اسماعیل سیمیتقو: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۵۷:
اسماعیل سیمیتقو که به بهانه خونخواهی و انتقام خون برادر خود (جعفرخان) علیه حکمران تبریز به پا خواسته بود، که بعدها این حرکت او رنگ و بوی اقتصادی به خود گرفت و نقش غارتگری گرفت.
عده‌ای از افراد آذربایجان بخصوص ارومیه و نیروهای دولتی و یکی از سران مذهبی آشوری‌ها را در میانه وقایعی که به [[جیلولوق]] معروف گشت، کشتار نمود.
در همان روزها سپهدار (یا سپهسالار) به والیگری آذربایجان آمد و ضیاءالدوله نامی را به [حکومت] ارومیارومیه و مکرم‌الدوله نامی را به [حکومت] خوی گسیل گردانید.
شهر خوی در سایهٔ حمایت دولت و موقعیت جغرافیایی ایمن بود، ولی ارومیه و لکستان بسیار نا امن بود.<ref>کسروی، احمد، ''تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران''، ص ٨٣٣.</ref>
 
در همان روزها داستان [[دهستان لکستان]] رخ داده همگی را افسرده گردانید. لکستان بخشی از پیرامونهای سلماس است که دارای نه پارچه آبادی می‌باشد. لکستانیان به گردنفرازی و دلیری شناختهمشهور می‌بودندبودند و سیمیتقو از تاختن به آنجا خودداری می‌نمود،می‌کرد، ولی چنان‌که گفته‌ایم فشار آورده پول می‌خواست. چنان‌که یکبار پنج هزار تومان طلبید، به تازگی هم پانزده هزار فشنگ می‌خواست. لکستانیان به تهران و تبریز تلگراف فرستاده دادخواهی می‌نمودند،می‌کردند، ولی پاسخی نمی‌شنیدند. هر روز تلگراف‌های ناله و فریاد از مردم بیچاره می‌رسید. مردم لکستان دست بهم داده به کردها راه نمی‌دادند ولی هر روز بیم تاخت می‌رفت و پیاپی به تبریز نامه نوشته و چاره می‌طلبیدند.<ref>کسروی، احمد، «تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران»، ص 832.</ref> از نیمه‌های آذر اسماعیل آقا بسیج تاختن به آنجا می‌کرد و سرانجام با آن دسته‌های انبوه رو به لکستان آورد. روز آدینه بیست و هفتم آذرماه بود که اینان به کنار «سلطان احمد» رسیدند و در آنجا جنگ سختی درگرفت. لکستانیان دلیرانه جنگیدند، ولی بیش از دو ساعت پافشاری نتوانستند. کردهای تحت امر سیمیتقو از هر سو به‌آبادی حمله کردند و دست به تاراج و کشتار گشادندزدند. بسیاری از مردان کشته شده و زنان و فرزندان دستگیر شدند. کسانی که موفق شدند فرار کنند خود را به قره‌قشلاق رساندند. برخی از لکستانیان نیز در میان دو دیه کشته شدند. سیمیتقو از سلطان‌احمد رو به قره‌قشلاق آورد. در پایان جنگ مسعود دیوان کشته شد و از آن سوی کردها در سایه فزونی شماره و نیکی افزار خود را به کوچه‌های آبادی رساندند، اینها مایهٔ ناامیدی لکستانیان شد و کسانی که زنده مانده بودند به فکر رها کردن زنان و فرزندان خود افتادند. در آن نیمه‌شب در سرمای سخت زمستان زنان و کودکان، پراکنده و پریشان رو به بیابان گذاشتند. آنان که در دیه ماندند به دست کردها دستگیر شدند و دچار صد رنج و رسوایی شدند. از این گریختگان هم‌گروه انبوهی از ترس پیش‌آمد یا از آسیب برف و سرما از پا درافتاده در بیابانها ماندند. آنان که زنده ماندند پس از دو روز رنج و سختی خود را به شرفخانه رساندند. در تلگرافی که این گریختگان به تبریز ارسال کرده بودند چنین گفته می‌شد که دو هزار تن از مرد و زن در جنگ کشته شده و هزار و پانصد تن در راه از آسیب ترس و سرما مرده‌اند. این آگاهی در تبریز تکان سختی پدیدآورد. مردم سخت شوریدند و از بی‌پروایی دولت رنجیدگی نشان دادند.<ref>کسروی، احمد، «تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران»، صص 851 - 852.</ref>
 
[[سلماس]] و آن پیرامون‌ها همه به دست سیمیتقو گرفتار افتاده و نوبت به‌آبادی‌های ارومیه می‌رسید. کردها به اینها نیز دست انداخته گزند و آزار دریغ نمی‌گفتند. دیه‌های ویرانه که تازه رو به‌آبادی گذاشته و در هر یکی جز گروه اندکی از مردم نمی‌بودند هر زمان آسیب دیگری از تاراجگران سیمیتقو می‌دید.<ref>کسروی، احمد، «تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران»، ص 831.</ref>
 
