عقاید یک دلقک: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
A.A.Askari (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۰:
کتاب '''عقاید یک دلقک''' {{آلمانی|Ansichten eines Clowns}}، نوشتهٔ [[هاینریش بل]] نویسندهٔ [[آلمان]]ی است که در [[۱۹۶۳ (میلادی)|۱۹۶۳]] نوشته شدهاست.
این کتاب توسط شریف لنکرانی،<ref>https://www.goodreads.com/book/show/2143014._</ref> محمد اسماعیلزاده<ref>https://www.goodreads.com/book/show/326272._</ref> به [[زبان فارسی]] ترجمه شدهاست. هاینریش بل با نوشتن این کتاب موفق به دریافت [[جایزه نوبل ادبیات]] در سال ۱۹۷۲ شد <ref>https://www.thoughtco.com/nobel-prize-in-literature-winners-4084778</ref>. همچنین در سال ۱۹۷۶ [[وویکش یاسنی]] کارگردان اهل [[جمهوری چک]] فیلمی از این رمان ساخته است <ref>https://www.imdb.com/title/tt0072650/</ref>.
== خلاصه داستان ==
این کتاب دربارهٔ دلقکی به نام هانس شنیر است که
داستان از جایی شروع میشود که زانوی هانس در اجرای ضعیف و رقت انگیزی که در شهر بوخوم داشته است مجروح میشود. کسی که نمایش را به او سفارش داده مردی به نام کاسترت است که برای خیریههای مذهبی کار میکند. کاسترت نه تنها دستمزد هانس را کمتر از مقداری که پیشتر با او توافق کرده است میپردازد، بلکه نقدی تند علیه نمایش ضعیف او مینویسد و با این کار موجی از رسوایی هنری برای هانس پدید میآید که منجر به کنسل شدن برنامههای آیندهی او به صورت یکطرفه میگردد.
در بازگشت به بن، هانس که آدم ولخرجی است، جز یک سکهی یک مارکی، که آن هم در خلال داستان با پرتاب کردن به بیرون از پنجره از دست میدهد، چیزی ندارد. به همین دلیل دفترچه تلفنش را باز میکند و شروع به تماس با آشنایان میگیرد. هانس نخستین بار به کینکل تلفن میکند و با خشم به او میگوید این که ماری برای بودن با مردی دیگر او را ترک کرده است، مصداق فحشا است و تهدید میکند اعضای گروه کاتولیکی که ماری را از او جدا کردهاند، خواهد کشت. هانس سپس با برادرش لئو که چندی است مذهب خود را از [[پروتستانیسم]] به [[کاتولیسیزم]] تغییر داده است تلفن میکند. مردی که ظاهرا منشی کلیسا هست دو مرتبه تلفن را بر میدارد و میگوید که افراد کلیسا در حال صرف وعدهی ناهار هستند. کشیش زومرویلد، از اعضای گروه کاتولیکی که هانس او را سخت در این که ماری ترکش کرده است مقصر میداند، با هانس تماس میگیرد و سعی میکند آتش خشم او او را فروبنشاند و به او توصیه میکند که ماری را فراموش کند و زن دیگری را وارد زندگی خود کند. هانس در حین مشاجرهی تلفنی با زومرویلد متوجه میشود که ماری در آن هنگام با تسوپفنر برای ماه عسل به [[رم]] رفته است، مقصدی که به دلیل حضور [[پاپ]] در آنجا ماری قبلا پیشنهاد هانس برای سفر به آن را رد کرده بود. در همین اثنا تسونرر، مدیر برنامههای هانس، به او تلفن کرده و میگوید پس از اجرای ضعیفی که در بوخوم داشته باید لااقل شش ماه را دور از صحنه به سر برد. هانس که تا قبل از آن از افسردگی عاطفی و مالیخولیا در رنج بوده است، با شنیدن این خبر پی میبرد که در مخمصهی بیپولی هم گرفتار شده است و با خود میاندیشد که از چه کسانی میتواند پول قرض کند. در همین اثنا پدر هانس به او سر میزند و پیشنهاد میدهد که برای تحصیل در هنرپیشگی کمدی به آموزشگاه برود و متعهد به پرداخت هزینهی تحصیل او میشود. بعد از آن که هانس این پیشنهاد را رد میکند، با وجود لحظات نسبتا پراحساسی که بین پدر و پسر سپری میشود، پدر هانس میگوید که تنها حاضر است مبلغ اندکی به او کمک مالی بدهد. با رفتن پدر، مونیکا زیلوز، زنی از گروه کاتولیکی که از قرار معلوم به هانس علاقمند است، با او تماس میگیرد. ولی از آنجا که هانس خود را موجودی «تکهمسر» میداند، ارتباط خاصی بین آنها شکل نمیگیرد. با فرا رسیدن شب لئو با هانس تماس میگیرد و میگوید که میتواند مبلغی در حدود شش مارک به او بدهد. هانس در ضمن صحبت با لئو متوجه میشود برادرش روابط دوستانه با تسوپفنر دارد و ملاحظات مذهبی او باعث شده که از ملاقات حضوری با هانس اکراه داشته باشد. این مسئله خشم هانس را بر میانگیزد و به لئو میگوید که دیگر لازم نیست که برای ملاقات با او به خانهاش بیاید. هانس در این میان بارها به گذشته میرود و خاطراتش را میگوید.
