نبوکدنصر دوم: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Sina.b1993 (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
Sina.b1993 (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۲:
 
== به قدرت رسیدن ==
دو قدرت اصلی آن زمان یعنی آشوریان و بابلیان به طور متمادی در جنگ و نزاع با یکدیگر بودند. و همواره به سبب برتری آشوریان نسبت به بابلیان عملا بخشی از سرزمین بابلیان تحت سلطه آشوریان قرار داشت. در زمان [[نبوکدنصر دومنبوکدنزر]]، بابلیان و ماد ها و چندین قوم دیگر با یکدیگر متحد شده و به سزمین آشور(سزمین مقدس خدای آشور) حمله و پشت دیوار های بلند آشور متوقف شدند و پس از چندین ماه محاصره به سبب وقوع سیل در یکی از رودخانه های اصلی آشور بخشی از دیوار پیرامون شهر تخریب شد و نیرو های بابل و ماد وارد شهر شدند. پس از تصخیر شهر مصری ها که متحد آشوریان محصوب می شدند برای کمک به آشوریان به سمت آشور حرکت کردند ولی [[نبوکدنصر دومنبوکدنزر]] به همراه پسر خود نبوکدنزر به مقابله با آنها پرداخت. با توجه به کهولت سن [[نبوکدنصر دومنبوکدنزر]] پسر او [[نبوکدنزر]] فرماندهی لشگر را بر عهده گرفت و با رشادت های فراوانی که نشان داد توانست لشگر مصری ها را شکست و انها را فراری دهد. درست در همین زمان به [[نبوکدنزر]] خبر رسید که پدرش فوت کرده [[نبوکدنصر دومنبوکدنزر]] که میترسید کسی جای پدرش را در فرمانروایی بگیرد. به تعقیب مصری ها پایان داده و به بابل برای تاجگذاری بازگشت.
 
== ازدواج با آمیتیس ==
[[پرونده:Hanging Gardens of Babylon.jpg|چپ|300px|بندانگشتی|یک نقاشی از [[باغهای معلق بابل]] (و [[برج بابل|آسمان خراش بابل]] در دورنمای تصویر) که در قرن شانزدهم میلادی به تصویر کشیده شده‌است.]]
 
پس از پیروزی بابلیان و مادها بر آشوریان، پادشاه آشور [[هووخشتره]] به منظور تحکیم روابط خود با مادها دخترش [[ارتمیس]] را به همسری [[نبوکدنصر دومنبوکدنزر]] برگزید. در تاریخ امده است که ارتمیس که در سرزمین های شمالی و سرسبز زنگی میکرد به سبب ورود به سرزمین های خشک جنوب به شدت بیمار شده بود. لذا [[نبوکدنصر دومنبوکدنزر]] که به شدت به ارتمیس علاقه داشت. دستورساخت باغی های معلق بابل را داد که به سبب پیچیدگی این باغ ها در آبیاری جزو یکی از عجایب هفت گانه جهان محسوب میشود.
 
== حمله به اوشلیم ==
[[پرونده:Francesco Hayez 017.jpg|بندانگشتی|چپ|270px|تخریب معبد اورشلیم - اثر: [[فرانچسکو هایز]].]]
 
[[نبوکدنصر دومنبوکدنزر]] در مجموع سه بار به اوشلیم حمله کرد. نخستین بار پس از پیروزی بر آشوریان، او به همراه لشگر خود به منظور فتح [[اوشلیم]] لشگر کشی کرد. پادشاه اوشلیم که توان مقالبه با لشگر بابلیان را نداشت فورا تسلیم شد و شهر بدون هیچ گونه خشونتی در اختیار لشگرایان [[نبوکدنصر دومنبوکدنزر]] قرار گرفت. [[نبوکدنصر دومنبوکدنزر]] نیز بدون هیچ گونه آسیب به شهر و معابد آن پادشاه پیشین شهر را به عنوان فرمانروای شهر برگذید و صرفا 4 نفر از فرزندان بزرگان شهر را به عنوان گروگان به همراه خود به بابل برگرداند. گفته میشود یکی از این افراد [[دانیان نبی]] بوده است.
 
