'''هولاکو خان''' یا '''هلاکو'''، '''هلاگو''' یا '''هولائو''' (۶۱۵–۶۶۳ ه.ق / ۱۲۱۸–۱۲۶۵ م [[مراغه]]) که در منابع با این اسامی آمدهاست، بعد از این که برادرش [[منگو قاآن]] به مقام [[قاآنی]] یعنی خان بزرگ رسید، دستور یافت به سوی ایران حرکت کند و طبق دستور اولین کار هولاکو نابودی [[اسماعیلیان الموت|اسماعیلیان]] به رهبری [[رکن الدین خورشاه]] بود. در سال ۶۵۴ ه.ق و بعد از آن به جنگ [[خلافت عباسی]] رفت و آخرین خلیفه عباسی [[المستعصم بالله]] را کشت. در سال ۶۵۶ ه.ق و با این کار خلافت عباسی منقرض شد و سلطه پانصد و اندی ساله خلافت عباسی بر سرزمینهای اسلامی از بین رفت. بعد از آن هولاکو خان آماده نبرد با [[مملوکان مصر]] شد که در واقع آخرین مانع و آخرین دشمن [[مغولان]] بود و آخرین جایی هم بود که طبق دستور منگوقاآن، هولاکو خان باید تصرف میکرد. هولاکو خان در حال لشکرکشی به [[مصر]] بود که خبر درگذشت برادرش منگوقاآن را شنید و پسر بزرگش [[اباقا]] را با تعدادی سپاه در [[مراغه]] به نیابت خود گذاشت و بقیه سپاه را هم به رهبری فرمانده بزرگش کیتو بوقا یا کدبوقا به جنگ [[مملوکان مصر]] فرستاد اما عاقبت کیتو بوقا در جنگ عین الجالوت از قطز حاکم مملوکان مصر شکست خورد و کشته شد و با این شکست برای همیشه پیشرفت مغولان در غرب متوقف شد. هولاکو خان بعد از این که برادر دیگرش [[قوبیلای]] جانشین منگو قاآن شد، به ایران بازگشت و برادرش قوبیلای قاآن، حکم تمام مناطقی را که هولاکو تصرف کرده بود، با لقب ایلخانی برای هولاکو خان فرستاد و هولاکو خان هم [[مراغه]] را به عنوان پایتختش برگزید و حکومت یا سلسله [[ایلخانیان]] را بنیان گذاشت.
== متحدان مغولان در حمله به ایران ==
با آن که [[مغولان]] تمام ممالک اسلامی را تصرف کردند و به اطاعت درآوردند، ولی هنوز دو مشکل و دو دشمن بزرگ در [[غرب آسیا]] داشتند؛ این دو دشمن بزرگ یکی [[اسماعیلیان الموت|اسماعیلیان]] که با فداییان خود باعث آزار و اذیت مخالفین خود میشدند و دومی هم [[خلافت عباسی]] که در بغداد مستقر بود و مغولان که میخواستند آخرین قسمت ممالک اسلامی را تصرف کنند، این برایشان بزرگترین مانع بود. در این میان کسانی هم با [[مغولان]] متحد شدند و از مغولان درخواست میکردند که به ایران حمله کنند. مسلمانان رعیتی که از دست ملاحده یا اسماعیلیان به جان آمده بودند، مغولان را تشویق به حمله به ایران و برانداختن اسماعیلیان میکردند؛ مثلاً در [[قوریلتای]] [[منگوقاآن]] قاضی القضات [[قزوین]] به نام قاضی شمسالدین احمدالکافی قزوینی حضور داشت و کاملاً زرهپوش بود و شروع به شکایت کردن کرد: «همواره از بیم [[ملاحده]] این زره در زیر این جامه پوشیده، شرحی از تغلب و استیلای ایشان مجمل به عرض رسانید.» و سپس گفت «به چه صورت دستگاهی به این بزرگی از نابود کردن این فرقه عاجز است؟»<ref>{{پک|بیانی|۱۳۶۷|ک=دین و دولت در ایران عهد مغول|ص=۱۹۷}}</ref>