موتا دیلمی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
مسعوداص (بحث | مشارکت‌ها)
حذف مکررات
برچسب‌ها: ویرایشگر دیداری ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه ویرایش پیشرفتهٔ همراه
مسعوداص (بحث | مشارکت‌ها)
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه ویرایش پیشرفتهٔ همراه
خط ۱۷:
 
== یزدگردسوم دراین زمان ==
بعضی از مورخان نام موتا را به صورت مهتا آورده‌اند. در این زمان [[یزدگرد سوم]] در مرو به سر می‌برد. دیلمیان بیش از ۱۰۰ سال در برابر اعراب پایداری کردند و اعراب نتوانستند قدم در گیلان و آن سوی کوه‌های دماوند بگذارند. اگر یزدگرد سوم (یزدگرد سوم دعوت دیلمیان را نپذیرفت) به جای مرو به سوی شمال ایران می‌رفت شاید سرانجام ساسانیان و ایرانیان به گونه ای دیگر رقم می‌خورد.
 
'''موتا''' یا مهتا دیلمی یکی از سرداران ایرانی در زمان حمله اعراب به ایران بود. موتا اصالتاً اهل [[استان گیلان|گیلان]] بود و همان‌طور که می‌دانیم گیلان و [[دیلمیان]] چند ده سال پس از سقوط ساسانیان و ایران در شمال ایران با اعراب جنگیدند و استقلال خویش را حفظ کردند.
 
موتا دیلمی در سال ۶۳۶ میلادی در سپاه رستم فرخزاد در [[نبرد قادسیه|جنگ قادسیه]] حضور داشت و پس از شکست ایرانیان و کشته شدن رستم، همراه سپاه ایران بازگشت. پس از جنگ نهاوند که طی آن ارتش ساسانیان از هم فرو پاشید، خبر شکست بزرگ ایرانیان در تمام ایران پیچید. موتا پس از شنیدن این خبر سخت متأثر شد و تصمیم گرفت خود با سپاه گیلان با تازیان بجنگد و آنان را از ایران بیرون راند.
 
او پس از این تصمیم نامه ای به ری نزد فرخان (فرماندار ری) و اسفندیار (برادر زاده رستم فرخزاد و فرماندار آذربایجان) فرستاد و از آنان دعوت کرد که در جنگ با اعراب او را از لحاظ نیرو و نفر یاری کنند. اسفندیار که کینه قاتلان رستم را در دل خویش حس می‌کرد بی درنگ این درخواست را قبول کرد. این نیروها در حوالی دشتبی جمع شده و به تقسیم وظایف پرداختند. اسفندیار و فرخان قبول کردند که فرماندهی کل سپاه بر عهده موتا باشد و سپس آماده جنگ با تازیان شدند.
 
در این زمان یزدگرد سوم در حال حرکت به سوی مرو بود و پس از شکست نهاوند کل غرب ایران به دست اعراب افتاده بود. حکمران همدان در آن زمان بر عهده نعیم بن مقرن بود و اعراب تصمیم داشتند تا از همدان به ری حمله کنند و به همین خاطر نیرویی در همدان گرد آورده بودند. نعیم بن مقرن پس از آگاهی از نزدیک شدن سپاه ایران به شدت هراسناک شد و طی نامه ای به عمر تقاضای نیروی کمکی کرد و خود با سپاهش از همدان گریخت.