را هم جانشین خود در [[تبریز]] کرد و بعد به سوی [[مغولستان]] حرکت کرد.<ref>{{پک|بویل|۱۳۶۶|ک=تاریخ ایران کمبریج|ص=۳۳۰}}</ref>
 
=== حمله هلاکوهولاکو به مصر ===
بعد از تصرف [[دمشق]] توسط [[مغولان]]، هلاکوهولاکو اولین نامه تهدیدآمیز خود را برای [[مملوکان]] مصر فرستاد و گفت «شما شنیده‌اید که ما چگونه امپراتوری پهناوری را به تصرف درآورده و روی زمین را از بی نظمی‌هایی که به دامنش لکه انداخته بود پاک ساخته‌ایم. بر شماست بگریزید و برماست که شما را تعقیب کنیم؛ ولی به کجا می‌گریزید و به کدام راه از چنگ ما رهایی خواهید یافت؟ اسبان ما تندرو، تیرهای ما تیز، شمشیرهای ما مانند برق، دل‌های ما به سختی کوه و سربازان ما به اندازه ریگ‌های بیابان زیادند. نه دژها جلو ما را می‌گیرند و نه سلاح‌ها راه ما را می‌بندند. دعای شما به درگاه آسمان نیز سودی نخواهد داشت و چاره ما را نخواهد کرد. ما با اخطار خویش خوبی شما را می‌خواهیم. اکنون تنها دشمنی هستید که باید برای نبرد با شما به حرکت در آییم.» در این زمان به هلاکوهولاکو خبر رسید که برادرش [[منگو]] در ماه اوت سال قبل در [[چین]] درگذشته است و هلاکوهولاکو قسمتی از نیروهایش را در آذربایجان گذاشت و قسمتی را هم به فرماندهی کدبوقا در [[شام]] گذاشت و بعد هلاکوهولاکو به سوی چین رفت. مملوک مصر، سلطان قطز (ملک مظفر) به سرداران خود گفت که دفاع از اسلام تنها به همت ایشان بسته‌است و بعد فرستادگان مغولان را کشتند؛ و بعد بر ضد این دشمنان اسلام و قاتلان خلیفه یک فرمان جهاد عمومی صادر کردند؛ و لشکر از [[مصر]] حرکت کرد و برای عبور از قلمرو فرنگیان از آن‌ها اجازه گرفتند و عبور کردند. کدبوقا با نیروهایش به جنگ آن‌ها رفت، عاقبت در عین جالوت نزدیک ناظره (در [[فلسطین]]) با هم روبرو شدند و مملوکان سپاه مغولان به فرماندهی کدبوقا را شکست دادند و کدبوقا کشته شد و برای همیشه پیشرفت مغولان در [[غرب]] متوقف شد.
پنج روز بعد از جنگ قطز وارد [[دمشق]] شد و در مدت یکماه مغولان را از حلب بیرون کردند.<ref>{{پک|ساندرز|۱۳۶۱|ک=تاریخ فتوحات مغولان|ص=۱۱۳–۱۱۵}}</ref>
بعد از آن مملوکان سوریه را از مغولان پس گرفتند اما دوباره مغولان به فرماندهی ایلگا نیای جلایریان یا کوکاایلگای اوریانگقاتی تلاش کردند تا سوریه را پس بگیرند و حتی تا [[حمص]] را هم تصرف کردند اما در نزدیکی این شهر برای دومین بار از مملوکان مصر شکست خوردند و به مشرق فرات عقب‌نشینی کردند و [[سوریه]] از دست مغولان خارج شد.<ref>{{پک|بویل|۱۳۶۶|ک=تاریخ ایران کمبریج|ص=۳۳۱}}</ref><ref>{{پک|Amitai|2012|ف=HULĀGU KHAN|زبان=en}}</ref>
 
=== جنگ هلاکوهولاکو با خان دشت قبچاق ===
