عباس معروفی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
Ramtinkairmi (بحث | مشارکتها) برچسبها: دارای ادبیات عامیانه متن دارای ویکیمتن نامتناظر ویرایشگر دیداری |
جز ویرایش بهوسیلهٔ ابرابزار: |
||
خط ۲:
|نام_شخص= عباس معروفی
| تصویر = File:A.Maroufi.jpg
|توضیح_تصویر=
|ملیت= ایرانی
|سالهای فعالیت= از سال ۱۳۵۵ تا کنون
|همسر=
|فرزندان=
|والدین=
|وبگاه= [http://www.abbasmaroufi.de/ www.abbasmaroufi.de]
خط ۱۳:
|محل_تولد= [[تهران]]
}}
'''عباس معروفی''' (زاده ۲۷ اردیبهشت
معروفی به خاطر موضعگیری علیه حکومت ایران بارها بازجویی شد و سرانجام تحت فشار سیاسی از ایران خارج شد و به آلمان رفت. [[پرونده:عباس معروفی.jpg|بندانگشتی|تصویر شناسنامه]]
== زندگینامه ==
خط ۳۱:
معروفی در پی توقیف «گردون» ناگزیر به ترک وطن شد. او به آلمان رفت و مدتی از بورس «خانه هاینریش بل» بهره گرفت؛ و یک سال هم به عنوان مدیر در آن خانه کار کرد. پس از آن برای گذران زندگی دست به کارهای مختلف زد؛ مدتی به عنوان مدیر شبانه یک هتل کار کرد و آنگاه «خانه هنر و ادبیات هدایت» بزرگترین کتابفروشی ایرانی در اروپا را در خیابان کانت برلین، بنیاد نهاد و به کار کتابفروشی مشغول شد؛ و کلاسهای داستاننویسی خود را نیز در همان محل تشکیل داد. چاپخانه و نشر گردون هم در همین مکان برقرار است که تاکنون بیش از ۳۰۰ عنوان کتاب از نویسندگان تبعیدی و آثار ممنوع در ایران را منتشر کردهاست.
او سردبیر نشریه ادبی ''[[گردون]]'' بود که توقیف شد.<ref name="رادیو زمانه">[http://www.radiozamaneh.org/pejman/2007/05/post_35.html رادیو زمانه]{{پیوند مرده|date=February 2019}}</ref>روز
یکی از غمانگیزترین دورههای زندگی من همین
فروشکستم. حالا جز نگرانی از حکم اعدامی که قاضیام داده بود، وزارت ارشاد هم کنفیکون شده بود. خاتمی رفته بود. در همان زمان داشتم رمان «سال بلوا» را مینوشتم و این جمله جایی خودنمایی میکرد: «ما ملت انتظاریم!» و در انتظار سرنوشت گردون میسوختم. حکم اعدام را برداشتم و به طرف سازگارا راه افتادم. چند روز بعد او به من خبر داد که روزهای سهشنبه حجتالاسلام ابراهیم رئیسی، دادستان انقلاب،
«بله همون کرکس شاهنشاهی! همون غول بی شاخ و دم که هر روز کیهان مینویسه»
خط ۴۵:
«رمان مینویسم، کتاب چاپ میکنم، ادیتوری میکنم، هر کار که بشه چون دفترم بازه اما شما انتشار گردون رو توقیف کردین.»
» خب فکر میکنی چرا توقیف شده؟ «
» همکاران شما از من میپرسن چه جوری و با چه پولی این مجله رنگارنگ را منتشر میکنم؟ «
» این
«مجله روی پای خودش ایستاده،
» چند سالته؟ «
» سیوسه «.
» این چیزهایی که
آنوقت در کامپیوتر پروندهام را نگاه کرد و گفت: «عجیبه! خیلی عجیبه! لک توی پروندهات نیست. «
خط ۶۳:
گفتم: «میدونم. من حتی سمپات کسی یا چیزی نبودهام. «
با حیرت خیرهام شد: «حتی خانمبازی هم نکردهای؟ «
گفتم: «نه! من زن و سه تا دختر دارم.»
به پشتی صندلیاش تکیه داد با لبخند نگاهم کرد. یک لحظه فکر کردم عجب آخوند خوشسیما و خوشتیپی است. گفت: «
اتفاقاً نسخهای از چاپ سوم رمان در کیفم بود. گذاشتم روی میز. دست به جیب برد که پولش را بپردازد. گفتم: «قابلی نداره.» گفت: «نه این میز، میز خطرناکیه. میز قضا و قدر!» و خندید: «باید پولشو بپردازم، شما هم باید بگیری.»
گفتم: «با کمال میل. فردا براتون میارم.»
گفت: «نه! فردا دیره. همین حالا!» و تلفن روی میزش را طرف من گذاشت: «زنگ بزن بیارن فوری!» و بعد خواست که ناهار بمانم. تشکر کردم، یک دوره گردون از شماره
در این دوره که خاتمی هم در آخرین روزهای وزارت ارشاد،
کیهان در تیتر اولش نوشت: «تشکیل
او همچنین بنیانگذار سه جایزه ادبی [[قلم زرین گردون]]، [[قلم زرین زمانه]] و [[جایزه ادبی تیرگان]] است.
خط ۱۲۳:
* جایزه هلمن هامت (مشترکاً با هوشنگ گلشیری) ۱۹۹۶
* جایزه روزنامهنگار آزاده سال، اتحادیه روزنامهنگاران کانادا، ۱۹۹۶
* جایزه «بنیاد انتشارات ادبی فلسفی سور کامپ»، برای رمان سمفونی مردگان ۲۰۰۱<ref name="رادیو زمانه" />
* برنده جایزه بنیاد ادبی آرتولد تسوایگ در سال ۲۰۰۲
خط ۱۴۴:
{{ترتیبپیشفرض:معروفی، عباس}}
[[رده:آموزگاران اهل ایران]]
[[رده:ادبیات مهاجرت ایران|معروفی، عباس]]
|