چند سال پس از فتح اوشلیم [[نبوکدنصر دومنبوکدنزر]] برای فتح مصر به ان کشور حمله کرد ولی موفق به تصرف کشور مصر نشد. او که در جنگ با مصر تصرفاتی به دست نیاورده بود راهی یمن برای فتح آنجا شد که در یمن نیز موفقیتی کسب نکرد. پس از دو شکست متوالی فرمانروای اوشلیم که گمان میکرد بابلیان ضعیف شده اند. به تمرد از بابلیان پرداخت و حاضر به پرداخت مالیات نشد. پس از رسیدن خیر شورش در اوشلیم به [[نبوکدنصر دومنبوکدنزر]] او همراه سپاه خود به اوشلیم لشگر کشی کرد. [[نبوکدنصر دومنبوکدنزر]] که اصلا تمایل به نابودی شهر و مقبره های آن نداشت 70 تن از بزرگان قوم یهود فرخواند و از انها خواست تا فروانروای شهر را تسلیم کنند تا او به شهر آسیبی نرساند. بزرگان یهود که میدانستند توانایی مقابله با لشگریان بابلیان را ندارند این فرمان را اطلاعت کرند و فرماروای شهر را تسلیم کردند. [[نبوکدنصر دومنبوکدنزر]] پس از اعدام فرمانروای شهر پسرش را به عنوان حاکم شهر برگذید ولی این بار 3 هزار نفر از مردان شهر را به عنوان گروگان به بابل و شهر های اطراف فرستاد. در دومین حمله [[نبوکدنصر دومنبوکدنزر]] به هیچ گونه آسیبی به شهر و معابد آنها نرسید.
 
درست 18 ماه پس از حمله دوم پادشاه مصر پیشنهاد هم پیمانی با اوشلیم را به فرماروای اوشلیم داد. پس از این هم پیمانی یهودیان بار دیگر بر علیه بابل شورش کردند. پس از رسیدن خبر دومین شورش اوشلیم به [[نبوکدنصر دومنبوکدنزر]] او که به شدت عصبانی شده بود. دستور حمله به اوشلیم را صادر کرد. پس از رسیدن به دیوارهای شهر اوشلیم و محاصره شهر خبر از حرکت لشگریان مصر به [[نبوکدنصر دومنبوکدنزر]] رسیدو او نیز به محاصره شهر پایان داد و به مظنور نبرد به مصریان به سمت مصر راهی شد. یهودیان اوشلیم که گمان میکردند. بابلیان به جنگ پایان داده و فرار کرده اند به جشن پرداختند. ولی این درحالی بود که پس از رسیدن خبر حرکت لشگر [[نبوکدنصر دومنبوکدنزر]] به مصر، پادشاه مصر فورا دستور عقب نشینی صادر کرد. [[نبوکدنصر دومنبوکدنزر]] هم که تمایلی به ریختن خون سربازان خود در جنگ با مصریان نمیدید به اوشلیم بازگشت و 18 ماه شهر اوشلیم را محاصره کرد.
پس از 18 ماه لشکر بابل موفق به ورود به شهر شدند. [[نبوکدنصر دومنبوکدنزر]] که از چندین بار شورش یهودیان و محاصره 18 ماهه به شدت عصیانی بود. دستور نابودی کامل شهر را صادر کرد و معبد سلیمان و سایر معابد شهر که در دو حمله پیشین [[نبوکدنصر دومنبوکدنزر]] دست نخورده باقی مانده بودند. این بار به طور کامل نابود شدند. او همچنین دستور اعدام فروانروای اوشلیم و تمامی فرزندان و خاندان او را صادر کرد. در نهایت [[نبوکدنصر دومنبوکدنزر]] فرد دیگری را به عنوان حاکم اوشلیم برگذید و در بازگشت از شهر 10 هزار یهودی را به عنوان گروگان با قل و زنجیر به شهر های مختلف مختلف تحت حکومت خود ارسال کرد. گفته میشود اکثر این گرگان ها به سبب سختی و طولانی بودن مسیر جان خود را از دست دادند.