در مورد علل جنگ هلاکوهولاکو با [[برکه]] پادشاه [[اردوی زرین]] منابع علل زیادی را نقل کرده‌اند؛ بعضی منابع گفته‌اند که برکه از اسلام دفاع کرده و هلاکوهولاکو را سرزنش کرد که چرا خلیفه را کشته‌است و اینکه چرا ممالک اسلامی را ویران می‌کند. منابع دیگر هم علت جنگ را [[اران]] و [[آذربایجان]] می‌دانند که طبق دستور خان بزرگ [[چنگیز خان]] جزء سرزمین [[جوچی]] بود؛ در صورتی که هلاکوهولاکو خان آن را تصرف کرده بود. بعضی منابع هم می‌گویند که علت جنگ مرگ مشکوک سه تن از شاهزادگان جوچی یعنی [[بلغای]]، [[توتار]] و [[قولی]] که همراه هلاکوهولاکو به ایران آمده بودند، است. عاقبت هلاکوهولاکو در سال ۶۶۰ هجری / ۱۲۵۶ میلادی برای مقابله با سپاه [[برکه]] که به فرماندهی نوقای بود، حرکت کرد مقدمه سپاه هلاکوهولاکو در [[شماخی]] با سپاه برکه روبرو شده که سپاه هلاکوهولاکو شکست خورد اما دوباره سپاه برکه این بار در نزدیکی شابران در ناحیه [[باکو]]ی کنونی با هم روبرو شدند که سپاه برکه شکست خورد و عقب‌نشینی کرد. خود هلاکوهولاکو با سپاه اصلی از [[شماخی]] حرکت کرد [[دربند]] را تصرف کرد و در غره برای دومین بار سپاه برکه به فرماندهی نوقای را شکست داد بعد از این سپاهی به فرماندهی [[اباقا]] پسر هلاکوهولاکو نیروهای برکه را دنبال کردند و از [[رود اترک]] گذشتند. بعد از آن برکه با سپاهی زیاد به آن‌ها حمله کرد و جنگ سختی در سال ۵۶۱ هجری/۱۲۶۳ میلادی اتفاق افتاد که سپاه هلاکوهولاکو شکست خورد و برکه سپاه هلاکوهولاکو را به جنوب دربند عقب راند و به قلمرو خود بازگشت. این آخرین نبرد هلاکوهولاکو و [[برکه]] بود، زیرا بعد از آن هلاکوهولاکو درگذشت.<ref>{{پک|بویل|۱۳۶۶|ک=تاریخ ایران کمبریج|ص=۳۳۲–۳۳۳}}</ref>
 
در سال ۶۵۹ هجری [[بدرالدین لؤلؤ]] درگذشت و پسرش و جانشینش صالح با [[بیبرس]] پادشاه مملوکان مصر روابط دوستانه‌ای برقرار کرد و هلاکوهولاکو هم که از جریان باخبر شد، با سپاهی به سوی [[موصل]] رفت و آن را محاصره کرد در نتیجه بعد از یکسال محاصره در سال ۶۶۰ هجری /۱۲۶۲ ملادی شهر تصرف شد و به فرمان هلاکوهولاکو همه را قتل‌عام کردند. صالح به دستور هلاکوهولاکو کشته شد و با اعدام کردن پسر خردسال صالح سلسله‌ای که [[عمادالدین زنگی]] تأسیس کرده‌بود در سال ۵۲۱ هجری منقرض شد. بعد از آن هلاکوهولاکو به سوی فارس رفت؛ زیرا بعد از این که اتابک ابوبکر حاکم دست نشاندهٔ هلاکوهولاکو در [[فارس (سرزمین)|فارس]] درگذشت، سلجوقشاه جانشین سوم اتابک ابوبکر به دلیل رفتار نادرستش باعث حمله هلاکوهولاکو به فارس شد. در سال ۶۶۱ هجری / ۱۲۶۲ میلادی، بعد از آن سلجوقشاه به [[کازرون]] فرار کرد؛ اسیر و کشته شد و هلاکوهولاکو فارس را به [[ابش خاتون]] نوه اتابک داد و او را به عقد پسر یازدهمش [[منگو تیمور]] درآورد، ابش خاتون آخرین پادشاه سلغری فارس بود.<ref>{{پک|بویل|۱۳۶۶|ک=تاریخ ایران کمبریج|ص=۳۳۲–۳۳۳}}</ref>
 
