خوآن رولفو: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز تمیزکاری یادکردها (وظیفه ۱۹) |
جز تمیزکاری پانویسهای کوتاه (وظیفه ۲۱) |
||
خط ۴۰:
== زندگی ==
''خوآن رولفو'' در ۱۶ مه سال ۱۹۱۷ در [[آپلکو]]ی [[مکزیک]]<ref>{{پک|رولفو|۱۳۸۷|ک=پدرو پارامو|ص=}}</ref> در خانوادهای زمیندار زاده شد که زمینهای آنها در [[انقلاب مکزیک]] از بین رفت. دوران کودکیاش ناگوار بود؛ او در سالهای ۱۹۲۶–۱۹۲۹ شاهد خشونتآمیزترین وقایع [[جنگ مذهبی]] [[کاتولیک]]ی بود؛ در سال ۱۹۲۳ وقتی که ''رولفو'' ششساله بود پدرش دو تن از عموهایش در [[جنگ کاتولیکی]] کشته شد و در ۱۹۲۷ مادرش را نیز از دست داد. پس از چندی نیز انقلاب و جنگ به [[خالیسکو]] استان محل تولد او کشیده شد. همین موضوعها زمینه و فضای آثار او را تشکیل میدهند.<ref>{{پک|رولفو|۱۳۸۷|ک=پدرو پارامو|ص=پشت جلد}}</ref> پس از مرگ والدینش مدتی را نزد مادربزرگش در دهکدهٔ «[[سن گابریل (خالیسکو)|سنگابریل]]» به سر برد<ref
''رولفو'' در تمام زندگی کتابخوانی سیری ناپذیر بود. علاقهاش به [[کتاب]] وقتی هشتساله بود به صورتی تصادفی بروز کرد؛ در آن زمان به دلیل وضعیت ناخوشایند [[کلیسا]] که منجر به شورشهای کاتولیکی شده بود، [[کشیش]] منطقه تمام کتابخانهٔ خود را نزد مادر بزرگ ''رولفو'' به امانت گذاشت و او تمام کتابهای آن کتابخانه را مطالعه کرد.<ref
در ۱۶ سالگی قصد ثبتنام در [[دانشگاه گوادالاخا]] را داشت که به دلیل [[اعتصاب]] طولانی دانشجویان، موفق به ثبت نام نشد؛ به [[مکزیکوسیتی]] رفت و در همانجا ماندگار شد. پدربزرگش وکیل دعاوی بود و میخواست که ''خوآن'' حقوق بخواند ولی او از عهدهٔ امتحان ورودی دانشگاه برنیامد و در ۱۸ سالگی در ادارهٔ مهاجرت وزارت کشور مشغول به کار شد. این کار ظاهراً بیربط در نوشتن به او کمک کرد؛ ابتدا در محدودهٔ ایالت فعالیت میکرد، بعد فعالیتش به تمام کشور گسترش پیدا کرد. [[گویش]]ها، آداب و رسوم محلی را آموخت و بدین وسیله شناختی فرهنگی پیدا کرد و آنها را در نوشتههایش به کار گرفت.<ref
در سال ۱۹۴۸ با کارلا آپایچیو ازدواج کرد و صاحب چهار فرزند شد. برای گذران زندگی خانوادگی شغلهای گوناگونی داشت: از ۱۹۳۵ تا ۱۹۴۵ در ادارهٔ مهاجرت، از ۱۹۴۷ تا ۱۹۵۳ در [[شرکت گودریچ]]، در سالهای ۱۹۵۵ و ۱۹۵۶ در Paoaloapan و از ۱۹۶۲ تا کمی پیش از مرگ، در انستیتوی زبانهای بومی مشغول به کار بود که ارتباطی با نویسندگی نداشت. در سالهای ۱۹۵۲ تا ۱۹۶۲ به عنوان تولیدکنندهٔ تلویزیون و [[فیلمنامهنویس]] توانست هم بنویسد و هم درآمد منظم داشته باشد.<ref
در سالهای پایانی زندگی، ''رولفو'' به [[سرطان ریه]] مبتلا شد و در ۷ ژانویه ۱۹۸۶ به علت [[حمله قلبی|حملهٔ قلبی]] درگذشت.
