روزی روزگاری در چوکوروا: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
بدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
دمیر برچسبها: ویرایشگر دیداری ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۵۲:
== داستان ==
دو جوان به نامهای ییلماز ([[اوغور گونش]])و زلیخا ([[هلال آلتینبیلک]]) در دهه هفتاد میلادی در استانبول عاشق هم هستند. زلیخا به همراه برادر و خواهر زاده اش زندگی میکند و ییلماز یک پسر فقیر است که به همراه استادش زندگی و کار میکند، زلیخا خیاط است و دلش میخواهد با معشوقش ییلماز ازدواج کند. برادر زلیخا اهل قمار است و روی زلیخا قمار میکند و در قمار میبازد وقتی ایلماز این مسئله را متوجه میشود، دست به کشتن مردی می زند که با برادر زلیخا قمار کردهاست و میخواهد زلیخا را ببرد. ایلماز برای اینکه گیر پلیس نیفتد میخواهد از استانبول برود اما زلیخا هم با او میرود و هر دو به شهری در جنوب ترکیه بنام آدانا فرار می کنند.. ایلماز در آدانا دنبال کار است و در همان موقع، با یکی از دوستان دوران سربازیش مواجه میشود و او به آنها مزرعه دمیر یامان ([[مورات اونالمیش]]) را نشان میدهد و میگوید آنجا شغلی گیرتان میآید، ایلماز و زلیخا برای اینکه کسی متوجه هوییتشان نشود خود را خواهر و برادر معرفی میکنند و در مزرعه یامانها مشغول به کار میشوند، دمیر که یکبار ازدواج کردهاست و طلاق گرفته، الان مجرد است و به ازدواج فکر نمیکند اما وقتی زلیخا را میبیند عاشقش میشود بدون آنکه بفهمد او عاشق مرد دیگری است، دمیر یامان و مادرش هولیا یامان ([[وحیده پرچین]]) دارای بیشتر اراضی و باغهای آن منطقه هستند و نفوذ زیادی دارند، هولیا مادر دمیر که دلش نوه میخواهد و وارثی برای اراضی و املاک و باغش، متوجه میشود که زلیخا حامله است، از آن طرف، پلیس ایلماز را بخاطر قتل دستگیر میکند و به زندان میفرستد، هولیا یامان به زلیخا میگوید اگر با پسرش دمیر، ازدواج کند ایلماز را از زندان آزاد میکند و زلیخا به ناچار بخاطر آزادی ایلماز با دمیر یامان ازدواج میکند، ایلماز که در زندان به سر میبرد وقتی دمیر به ملاقاتش میرود همه چیز را به او میگوید، میگوید که زلیخا معشوقه اوست و مراقبش باشد، اما دمیر که حالا عاشق زلیخا شدهاست این حرف را نادیده میگیرد و با زلیخا ازدواج میکند که
== بازیگران ==
|