== فرمان ساخت رصدخانه ==
یکی از اتفاقات مهمی که در زمان هلاکوهولاکو خان [[مغول]] افتاد، ساخت [[رصد خانه]] در [[مراغه]] بود که به کوشش [[خواجه نصیرالدین طوسی]] دانشمند ایرانی ساخته شد. نویسنده [[جامع التواریخ]] رشیدی می‌گوید: «[[منگوقاآن]] از خان‌های بزرگ مغولان بود بطوری که وی اشکال اقلیدس را حل می‌کرد و دستور داد که [[رصدخانه]]ای بنا شود و امر کرد تا جمال‌الدین محمد بن طاهر بن محمد زیدی بخاری این کار را انجام دهد ولی وی نمی‌توانست این کار را انجام دهد. منگوقاآن آوازه و معروفیت [[خواجه نصیرالدین طوسی]] را شنیده‌بود و زمانی که هلاکوخانهولاکو خان مغول را به ایران فرستاد دستور داد که بعد از تصرف قلعه‌ها [[اسماعیلیان]] خواجه نصیرالدین طوسی را به [[مغولستان]] بفرستد تا رصدخانه‌ای بنا کند. زمانی که کار تصرف قلاع اسماعیلی به پایان رسید منگوقاآن در حال تصرف [[چین]] بود و هلاکوهولاکو خان صلاح دید که رصدخانه‌ای در ایران بنا شود.»<ref>{{پک|زنجانی|۱۳۲۵|ف=خواجه نصیرالدین طوسی وساخت مراغه|ک=جلوه}}</ref>
عبدالله بن فضل‌الله، نویسنده کتاب وصاف الحضرة در کتاب خود آورده که: {{نقل قول تزیینی|خواجه هلاکوهولاکو خان را به این کار یعنی ساخت [[رصدخانه]] تشویق کرد و اول هلاکوهولاکو خان به این کار مایل نبود و پرسید که فایده [[نجوم]] در چیست؟ آیا چیزی را که وقوعش حتمی است بر طرف می‌کند؟ دانشمند طوسی با ذکر مثالی هلاکوهولاکو خان را قانع کرد و گفت دستور بدهید یک نفر طشت بزرگی از مس را از بالای عمارت بیندازد پایین بدون اینکه قبلاً اهل مجلس بدانندبدانند، هلاکوهولاکو خان دستور داد که این کار را انجام بدهند زمانی که طشت از بالا افتاد تمام اهل مجلس ترسیدند بجز هلاکوهولاکو خان و خواجه نصیرالدین طوسی بعد گفت که فایده علم نجوم در این است که حوادث را از پیش از وقوع بیان می‌کند در نتیجه مردم وحشت نمی‌کنند هلاکوهولاکو خان خوشش آمد و دستور ساخت رصدخانه را داد.<ref>{{پک|زنجانی|۱۳۲۵|ف=خواجه نصیرالدین طوسی وساخت مراغه|ک=جلوه}}</ref>}}
خواجه طوسی به هلاکوخانهولاکو خان گفت که بنای رصد جدید و نوشتن زیجی تازه ۳۰ سال طول می‌کشد ولی هلاکوهولاکو خان اصرار کرد که در ۱۲ سال باید انجام شود به همین خاطر خواجه طوسی به کمک جداول و زیج‌های قدیمی در سال ۶۵۷ هجری شروع به ترتیب زیج کرد و در این کار غیر از منجمین اسلامی که از اطراف دعوت شده بودند، از یک نفر دانشمند [[چینی]] نیز که به مراغه آمد، استفاده کرد.
