یوهان کرایف: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۹۲:
 
== یوهان کرایف از نظر [[حمیدرضا صدر]] ==
'''یک: در هلند'''
 
'''=== یک: در هلند''' ===
چند سال پیش که هلندی‌ها از بین صد سیاستمدار، هنرمند، نویسنده، محقق، ورزشکار و شخصیت‌های معروف کشورشان، محبوب‌ترین و تأثیرگذارترین فرد کشورشان را انتخاب کردند او نفر اول شد. او: یوهان کرایف، یک بازیکن فوتبال. او که به مدد فوتبال، پیراهن نارنجی هلند را پرآوازه کرده و چشم‌ها را برگرداند به سوی کشوری کوچک با منابع بسیار محدود. هندریک یوهانس کرایف که ۱۹۴۷ دو سال پس از پایان جنگ جهانی دوم به دنیا آمده بود، همه بزرگان تاریخ هلند را پشت سر گذاشته بود. او که در یک خانواده معمولی با پیشینه کارگری بزرگ شده بود. او که مادرش در باشگاه آژاکس نظافتچی ساده بود. او که از ده سالگی پا به مدرسه فوتبال آژاکس گذاشته بود. او که دو سال بعد در دوازده سالگی اش پدر را از دست داده بود اهل ستیز بار آمد جلو آمده بود و جلو. بالا رفت بود و بالا.
 
خط ۲۰۰:
سه قهرمانی پیاپی اروپا در ۱۹۷۱ و ۱۹۷۲ و ۱۹۷۳ (زمانی که برای اولین بار دیدارهای جام باشگاه‌های اروپا به صورت زنده در ایران پخش شدند) مسیر فوتبال اروپا را عوض کرد. هلند افسانه ای در جام جهانی ۱۹۷۴ همه را از سر راه برداشت – شامل برزیل قهرمان دوره پیش – و در فینال از آلمان غربی در همان آغاز بازی با هجوم او و دریافت ضربه پنالتی جلو افتاد ولی سرانجام ۲–۱ مغلوب ژرمن‌ها شد، ولی اهمیت آنچه نارنجی پوش‌ها در آن جام انجام دادند هرگز نادیده گرفته نشد. هیچ وقت. او با آن موهای صاف بلند و اندام لاغرش فوتبال را عوض کرده بود. آژاکس پیراهن شماره ۱۴ او را روانه موزه می‌کرد.
 
=== دو: در اسپانیا ===
فصل دوم زندگی کرایف به عنوان بازیکن با انتقال به بارسلونا در ۱۹۷۳ آغاز شد. رئیس باشگاه آژاکس می‌خواست او را به رئال بفروشد، ولی او بارسا را برگزید که از ۱۹۶۰ قهرمان لیگ نشده بود. او اهل چالش بود، اهل ستیز و باشگاه بارسلونا همان چالش بزرگ به‌شمار می‌رفت. او وارد شد و بارسا را قهرمان کرد و در آن فصل تاریخی، رئال مادرید را در برنابئو با نتیجه حیرت‌آور ۵–۰ به زانو درآورد. او بارسلونا را برای همیشه عوض کرد. علاقه اش به بارسا چنان عمقی یافت که نام پسرش را گذاشت "جوردی": یک نام کاتالانی. در ۱۹۷۹ نطفه لاماسیا را با نگاهی به مدرسه فوتبال آژاکس بنا نهاد که ثمره اش می‌شد لیونل مسی، آندر س اینیستا و خیلی‌های دیگر و همین‌طور تیکی تاکا. زبان اسپانیایی اش روان تر از زبان هلندی اش شد. واژه محبوب اسپانیایی اشاسپانیایی‌اش " Claro " بود، یعنی "«البته"» که آن را با لهجه آمستردامی بر زبان می‌آورد. آن قدر دلبسته بارسلونا بود که در ۲۰۰۹ روی نیمکت تیم ملی کاتالونیا بنشیند.
 