== نویسندگی ==
''خوآن رولفو'' نویسندگی را از سال ۱۹۴۰ شروع کرد و اولین رمانش را از بین برد. در سن ۳۵ سالگی مجموعهٔ ۱۵ داستان کوتاه به نام «[[دشت سوزان (کتاب)|دشت سوزان]]» را منتشر کرد: چشماندازی بیرحمانه از دنیای پیرامونش، دختری که مجبور به [[روسپیگری]] میشود، شوهری قرمساق که در سفری زیارتی میمیرد و مردمی که فقر آنها را از پا انداختهاست. در سال ۱۹۵۳ شروع به نوشتن رمان «[[پدرو پارامو]]» کرد. آثار او آنچه که «[[رمان انقلاب مکزیک]]» میگویند را جمعبندی کردهاست.<ref
وی بعد از انتشار این دو اثر عملاً داستاننویسی را کنار گذاشت ولی به روشهای دیگری چهرهٔ اصلی جهان ادبی مکزیک باقیماند. ''رولفو'' در سال ۱۹۴۴ مجلهٔ ادبی «[[مجله پان|پان]]'' {{اسپانیایی|Pan}} را پایهگذاری کرد. در سال ۱۹۵۶ شروع به [[فیلمنامه]]نویسی برای [[سینما]] و [[تلویزیون]] کرد. با همکاری ''[[کارلوس فوئنتس]]'' و ''[[گابریل گارسیا مارکز]]'' یکی از بهترین فیلمنامههایش را به نام «El Gallodoro» را نوشت که فیلمی از آن در سال ۱۹۶۴ ساخته شد.<ref
در دههٔ ۶۰ ''رولفو'' دومین رمانش را به نام «La Cordillera» نوشت ولی بدون اینکه آن را منتشر کند یا به کسی نشان بدهد، از بین برد.<ref
گرچه آثار او از نظر کمی مختصر است، هرگز کسی نسبت به کیفیت آنها تردیدی نداشتهاست. رمان «[[پدرو پارامو]]» به چاپ بیستم و نهم رسیده و به هجده زبان ترجمه شدهاست. کتاب مجموعه داستانهای کوتاه او [[دشت سوزان (کتاب)|دشت سوزان]] به چاپ دوازدهم رسیده و به نه زبان ترجمه شدهاست.<ref
=== سبک نوشتاری ===
خط ۶۴:
زبان ''رولفو'' در داستانهایش [[فولکور]] است و لحن داستان او برای همه لحنی آشنا. او راوی تقابلهای دوگانهاست. آثارش آکندهاند از [[بهشت]] و [[دوزخ]]، [[عشق]] و [[نفرت]] و تاریکی و روشنایی. بیان داستانی او همانند شعر است. او در «[[پدرو پارامو]]» این فرم شعرگونه را رعایت کرده و توانسته در شهر مردگان، زندگی را جاری کند.<ref>{{پک/بن|۱۳۹۰|ک=پروندهای برای خوآن رولفو|ص=}}</ref>
''رولفو'' به پیروی از [[ناتورالیسم]] فرانسوی، با جریان غالب داستانسرایی [[مکزیک]] مبارزه کرد؛ او تخیل و واقعیت را به هم آمیخت، از جملات کوتاه استفاده و به جای حالت [[خودآگاه]]ی، توجه خود را به رفتار معطوف کرد و از داوری آشکار شخصیتهایی که توصیفشان میکرد خودداری کرد. آثار ''رولفو'' نشان میدهد که تحت تأثیر [[نویسندگان نوردیک]] مثل ''[[کنوت هامسون]]''، ''[[سلما لاگرلوف]]''، ''[[فرانس امیل سیلانپا]]'' {{به فنلاندی|Frans Eemil Sillanpää}} و ''[[هالدور کیلجان لاکسنس]]'' {{ایسلندی|Halldór Laxness}} بودهاست. همچنین در آثار ''رولفو'' ردپایی از ''[[امیلی برونته]]'' و ''[[ویلیام فاکنر]]'' دیده میشود.<ref