بین ضیاءالدوله والی ارومی و سیمیتقو جنگی درگرفت و ضیاءالدوله غیرت و توانایی شایان از خود نشان داد. چون اسماعیل سیمیتقو رسیدن حکومت جدید را به ارومیه شنید به خیال افتاد که حاکم را گرفته تا سپهدار والی جدید آذربایجان حساب خود را ببرد. پس از پنج روز از ورود حکومت صبح یکدفعه در حدود شصت نفر از اکراد اطراف خانه‌های حاکم را گرفته و به صحن و حجرات مقبره که نزدیک خانه‌های حکومتی است وارد شده آنجا را سنگر نموده شروع به شلیک نمودند. از این طرف حکومت نیز سربازان خود را به دور خود جمع نموده با کمال جدیت دفاع کرده و اهالی ارومیارومیه که تا حال همچو قدرتی از حاکمی ندیده بودند و در همچوچنین مواقع دست و پای ایشان را بسته به دست دشمنان می‌دادند چون آن شهامت را از ضیاءالدوله دیدند فوراً اشخاصی که اسلحه داشتند به امداد حکومت برآمدند و در نتیجه اکراد را از مقبره خارج و بعد جنگ‌کنان از شهر نیز بیرون راندند. اکراد با دادن تلفات مقهور از شهر بیرون رفتند.<ref>کسروی، احمد، «تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران»، ص 838.</ref>
 
وقتی که خبر مغلوبیت کردها به اسماعیل آقا رسید فوراً یکدسته از شکاک را به ریاست طاهر بیک به بندر گلمانخانه مأمور نمود که قبلاً آنجا را به دست آورند تا مبادا از تبریز از راه دریا کمک برای ارومیه برسد. اینها رفته گلمانخانه را که بی‌ساخلو بود گرفته و کلیهٔ مال التجاره را که در انبارهای آنجا بود به چهریق حمل کردند، از طرف دیگر دسته‌های انبوه اکراد برای محاصره شتافتند، همچنین گروهی از ایشان به دهات هجوم برده بنای قتل و غارت را نهادند. ساکنین دهات ناگزیر شدند چندین ده در یکجا به یک قلعه محکمی پناه برده به نگهداری خود پردازند. کرداناکراد ارومیارومیه را محاصره کرده و هر زمان به تاخت و فشار برمی‌خاستند که به درون آیند، و از آن سوی مردم پافشاری نموده با جنگ به نگهداری شهر می‌کوشیدند. بدینسان دوباره ارومیارومیه گرفتار جنگ و سختی گردید، مردم تلخیهای زمان آسوری را فراموش نکرده دچار این گرفتاری و تلخی شدند.<ref>کسروی، احمد، «تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران»، ص 839.</ref>
 
[[پرونده:Ismailsimitqu.jpg|بندانگشتی|چپ|250px|جنازه سمکو شکاک]]
در نتیجه نایب‌الایالهٔ آذربایجان سپاه کوشید که بر سر اسماعیل آقا فرستد. در زمان کمی لشکری آماده گردید و جنگ آغاز یافت. سپاهیان چه [[ژاندارم]] و چه [[قزاق]]، از نامردیهای کرداناکراد خشمناک بوده از درون دل می‌کوشیدند و این بود از گام نخست پیشرفت و پیروزی در سوی دولتیان بود. سردار انتصار نیک می‌کوشید و از رسانیدن کمک و افزار بازنمی‌ایستاد. پس از چند روزی خود نیز روانه گردیده به لشگرگاه پیوست. با همه زمستان جنگهای سختی در میانه می‌رفت و کرداناکراد تاب نیاورده و مانند همیشه پیاپی پس می‌نشستند. روز چهارشنبه پنجم اسفند در پیرامون دیلمقان یک جنگ سختی رخ داد که در آن دولتیاننیروهای دولتی، کرداناکراد را شکست دادند و شهر دیلمقان را که کرسی سلماس است از دست آنان درآوردند. اسماعیل آقا با این شکست همه‌جاهایی را که در آن چند سال با کشتار و تاراج گرفته بود از دست می‌داد و تنها چهریق در دست او می‌ماندماند که در آنجا به نگهداری خود کوشد. دولتیان دیه‌های نزدیک را سنگر ساخته نشیمن گرفتند و چهریق را به تنگنا انداختند. سردار انتصار به تبریز بازگشت و فیلیپوف در آنجا ماند تا کار را به پایان رساند. کردانکردها در چهریق به مشکل سختی افتادندخوردند و چون خود را در برابر دولتیان ناتوان می‌دیدند بسیاری از ایشان از سیمگوسیمیتقو رو گردانیده به جاهای خود رفتند؛ ولی در این میان یک داستان دیگری رخ نمود، و آن این که اسماعیل آقا چون خود را در جای بیمناکی دید به شیوه همیشگی خود و مانندگانش از در دغل و فریبکاری درآمد. بدینسان که تلگرافی به عین الدوله والی آذربایجان که این زمان در [[زنجان]] می‌نشست فرستاده از در فروتنی درآمد و گناهان خود را به گردن نگرفته دیگران را گناهکار نشانداده و بدینسان درخواست آمرزش و زینهار کرد. [[عین الدوله]] درخواست را پذیرفت، و شگفت این بود که در این میان فیلیپوف و سردار انتصار هر دو به میانجیگری پرداختند.<ref>کسروی، احمد، «تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران»، صص 853 - 854.</ref>
 
همین که سپاهیان بازگشتند سیمگوسیمیتقو دوباره خیانتهای خود را آغاز کرد و باز کرداناکراد در آبادیهای نزدیک به دست‌درازی و غارت مردم بی‌پناه پرداختند.<ref>کسروی، احمد، «تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران»، ص 857.</ref>
 
== جنگ [[سردار سپه]] با سیمیتقو ==