فصل دوم زندگی کرایف به عنوان بازیکن با انتقال به بارسلونا در ۱۹۷۳ آغاز شد. رئیس باشگاه آژاکس می‌خواست او را به رئال بفروشد، ولی او بارسا را برگزید که از ۱۹۶۰ قهرمان لیگ نشده بود. او اهل چالش بود، اهل ستیز و باشگاه بارسلونا همان چالش بزرگ به‌شمار می‌رفت. او وارد شد و بارسا را قهرمان کرد و در آن فصل تاریخی، رئال مادرید را در برنابئو با نتیجه حیرت‌آور ۵–۰ به زانو درآورد. او بارسلونا را برای همیشه عوض کرد. علاقه اش به بارسا چنان عمقی یافت که نام پسرش را گذاشت "جوردی": یک نام کاتالانی. در ۱۹۷۹ نطفه لاماسیا را با نگاهی به مدرسه فوتبال آژاکس بنا نهاد که ثمره اش می‌شد لیونل مسی، آندر س اینیستا و خیلی‌های دیگر و همین‌طور تیکی تاکا. زبان اسپانیایی اش روان تر از زبان هلندی اش شد. واژه محبوب اسپانیایی اش " Claro " بود، یعنی "البته" که آن را با لهجه آمستردامی بر زبان می‌آورد. آن قدر دلبسته بارسلونا بود که در ۲۰۰۹ روی نیمکت تیم ملی کاتالونیا بنشیند.
 
وقتی به مربیگری روی آورد نشان داد بازیکنان بزرگ هم می‌توانند مربیان بزرگی شوند. روی نیمکت آژاکس نشست و سپس رهبری بارسا را در دست گرفت و تیم رؤیایی بارسلونا ۱۹۸۸ به بعد را بنا نهاد: گواردیولا، لادروپ، کومان، هاجی، استویچکف. بارسا را چهار بار قهرمان لالیگا کرد و برای اولین بار قهرمان اروپا. او تا پیش از نشستن گواردیولا روی نیمکت کاتالان‌ها با ۱۱ جام پرافتخارترین مربی نیوکمپ به‌شمار می‌رفت. برای شیفتگان عدد و رقم همین کافی که او ۲۳ جام به عنوان بازیکن در آژاکس، بارسا و فاینورد فتح کرد و ۱۴ جام به عنوان مربی در آژاکس و بارسا به دست آورد یعنی جمعاً ۳۷ جام که رکوردی دسترسی ناپذیر است.
 
=== سه: در زندگی ===
 
یوهان را با ساختارشکنی و ضد جریان بودنش می‌شناختیم. می‌گفت «به من یاد داده بودند هر چیزی را قبول نکنم و قبول هم نکردم». حاضر نشد در جام جهانی ۱۹۷۴ پیراهن آدیداس را برتن کند چرا که خودش با پوما قرارداد بسته بود. از حمله به ژنرال فرانکو ابایی به دل راه نداد و در جام جهانی ۱۹۷۸ به دلیل مسائل خانوادگی و تهدید که در مطلب بالا نیز به آن اشاره شد تیم ملی را همراهی نکرد (که اگر کرده بود برابر تیم ملی ایران به میدان رفته بود). آدم اهل حرف زدن بود. حرف و حرف و اظهار نظر و اظهار نظر. در میدان، کنار میدان، روی نیمکت، روی سکوها، برابر میکروفون‌ها، برابر دوربین‌ها. کتابی در مورد او درآمد تحت عنوان «باید شوت بزنی و در غیر این صورت گل نمی‌زنی». کتابی با بخش‌های فوتبالی و اجتماعی و سیاسی. بخشی دربارهٔ پول، دربارهٔ نیکوتین، دربارهٔ سلامتی، دربارهٔ تیم ملی هلند، دربارهٔ جوانی اش، پدرش مأنوس و برادرش هنی و همسرش دنی و بچه‌های شان… به قول نیکو شپمیکر که زندگی‌نامه اش را نوشته «... حرف‌های یوهان حتی وقتی پرت و پلا می‌گفت هم شنیدنی بودند».