''پیپ'' نودوهفتهفت ساله، زندگی محقر و فروتنانهای را در کلبهای روستایی، با خواهری بدخلق و سختگیر و شوهر خواهرش «جو گارگِری»<ref>Joe Gargery</ref> [[آهنگر]]ی پرتوان اما مهربان و نرمخو، میگذراند. او که روزی برای سر زدن به قبر مادر و پدرش به گورستان میرود، بهطور اتفاقی با یک زندانی فراری محکوم به اعمال [[شاقه]] به نام «آبل مگویچ»<ref>Abel Magwitch</ref> روبرو میشود. آن زندانی، داستانی ترسناک برای کودک سر و هم میکند تا او نانی برای رفع [[گرسنگی]] و سوهانی برای رهایی خویش از غل و زنجیری که به دست و پایش بستهاست، بیاورد. پیپ هم از روی ناچاری و هم از دلرحمی او را یاری میکند.
[[پرونده:Breakhisheart.jpg|بندانگشتی|چپ|250px|[[میس هاویشام]]، استلا و پیپ، اثری از [[اچ ام بروک]]]]