خصوصیت بارز داستانهای ''رولفو'' رابطهٔ مشکلساز پدر و پسر، [[فلاشبک]] به خشونت، [[وقایعنگاری]] وارونه، تصاویر بهیادماندنی و سنگینی گناه و مرگ است. اغلب [[دیالوگ]]ها، مثل [[مونولوگ]] است. شاعر مکزیکی ''[[اوکتاویا پاز]]''، دربارهٔ ''رولفو'' گفتهاست: «تنها رماننویس مکزیکی که به جای تشریح، تصویری از پیرامون فیزیکی به ما میدهد.»<ref
=== تأثیرات ===
با وجود حجم کم آثار منتشر شده، برای آثار ''رولفو'' احترام فراوانی قائل شدهاند بهطوریکه در سال ۱۹۷۰ برندهٔ [[جایزه ادبیات مکزیک|جایزهٔ ادبیات مکزیک]] شد و در سال ۱۹۸۰ به عضویت آکادمی زبان درآمد و در سال ۱۹۸۵ [[اسپانیا]] [[جایزهٔ سروانتس]] را برای دستاوردهای ادبی به او اعطا کرد.<ref
''[[انریکه کراز]]'' {{اسپانیایی|Enrique Krauze}} در کتاب خود «مکزیک: زندگینامهٔ قدرت» مینویسد که دانشجویان جوان بسیار متعهد دههٔ ۱۹۶۰ «مبهوت رمز و راز جادویی نوشتههای ''خوآن رولفو'' شده بودند، صفحاتی که در آنها قدرت و اعتبار زمامداران مکزیک در تصاویر سنگ عظیم خرد شده، حک شدهاند.» این «سنگ خرد شده» (فروپاشی جامعهٔ شبهفئودال) در تمام رمان جامعهشناختی «[[پدرو پارامو]]» به تصویر کشیده شدهاست.<ref
رمان [[پدرو پارامو]] که پیشگام [[رئالیسم جادویی]] است، در سال ۱۹۵۵ منتشر و با استقبال سردی روبهرو شد و در طول ۴ سال بعد فقط هزار جلد از آن به فروش رفت. این رمان جسورانه ساختار جدیدی را بدعت میگذارد، داستان را ساکنین مردهٔ دهکدهای افسانهای به نام «کومالا» نقل میکنند. رمان بعدها شناخته شد و عمیقاً در [[ادبیات آمریکای لاتین]] تأثیر گذاشت.<ref
''[[گابریل گارسیا مارکز]]'' جملهای از این کتاب را در «[[صد سال تنهایی]]» خود گنجاند. همچنین «شهر ارواح» ''رولفو'' که ساکنینش اشباحاند، تا اندازهای منبع الهام شهر افسانهای [[ماکوندو]]ی ''مارکز'' شد. ''گابریل گارسیا مارکز'' گفتهاست که بعد از نوشتن چهار کتاب اولش، به عنوان یک رماننویس احساس کرد که متوقف شدهاست و کشف کتاب «[[پدرو پارامو]]» در سال ۱۹۶۱ زندگی او را تغییر داد و مسیر تألیف [[شاهکار]]ش، «صد سال تنهایی» را به او نشان داده و هموار کرد. ''مارکز'' دربارهٔ تمام آثار انتشار یافتهٔ ''رولفو'' میگوید: «نوشتههایی که به ۳۰۰ صفحه هم نمیرسند و معتقدم به همان حجم و ماندگاری آثار ''[[سوفوکل]]'' است.»<ref
== عکاسی ==
''رولفو'' عکاس ماهری بود، گرچه در زمان حیاتش تعداد کمی از عکسهایش منتشر شد. ''[[کارلوس فوئنتس]]'' در سال ۲۰۰۲ کتابی به نام «مکزیک خوآن رولفو» منتشر کرد که مجموعهای از ۱۷۵ عکس است که تنها مجموعهٔ چاپشده از عکسهای ''رولفو'' است. عکسهای این کتاب که عمدتاً بین سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۵ گرفته شده، تصاویری است از مردم و زمینهایشان، زنان در لباسهای محلی، نوازندهها با آلات موسیقی. او در این عکسها، آرامش، سکوت و ریتم درونی مردم خارج از شهرها را ثبت کردهاست؛ تصاویری از ساختمانهای مخروبه و متروکه با دیوارهایی که از شلیک [[توپخانه]] خراب شدهاند که همه شرحی از تاریخ دردناک مردم مکزیک است.<ref
== آثار ==
|