سرانجام در سال ۶۵۷ ه‍.ق رصدخانه روی تپه‌ای در سمت شمال شهر [[مراغه]] ساخته شد و به دستور [[خواجه نصیرالدین طوسی]]، فخرالدین ابوالسعادات احمد بن عثمان مراغی معمار معروف آن عصر مأمور ساخت رصدخانه شد و علاوه بر کمک‌های مال از خزانه دولت، اوقاف سراسر کشور هم در اختیار خواجه نصیرالدین طوسی قرار گرفت تا از پول آن مخارج [[رصدخانه]] تأمین شود.<ref>{{پک|زنجانی|۱۳۲۵|ف=خواجه نصیرالدین طوسی وساخت مراغه|ک=جلوه}}</ref>
 
خط ۱۴۷:
| کاربری = اثر تاریخی
| کاربری کنونی =
| دیرینگی = دورهٔ [[هلاکوهولاکو خان]]<ref>{{یادکرد وب|نشانی = http://www.mehrnews.com/news/1203748/ ‏|عنوان = رصدخانه مراغه؛ یادگار پیشتازی ایران در ترویج علم و فرهنگ جهان|ناشر = ایسنا|تاریخ بازدید = ۲ آوریل ۲۰۱۷|تاریخ = ۱۶ آذر ۱۳۸۹}}</ref>
| شماره ثبت = 1675<ref>{{یادکرد وب|نشانی = https://www.tasnimnews.com/fa/news/1392/04/16/92502/ ‏|عنوان = ثبت رصد خانه مراغه از دوره ایلخانی در فهرست آثار ملی ایران|ناشر = ایسنا|تاریخ بازدید = ۲ آوریل ۲۰۱۷|تاریخ = ۱۶ تیر ۱۳۹۲}}</ref>
| تاریخ ثبت ملی = ۱۳۶۴
| دوره ساخت اثر = سال [[۶۵۷]]
| بانی اثر = [[هلاکو]]هولاکو
| مالک اثر =
| مالک فعلی اثر =
خط ۱۶۴:
== نقش خواجه نصیرالدین طوسی و ابن علقمی در سقوط خلافت ==
[[خواجه نصیرالدین طوسی]] (۶۷۲–۵۹۷ه‍.ق) یکی از دانشمندان بزرگ ملسمان در سده هفتم / سیزدهم بود. برای اینکه مشخص شود که آیا خواجه نصیرالدین طوسی در سقوط خلافت عباسی نقش داشته‌است یا نه به منابع دسته اول و همزمان با حمله مغولان رجوع می‌کنیم:
منابعی مانند [[طبقات ناصری]] از منهاح سراج جوزجانی، تاریخ مختصر الدول از ابن العبری، الحوادث الجامعه از ابن الفوطی، الفخری فی الاداب السلطانیه والدول الاسلامیه نوشته [[ابن الطقطقی]] و کتاب تاریخ گزیده از حمدالله مستوفی و… این منابع که با فاصله کمی پس از حمله [[مغول]] و سقوط [[خلافت]] نوشته شده‌اند هیچ اشاره‌ای به نقش خواجه در سقوط خلافت عباسی نمی‌کنند. اولین منبعی که برای اولین بار به نقش خواجه در سقوط خلافت عباسی و برانگیختن هلاکوهولاکو خان در حمله به [[بغداد]] و [[خلافت عباسی]] اشاره می‌کند. [[جامع التواریخ]] نوشته رشیدالدین فضل‌الله است؛ که با گفتن سؤال هلاکوهولاکو خان از حسام الدین منجم در مورد حمله به بغداد و در جواب حسام الدبن منجم که به نحس و شوم بودن حمله به بغداد اشاره کرده‌بود و بعد دوباره پرسیدن همین سؤال از [[خواجه نصیرالدین طوسی]] توسط هلاکوهولاکو خان و جواب خواجه نصیر الدین طوسی که هیچ اتفاقی نمی‌افتد و اینکه هلاکوهولاکو خان به جای خلیفه قرار می‌گیرد به نقش خواجه در حمله به بغداد اشاره می‌کند. بعد از کتاب رشیدالدین فضل‌الله منابع دیگر هم که با فاصله از کتاب رشیدالدین فضل‌الله نوشته شده‌اند به نقش خواجه در سقوط خلافت عباسی می‌پردازند؛ منابع مثل: تذکرة الامصار از وصاف الحضرات، مجموعة الرسائل و منهاج السنة النبویة از [[ابن تیمیه]] و کتاب اغاثة اللهفان از محمد بن ابی بکر مشهور به [[ابن قیم الجوزیه]] که به نقش خواجه نصیرالدین طوسی در [[خلافت عباسی]] اشاره می‌کنند.<ref>{{پک|حائری|۱۳۶۳|ف=آیا خواجه نصیرالدین طوسی دریورش مغولان به بغدادنقشی داشته‌است؟|ک=جستارهای ادبی}}</ref>
 
[[ابن علقمی|مویدالدین محمد بن علقمی]] از قبیله [[بنی اسد]] بود؛ جد وی را علقمی می‌گویند به دلیل اینکه نهری به نام علقمی حفر کرد. بعد از اینکه ابن ناقد به وزرات رسید جای وی را ابن علقمی گرفت و به مقام استادالداری رسید. در سال ۶۳۰ ه‍.ق خلیفه [[المستنصر]]، مستنصریه را به ابن علقمی واگذار کرد و تا پایان خلافت مستنصر، ابن علقمی مقام استادالداری داشت.<ref>{{پک|حائری|۱۳۶۳|ف=آیا خواجه نصیرالدین طوسی دریورش مغولان به بغدادنقشی داشته‌است؟|ک=جستارهای ادبی}}</ref>
بعد از اینکه [[المستعصم بالله]] در سال ۶۴۰ ه‍.ق به خلافت رسید، [[ابن علقمی]] شیعه را در سال ۶۴۲ ه‍.ق به وزارت خود منصوب کرد.
