اتابکان لر بزرگ: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Alilor (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: برگردانده‌شده ویرایشگر دیداری ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
Alilor (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: برگردانده‌شده ویرایشگر دیداری ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۴:
چون او درگذشت، حکومت به پسر زادهٔ او نصرالدین محمد بن هلال بن بدر رسید و او حاکمی عادل بود و مدبر ملک او [[محمد خورشید]]. و در ان عهد نیمی از زمین لرستان در تصرف [[شولان]] بود و پیشوای ایشان [[سیف الدین ماکان روزبهانی]] بود و او را در آنجا خاندانی قدیم بود و از عهد اکاسره باز حاکم ان دیار بودند و حاکم ولایت [[شول]] را نجم الدین اکبر گفتندی و تا اکنون [[قوم شول]] در تصرف نوادگان اویند.
 
در سنهٔ خمسایه (۵۰۰ق) قریب صد خانوار [[کردمردم لر|لر]]، از جبل السماق شام، به سبب وحشتی که ایشان را با مهتر قوم خود افتاده بود، به لرستان آمدند و در خیل احفاد [[محمد خورشید]] که وزرا بودند نزول کردند، برسبیل رعیتی. بزرگ ایشان ابوالحسن [[فضلویه|فضلوی]] بود… او را پسری علی نام بود. چون علی درگذشت، از او پسری محمد نام بماند. جوانی دلاور بود. در خدمت سلغریان مرتبه بلند کرد. درین وقت [[سلغریان]] (ترکمنان) در فارس حاکم بودند. اما هنوز اسم پادشاهی نداشتند. چون او نیز نماند، پسری ابوطاهر [[فضلویه|فضلوی]] کنیت داشت. جوانی شجاع بود. در خدمت [[اتابک سنقر]] مرتبه بلند کرد. [[اتابک سنقر]] را با حکام شبانکاره خصومت بود. ابوطاهر را با سپاهی گران به جنگ ایشان فرستاد.
 
بعد از محاربات مظفر به فارس آمد. اتابک سنقر او را نوازش نمود و گفت از من چیزی بخواه… ابوطاهر گفت اگر فرمان بود و به لشکر مدد باشد ملک لرستان جهت اتابک صافی کنم. اتابک سنقر او را لشکر داد و به لرستان فرستاد.
خط ۲۵:
چون این جماعت به هزار اسف و برادران پیوستند، ایشان را قوت و شوکت زیاد شد. بقایای [[شولان]] را به زخم شمشیر از ان ولایت بیرون کردند و یکبار بر ان دیار مستولی شدند. پس دیار [[شولستان]] نیز مسخر کردند و شولان منهزم به فارس رفتند.
 
هزار اسف و برادران تمامت لرستان و شولستان و کردلر ارکان کهپایه لرستان تا چهار فرسنگی اصفهان، در ضبط خود آوردند. اتابک به تکلهٔ سلغری چند نوبت لشکر به جنگ ایشان فرستاد مقهور و مکسور با پیش او رفتند و بیشتر نزاع ایشان به جهت قلعه مانجست که حضی حصین و رکن رکین است بود و هزار اسف می‌گفت از قبل اتابک محافظ این قلعه‌ام. چون اتابک تکلهٔ ساغری را دفع او دست نمی‌داد به مصالحت و مصاهرت رغبت نمود و کار هزار اسف عروجی تمام یافت. هر موضع که قابل زراعت دید دیه‌ها ساخت و درو مردمان نشاند و هیچ جای خراب نگذاشت. پس پسر خود تکله را به خدمت ناصر خلیفه فرستاد و التماس اتابکی کرد. خلیفه التماس او مبذول داشت و او را منشور و تشریف داد.
 
چون هزار اسف درگذشت، تکله که نوادهٔ سلغریان فارس بود، قائم مقام پدر گشت. چون خبر وفات هزار اسف به فارس رسید، اتابک سعد سلغری، جهت آزاری که به واسطهٔ شکست شولان از لران داشت، جمال الدین عمر لالبا را که عم زادهٔ هزار اسف بود، با ده هزار پیاده لر و شول و ترکان به جنگ تکله فرستاد. به نزدیک قلعه پیرو به اتابک تکله رسیدند. با او پانصد سوار بود. ناچار در مقابله ایشان به مقاتلت بازایستاد. چون کثرت خصمان را بود، عزیمت هزیمت داشت. ناگاه تیری بر جمال الدین عمرلالبا آمد و بدان تباه شد و شکست بر لشکر فارس افتاد و کار اتابک تکله عروجی تمام یافت. سلغریان سه نوبت دیگر لشکر به جنگ او فرستادند و هر سه بار مقهورو مغلوب بازگشتند. بعد از ان اتابک تکله با لشکری گران آهنگ لر کوچک کرد. در ان وقت حسام الدین خلیل پسر زادهٔ شجاع الدین خورشید، حاکم لر کوچک بود. میانشان محاربات بسیار رفت. عاقبت حسام الدین خلیل ازو ستوده شد و بعضی ولایات لر کوچک در تصرف اتابک تکله آمد و تکله با وطن مألوف رفت.