هانس تعریف میکند که در خانوادهی متمول شنیر که سهامدار تعداد زیادی کسب و کار در آلمان هستند به دنیا آمده است. با این حال خلقیات بخیلانهی پدر و مادرش باعث شده بوده که او هیچ گاه بهرهی چندانی از این ثروت نبرد. مادر هانس در واپسین روزهای [[جنگ جهانی دوم]] باغ آنها را برای تمرین نظامی در اختیار تتمهی ارتش نازی قرار میدهد. هانس یک برادر کوچکتر به نام لئو دارد که به صورت پسری تودار و مطیع تصویر میشود که در زمان روایت داستان کشیش [[کلیسای کاتولیک]] شده است. خواهر آنها، هنریته، در روزهای آخر جنگ برای خدمت در یک دفاع ضد هوایی همراه تعدادی دیگر از نوجوانان به خارج از شهر ارسال میشوند و پس از چندی خبر مرگ آنها به خانوادهی شنیر میرسد. قلب هانس بارها در طول داستان از یادآوری خواهرش و این که احساسات لطیف او چطور از سوی اعضای خانواده، خصوصا مادر، نادیده گرفته میشد، به درد میآید.
هانس شنیر دلقک، تنها به اتاق خود در بن، پناه بردهاست و چند ساعت شکستهای زندگی عاطفی و حرفهایش را جمعبندی میکند تا بعد برود مانند گدایی بر پلههای ایستگاه راهآهن بنشیند و بازگشت ماری، زن محبوبش را که از دست دادهاست و هم امروز باید از سفر [[ماه عسل]] به رم بازگردد، انتظار بکشد (یا به هر حال چنین وانمود کند). کتاب تکگویی بلندی، ساخته از «ملاحظات» (یا عقاید) آدمی سرخورده و مایه گرفته از خاطرههای شخصی است که تنها چند مکالمه تلفنی و ملاقات کوتاه پدر آن را قطع میکند. هانس شنیر، برخلاف اکثر شخصیتها در داستانهای کوتاهی که بول پس از جنگ نوشتهاست، در خانوادهای بورژوا به دنیا آمدهاست. استعدادش در کار معرکهگیری، از او (در دل جامعهای مرفه) انسانی مرتد ساختهاست. او به نسلی تعلق دارد که اگرچه جوانتر از آن بودند که در آخرین دستههای هیتلری نامنویسی کنند اما در میان شعارهای ناسیونال سوسیالیستی بزرگ شدهاند. جامعه نو مرفهای که بر ویرانهها بنا شدهاست، در چشم او بهطور قطع مشکوک است؛ بدان لحاظ که دستاندرکاران آن، که همگی کمابیش بدنامند، امروزه به بهای کمی برای خود وجدان راحت خریداری میکنند: حتی مادر او رئیس «کمیتهای برای نزدیک ساختن نژادها» است. در حال و هوای بازسازی، کاتولیسیسم به اصطلاح «ترقیخواه» که در محافل بورژوایی بن خودنمایی میکند، در ریاکاری عمومی سهیم است. همه ترشرویی هانس شنیر بر همین کاتولیسیسم متمرکز است؛ وانگهی انگیخته از دلایلی شخصی است: ماری که مدت شش سال همدم او بود، ترکش گفتهاست تا با یکی از همان «کاتولیکهای متجدد و سرشار از آینده»، که از دستاندرکاران جلو صحنهاست، ازدواج کند.▼