منابع تاریخ در مورد نقش ابن علقمی در سقوط [[خلافت عباسی]] به دو دسته تقسیم می‌شوند:
* دسته اول مورخانی هستند مانند: منهاج السراج جوزجانی، ابن الوردی، ابن شاکر، ابن تغری بردی، [[ابن کثیر]]، صفدی، ذهبی، [[ابن خلدون]] و… که اکثرأ از [[اهل سنت]] هستند و وزیر خلیفه [[المستعصم بالله]] یعنی ابن علقمی را مقصر و بانی این کار یعنی حمله هلاکوهولاکو به بغداد و براندازی خلافت عباسی می‌دانند و می‌گویند وزیر با هلاکوهولاکو خان مغول در ارتباط بوده‌است و علت آن را هم اتفاقی می‌دانند که در سال ۶۵۴ ه‍.ق افتاد که به دستور خلیفه عباسی و به تحریک درباریان وی، محله شیعه‌نشین [[کرخ]] غارت و [[شیعیان]] آن قتل‌عام شدند و می‌گویند که ابن علقمی می‌خواسته با براندازی خلافت عباسی این حادثه قتل‌عام شیعیان را جبران کند. مثلاً در این مورد منهاج سراج جوزجانی می‌گوید: «المستعصم بالله وزیری بدمذهب و [[رافضی]] به اسم احمد العقمی داشت. او به انتقام واقعه کرخ به [[مغولان]] نامه نوشت و از آن‌ها دعوت کرد که به بغداد حمله کنند.»<ref>{{پک|یعقوبی|۱۳۸۴|ف=ابن علقمی و سقوط بغداد|ک=تاریخ اسلام}}</ref>
* دسته دوم مورخانی هستند مانند: ابن فوطی، ابن طقطقی، [[رشیدالدین فضل‌الله]]، ابن العبری، [[خواجه نصیر الدین طوسی]] و… که برای [[ابن علقمی]] وزیر شیعه مذهب خلیفه [[المستعصم بالله]] نقشی در حمله هلاکوهولاکو به [[خلافت عباسی]] قائل نیست.<ref>{{پک|یعقوبی|۱۳۸۴|ف=ابن علقمی وسقوط بغداد|ک=تاریخ اسلام}}</ref>
 
== مرگ هلاکوهولاکو خان ==
عاقبت هلاکوهولاکو در ربیع الاخر ۶۶۳هجری / ۱۲۵۶میلادی در اقامتگاه زمستانی‌اش در [[جغاتو]] در نزدیکی [[دریاچه ارومیه]] در سن ۴۹ سالگی در گذشت. هلاکوهولاکو را دژ [[جزیره شاهی]] جایی که خزاینش را نگهداری می‌کرد خاک کردند. آخرین باری که در منابع از سنت مغولی دفن قربانیان انسانی همراه با جنازه شاهزاده‌ای از خاندان چنگیزی سخن می‌رود در مورد هلاکوهولاکو است. مدت کوتاهی بعد از مرگ هلاکوهولاکو همسر وی [[دوقوزخاتون]] نیز در [[شعبان]] ۶۶۳ هجری درگذشت. [[خواجه نصیرالدین طوسی]] در رباعی تاریخ مرگ هلاکوهولاکو را ذکر می‌کند:<ref>{{پک|بویل|۱۳۶۶|ک=تاریخ ایران کمبریج|ص=۳۳۵}}</ref>
{{شعر|نستعلیق}}
{{ب|چون هلاکوهولاکو به مراغه بزمستانگه شد| کرد تقدیر ازل نوبت عمرش آخر}}
{{ب|سال بر ششصد و شصت و سه شب یکشنبه|که شب نوزدهم بد ز ربیع الآخر}}
{{پایان شعر}}