یوسیبوس حوالی سال ۲۶۰ در [[فلسطین]] به دنیا آمد. او تحتنظر پامفیلوس۱ که مسئول کتابخانۀ اوریجن در [[قیصریه]] بود و در سال ۳۰۹ یا ۳۱۰ شهید شد، مطالعه و تحقیق میکرد. یوسیبوس بهعنوان سپاس و قدردانی از پامفیلوس نام او را برخود نهاد و یوسیبوس پامفیلی لقب گرفت،گرفت، چنانکه گویی فرزند یا بردۀ پامفیلوس بوده است. یوسیبوس همچون پامفیلوس از تحسینکنندگان و طرفداران پرشور [[اوریجن]] بود و به اتفاق یکدیگر دفاعیهای در مورد [[اوریجن]] نوشتند. یوسیبوس در وهلۀ اول یک محقق بود اما در سال ۳۱۳ یا ۳۱۴ به مقام اسقفیِ قیصریه رسید و در سال ۳۳۹ یا ۳۴۰ همانجا درگذشت.
یوسیبوس را قبل از هر چیز مورخ، و حتی پدر تاریخ کلیسا میدانند. او «وقایعنامهای» در مورد تاریخ جهان و نیز تاریخچهای درمورد «شهیدان فلسطین» در دوران جفای عظیم (۳۰۳-۳۱۳) نوشت. اما مهمترین اثر او «تاریخ کلیسا» است که رشد و توسعۀ کلیسا را از آغاز تا سال ۳۲۴، یعنی زمانی که کنستانتین امپراطور بلامنازع روم شرقی و غربی شد، تشریح میکند. این اثری است بسیار ارزشمند زیرا حاوی مدارک و اطلاعات بسیاری است که بدون این اثر ناشناخته میماند. نگارش تاریخ کلیسا بدون استفاده از نگارشات یوسیبوس بدین میماند که بخواهیم تاریخ کلیسای دوران رسولان را بدون استفاده از کتاب اعمال رسولان بنویسیم. یوسیبوس چه در مرگ جفاکنندگان بر کلیسا، و چه در پیروزیِ مسیحیت،مسیحیت، عنایت و مشیت الهی را در زندگی کلیسا میدید.
یوسیبوس همچنین کتابی تحت عنوان «زندگی کنستانتین» و نیز دو اثر کوتاه دیگر در مورد او نوشت. او از طرفداران پرشور امپراطور بود. از نظر یوسیبوس مسیحی شدن کنستانتین و بهوجود آمدن یک امپراطوری مسیحی،مسیحی، پیآمد طبیعیِ تأثیر ایمان مسیحی بود. او از پیوند دادن مسیحیت با امپراطوری تردیدی بهخود راه نمیداد. او عمیقاً به حکومت سلطنتی اعتقاد داشت و مخصوصاً برای کنستانتین بهعنوان امپراطوری مسیحی ارج و منزلت بسیاری قائل بود و او را نمایندۀ خدا بر زمین میدانست. یوسیبوس را متهم ساختهاند که مفهوم شرقیِ سلطنتِ مطلق «الهی» را تأیید کرده است. امپراطوران مسیحی بیزانس۲ در شرق، از پذیرش این تبیین و تعبیر از مقامشان خشنود بودند.
(کلمه)، حافظِ جهان و آسمان و زمین، طبق ارادۀ پدرش بر آنها حکم میراند. به همین شکل،شکل، امپراطور ما که محبوب خدا است، اتباع زمینی خود را به حضور یگانه "کلمه" و منجی آورده و آنها را مطیع و شایستۀ ملکوت او میسازد ... کلمۀ ازلی۳ حافظ هستی، بذر حکمت و رستگاریِ حقیقی را در قلب شاگردانش مینشاند. و آنها را منور ساخته، و درک و معرفت میبخشد تا ملکوت پدرش را بشناسند. امپراطور ما، دوست و منادی کلمه است و مقصودش این است که کل نژاد بشری را بهسوی معرفت خدا رهنمون شود. او بهروشنی اصول حقیقت و دینداری را با صدایی رسا و نیرومند به گوش جهانیان اعلام میکند ... و حکمتش از سرچشمۀ عظیم حکمت نشأت میگیرد. او بهواسطۀ مشارکت با حکمت،حکمت، نیکویی و عدالت مطلقْ، خودْ حکیم و نیک و عادل شده، و با پیروی از فضایل کامل الهیْ، بافضیلتْ، و با بهرهگیری از قدرت آسمانی شجاع و نیرومند گشته است.
خطابه در مدح امپراطور کنستانتین ۲:۲و۴، ۵:۱
یوسیبوس همچنین آثاری دفاعیاتی و نیز آثاری مربوط به کتابمقدس و اصول اعتقادات مسیحی نوشت،نوشت، هرچند او را بیشتر مورخی دقیق میدانند تا عالمی الهیدان. او پشتیبان آریوس بدعتکار بود و شورای انطاکیه نیز در اوایل سال ۳۲۵ او را موقتاً اخراج کرد. چندی بعد همان سال، در شورای مهم نیقیه۴ به او فرصت دادند از موضع پیشین خود به مسیحیت راستدین بازگردد، و او نیز این فرصت را مغتنم شمرد. اما اعتقادنامۀ نیقیه را نه با فریب که با اکراه و تلخکامی تأیید و امضا کرد. او در نامه به کلیسایش در قیصریه، که تا به امروز باقی است، عجولانه میکوشد تا اعمال خود را برای اعضای آن توضیح دهد تا مبادا در مورد او شایعاتی پخش شود. او در توجیه اینکه چرا اعتقادنامۀ نیقیه را امضا کرده است،است، تفسیرهایی از آن ارائه میدهد که محتوای واقعی اعتقادنامه را از اساس تحریف میکند. اما اشتباهات الهیاتی یوسیبوس نباید باعث شود که اهمیت و موفقیت او بهعنوان یک مورخ را نادیده بگیریم. «تاریخ کلیسا»ی او اگرچه نگارشی عالی نبود، اما در مورد تاریخ کلیسای اولیه، بنیانی بنا نهاد برای کارهای دیگران. در قرن بعدی سقراط،سقراط، سوزومن۵ و تئودورت۶ ادامۀ تاریخ یوسیبوس را به نگارش درآوردند.