درشب نشینی فرانک همه میرقصند. آقای التون هریت را سخت خوار میشمارد زیرا از رقص با او چون از خون و خانواده بزرگان نیست، سرباز میزند، در اینجا آقای هارتلینایتلی از هریت میخواهد با او برقصد و دوشیزه اما از او بسیار سپاسگزار میشود. چند روز پس از آن، هریت را گروهی از کولیها آزار میدهند، فرانک چرچیل او را از دست آنها میرهاند. هریت گنجینهاش را میسوزاند، گنجینه چیزی جز یادگاریهای آقای التون نیست. از آن پس، به گمان اما هریت دلباخته رهایی بخش خود، فرانک چرچیل است؛ و دوشیزه اما از این پیشامد برای هریت بسیار شادمان است. در ماه ژوئن، در میهمانی چای در خانه هارتفیلد، اما، آقای نایتلی، فرانک چرچیل، جین فیرفاکس و خانم و آقای التون با بازی یافتن واژه ناپیدا خود را سرگرم میکنند. واژه گزیده شده فرانک آشفتگی و پریشانی جین را به دنبال دارد. هوای خوب بهانهای میشود تا آقای نایتلی میهمانی چیدن و چشیدن توت فرنگی راه بیندازد. آنجا اما آقای نایتلی را میبیند که با هریت خیلی گرم گرفته است. فردای آنروز در گردش تابستانی در باکس هیل اما ریشخند ناجوری میکند که به خانم بیتس سخت برمیخورد و خشم آقای نایتلی را برمیانگیزد. فردای آنروز، اما برای پوزش خواهی به خانه خانم بیتس میرود. از خانم بیتس میشنود که فرانک به خانه پدری برگشته و جین پیشکاری در نزد یکی از دوستان خانم التون را پذیرفته است. آقای نایتلی چند روزی به نزد برادرش در لندن میرود. فردایش همه اهالی هایبری از مرگ خانم چرچیل آگاه میشوند. فرانک چرچیل پنهانی با جین نامزد میکند. هریت برای اما فاش میکند که آنکه دلباختهاش و ناجی او بوده فرانک نبوده بلکه آقای نایتلی است که شب رقص با او رقصیده و از اهانت و خواری او را رهانده است. اما درمی یابد که به آقای نایتلی دلباخته است پس نباید او را به دست هریت بسپارد. فردایش آقای نایتلی از لندن برمی گردد. اما او را میبیند و در اوج سرگشتگی و بهت زدگی اما، آقای نایتلی سرانجام سفره دل میگشاید و از دلباختگیش به اما میگوید. وه چه زیبا سخنی است و پاسخ اما چه میتواند باشد جز آری! هریت با خواستگار نخست خود رابرت مارتین در ماه سپتامبرازدواج میکند. در اکتبر، اما و آقای نایتلی ازدواج میکنند.