ملکشاه دوم: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با ویرایشگر خودکار فارسی
خط ۲۰:
حاجب اوخاصبیک بن بلنگری که دارای نفوذ و قدرت زیادی بود و بیشتر امورسیاسی و مملکتی در دست اوبود ازجمله امیران امیرحسین جاندار بود را گرد هم آورد و به آن‌ها گفت: «این سلطان رستگار نخواهد بود و شایسته سروری نیست جاهلی مغرور است که درهمه کارها ناتوان می‌باشد. باده گساری از کار سلطنت اورا منصرف ساخته از بی سلیقگی به جای خرمای تروتازه به خرمای مانده قناعت می‌کند کار راست ودرست به عقیده من اینست که اورا عزل کنیم و برادرش سلطان محمد را به سلطنت برداریم».<ref name=":۲" />امیران که می‌خواستند از سلطه بیش از حد خاصبیک بکاهند با خود گفتند شاید با آمدن پادشاه جدید قدرت او نیز کمتر می‌شود به همین دلیل پیشنهاد خاصبیک را قبول کردند.
 
آنهاآن‌ها توافق کردند و مهمانی درخانه حسن جاندار ترتیب دادند سلطان ملکشاه را همراه با گردبازو دو خدمتکاردرگیر گرفتند و در برجی در همدان زندانی کردند اما سلطان ملکشاه با ساخت و پرداخت کردن با یکی از نگهبانان و از برجی که در آن بود فرار کرد و به سمت خوزستان رفت.<ref name=":۱" />
 
== درگیری سلطان ملکشاه و برادرش محمد ==
خط ۲۶:
 
== شورش هواداران ملکشاه برسلطان مسعود درسال ۵۴۴ ه. ق ==
درسالدر سال ۵۴۴ ه. ق ملکشاه به همراه امیر بقش وطر نفای وابن دبیس به عراق رفته و با [[نامه نگاری]] از خلیفه نپذیرفت و این موضوع را به سلطان مسعود اطلاع داد و سلطان مسعود از ری به بغداد برای مقابله با مخالفینش رفت اما قبل از ورود سلطان مسعود به بغداد ملکشاه و همدستانش از شهر خارج شده بودند.<ref name=":۳" />
 
== خاصبیک بن بلنگری به روایت ابن اثیر ==
او یک نوجوان ترکمان بود که به خدمت سلطان مسعود درآمد او احترام خاصی نزد سلطان مسعود داشت وتا جایی که این توجه واحترام بیش از حد سلطان مسعود موجب رنجش خاطر دیگر امرا شد و از سلطان مسعود خواستند که او را ازخود دور کند همچنین سلطان سنجربه سلطان مسعود گفته بود که اگرخاصبیک را ازخود دور نکند سلطنت را از او می‌گیرد، سلطان مسعود ابتدا راضی به جداکردن خاصبیک از خود نشد و این باعث آمدن [[سلطان سنجر]] به ری و معترض شده که سلطان مسعود با فرستادگانی نزد سلطان سنجر او را راضی کرد اما پس از مرگ سلطان مسعود خاصبیک ابن بلنگری همچنان مقام خود را حفظ کرد وحاجب سلطان ملکشاه و سلطان محمد بن محمود بود و در این دوران نفوذ زیادی داشت تا جایی که سلطان ملکشاه را عزل و سلطان محمد را به جای وی گماشت اما پس از سلطان محمد دردومین روز سلطنتش خاصبیک و امیر ایرغدی معروف به شمله را نزد خود فراخواند اما شمله نزد سلطان نرفت وخاصبیک پس از حاضرشدن درنزد [[سلطان محمود]] دستگیر و کشته شد سلطان محمد اموال خاصبیک راضبط کرد و جسدش برخاک ماند تا سگهاسگ‌ها آن را خوردند.<ref name=":۳" />
 
== منابع ==