در [[جنگ تروا]]، [[آشیل]] او را که برادرزاده یبرادرزادهٔ پرایم شاه تروا بود به اسارت گرفت . آگاممنون آشیل را مجبور کرد دست از برسیس بکشد. اما آگا ممنون به او دست نزد اما پس از یکی از جنگ هایشجنگهایش که شکست خورده بود بریسئیس را به مردان سپاه داد تا با آن تفریح کنند.اما آشیل او را نجات داد و به چادر خود برد و خون هایخونهای بدنش را پاک کرد و غذای خود را با او تقسیم کرد از این رو که برسیس خدمتگزار معبد آپولو بود آشیل راز هاییرازهایی از خدایان را به بریسئیس گفت. بریسئیس از همانجا عاشق آشیل شد اما نفرت او از وی بر عشق او غلبه کرد. شب هنگام بریسئیس به بستر آشیل رفت تا او را بکشد. او نمی دانست آشیل رویین است اما باز هم می خواست سر او را ببرد آشیل از خواب بیدار شد و به او گفت اگر دوست داری من را بکش اما بریسئیس دستانش لرزید و ختجر را کنار انداخت و با آشیل همبستر شد.بریسئیس و آشیل عاشقانه همدیگر را دوست می داشتند تا ابنکه بریسئیس از آشیل حامله شد. شبی که پرایم برای پس گرفتن جسد پسر خود هکتور آمده بود آشیل بریسئیس را به نزد عمویش برگرداند و گردنبند خود را به او یادگاری داد. اما در جنگ بعدی پاریس آشیل را کشت و بریسئیس تا ابد با او قهر کرد. از فرزند آشیل چیزی در دسترس نیست.