دربارهی آشنایی با ماری، هانس تعریف میکند که از دوران مدرسه به او علاقه داشته است. پس از آن که هانس ترک تحصیل میکند تا به کار دلقکی روی بیاورد، به نوعی از خانواده و طبقهی خود طرد میشود و در این میان پدر ماری، مارتین درکوم، که مردی چپگراست که هم در دوران نازیها و هم در دوران پساجنگ به حاشیه رانده شده است و با گرداندن یک مغازهی نوشتافزار فروشی گذران زندگی میکند، به نوعی برای او نقش مرشد را بازی میکند. شبی که ماری در حال آمادگی برای امتحانات نهایی است، در حالی که هانس ۲۱ سال و ماری ۱۹ سال دارد، هانس مخفیانه به اتاق ماری میرود و شبی را با او میگذراند. فردای آن روز ماری بجای شرکت در امتحان در انتظار هانس به [[کلن]] میگریزد. هانس با پولی که از لئو قرض میکند به او ملحق میشود و بعد از آن زندگی آنها دائما در سفر در بین مقصدهایی که هانس در آنجا برنامهي کمدی اجرا میکند میگذرد. این که هانس حاضر نمیشود عقد خود را به صورت کلیسایی و دفتری با ماری رسما ثبت کند و نیز سرباززدنش از این که بچههایشان را با تربیت کاتولیکی بار خواهند آورد، زمینهی اختلاف میان هانس و ماری را ایجاد میکند. در این خلال ماری به طور فزایندهای از هانس فاصلهی عاطفی میگیرد و به گروه مذهبی زومرویلد که تسوپفنر هم در آن عضویت دارد نزدیک میشود. در حالی که شش سال از رابطهی هانس و ماری میگذرد و هانس برای حفظ ماری حاضر میشود تعهدات مذهبی و قانونی مدنظر ماری را به او بدهد، صبح روزی میبیند که ماری با نوشتن نامهای او را ترک کرده است. هانس تعریف میکند که چطور بارها برای ماری نامه نوشته است و تلاش کرده او را برای بازگشت مجاب کند ولی هیچ کدام از این نامهها پاسخی دریافت نکردهاند.
شنیر مدعی است که [[رنگ و روغن]] «صادقانه» چهره معرکهگیر را در برابر ریاکاری اجتماعی قرار میدهد. اما، دهن کجی دلقک، که با طرز پاسخی زیباشناختی اخلاقی شکل میگیرد، مضحک است. مؤخره عجیب و غریبی که طی آن هانس شنیر ورشکستگی خود را با خوشرویی به نمایش درمیآورد، تصویری حاکی از تسلیم و رضا از هنرمند به دست میدهد؛ و آخرین کلام رمان میگوید که، با این حال، «به آواز خواندن ادامه داد». عقاید یک دلقک به حق رمان پایان عصر آدناوئر [[صدر اعظم آلمان]] است.▼
هانس شنیر دلقک، تنها به اتاق خود در بن، پناه بردهاست و چند ساعت شکستهای زندگی عاطفی و حرفهایش را جمعبندی میکند تا بعد برود مانند گدایی بر پلههای ایستگاه راهآهن بنشیند و بازگشت ماری، زن محبوبش را که از دست دادهاست و هم امروز باید از سفر [[ماه عسل]] به رم بازگردد، انتظار بکشد (یا به هر حال چنین وانمود کند). داستان در حالی تمام میشود که هانس با پودر و روغنی کهنه خودش را گریم میکند و با بالشی به عنوان نشستگاه و یک گیتار به راهآهن میرود. برای او فقط دو نخ سیگار مانده است که یکی را دود میکند و دیگری را در کلاهی کنار خودش میگذارد تا رهگذران بدانند علاوه بر پول میتوانند با سیگار هم به او کمک کنند. دقایقی بعد رهگذری سکهای در کلاه هانس میاندازد و هانس به نواختن گیتار و آواز خواندن ادامه میدهد...
== مسائل اجتماعی ==
ظاهراً، این رمان نمایانگر جامعه آلمان تحت تأثیر [[هیتلر]] و سالهای بعد از جنگ است. این داستان زوایای مختلف جامعه از جمله عقاید سیاسی و مذهبی، مسائل زناشویی، تعارضات بین کاتولیکها و پروتستانها، تأثیر جنگ بر خانوادهها و بسیاری موارد دیگر در آلمان را نقد میکند.
بل میخواست بر روی نقش کلیسای کاتولیک روم تمرکز کند تا تأثیر ان بر اروپا را نشان دهد. بعلاوه اخلاقیات و سیاست ان زمان را نشان داد. کلیسا رابطه بین کاتولیکها و پروتستانها را محدود ساخت و جامعه آلمان را در زمره گروههای مذهبی دستهبندی کرد. اگرچه در این رمان، پروتستانها به عنوان افرادی ثروتمندتر نمایش داده میشوند، اما بل نشان میدهد که جامعه، به ویژه ازنظر در مسائل سیاسی و اخلاقی، عمدتاً تحت تأثیر کاتولیکها بودهاست. شخصیت اول داستان، یعنی هنس، از هیچ یک از این دو گروه سودی نمیبرد. او یک کافر است، اما کافری که اقوامی هم کاتولیک و هم پروتستان دارد و در مراسمهای هردو مذهب شرکت میکند (اگرچه عقایدی کاملاً متفاوت با هردو طرف دارد). حتی با اینکه اجرای موفقی در هنر دلقکی دارد، کارش مورد تأیید گروههای سیاسی نیست؛ ولی بعد از آسیب دیدن زانوی چپش، نمیتواند به خوبی گذشته اجرا داشته باشد. در پایان، آن دوران را اینگونه توصیف میکند: «اگر دوران ما شایسته نامی باشد، باید نامش را عصر فحشا نامید.»▼
▲
▲شنیر مدعی است که [[رنگ و روغن]] «صادقانه» چهره معرکهگیر را در برابر ریاکاری اجتماعی قرار میدهد. اما، دهن کجی دلقک، که با طرز پاسخی زیباشناختی اخلاقی شکل میگیرد، مضحک است. مؤخره عجیب و غریبی که طی آن هانس شنیر ورشکستگی خود را با خوشرویی به نمایش درمیآورد، تصویری حاکی از تسلیم و رضا از هنرمند به دست میدهد؛ و آخرین کلام رمان میگوید که، با این حال، «به آواز خواندن ادامه داد». عقاید یک دلقک به حق رمان پایان عصر آدناوئر [[صدر اعظم آلمان]] است.
▲بل میخواست بر روی نقش کلیسای کاتولیک روم تمرکز کند تا تأثیر
== اختلاف ها و دوگانگی ها ==
در داستانها تعارضاتی دیده
==انتشار در ایران==
چاپهای اول، دوم و سوم این کتاب در ایران قبل از [[انقلاب اسلامی]] به ترتیب در سالهای ۱۳۴۹، ۱۳۵۳ و ۱۳۵۷ با ترجمهی شریف لنکرانی توسط شرکت سهامی کتابهای جیبی صورت گرفت. بعد از انقلاب اسلامی در ایران، مؤسسات نشری دیگری ترجمهی شریف لنکرانی را انتشار دادند که از جملهی آنها [[موسسه انتشاراتی امیرکبیر]] است <ref>https://taaghche.ir/book/14858/%D8%B9%D9%82%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%DB%8C%DA%A9-%D8%AF%D9%84%D9%82%DA%A9</ref>. همچنین ترجمهی محمد اسماعیلزاده از این اثر توسط [[نشر چشمه]] منتشر گردیده است. شرکت نوار نسخهی صوتی ترجمهی شریف لنکرانی را با صدای [[علی عمرانی]] منتشر کرده است. گفتنی است که در نسخههای چاپ شده بعد از انقلاب بعضی از بخشهای این کتاب که ارجاعات جنسی داشتهاند، سانسور شده، یا ترجمهی آنها با مختصری تصرف صورت گرفته است <ref>https://www.dw.com/fa-ir/%D8%B1%D9%82%D8%A7%D8%A8%D8%AA-%D8%A8%D8%B1-%D8%B3%D8%B1-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%A7%D8%B1-%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1-%D9%87%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%B1%DB%8C%D8%B4-%D8%A8%D9%84-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86/a-18583496</ref>.
== واکنشها ==
بعد از انتشار کتاب در سال ۱۹۶۳، بخاطر نگاه منفی آن به کلیسای کاتولیک، بین مطبوعات بحث و جدل درگرفت. دیدگاه آزاداندیش بل راجع به مذهب و مسائل اجتماعی خشم محافظه کاران را در آلمان برانگیخت.<ref name="Frank N. Magill 2013 p.350">1. ^ Jump up to: a b Frank N. Magill (2013) The 20th Century A-GI: Dictionary of World Biography, Volume 7, p.350</ref> حتی در سال ۱۹۷۲، مطبوعات محافظه کار جایزه نوبل بل را مورد حمله قرار دادند و بیان کردند که این جایزه تنها به «رادیکالهای چپ و
== منابع ==
|