[[File:Soltaniyeh exterior.jpg|250px|left|thumb|[[گنبد سلطانیه]]]]
'''شیوه آذری'''، سبکی در [[معماری]] اسلامی ایران، منسوب به اذربایجان، مشهور به سبک مغول یا ایرانی ـ مغول و مقارن با دورۀدورهٔ حکومت ایلخانان بر ایران (۶۵۴-۷۳۶ق/۱۲۵۶-۱۳۳۶م).
==مقدمه==
پژوهشگران تاریخ هنر و معماری، غالباً دوران ۱۴۰۰ سالۀسالهٔ هنر و معماری ایران بعد از اسلام را به سلسلههای مهم حکومتی نسبت داده و زیر عنوانهای سدههای نخستین، دورۀدورهٔ سلجوقی، مغول (ایرانی ـ مغول، ایلخانان)، تیموری، صفوی و قاجار به بحث کشیدهاند (ویلسن جمـ ؛ دیماند، جمـ ؛ هنر فر، جمـ ؛ ویلبر، ۳۳، ۳۵؛ پوپ «بررسی هنر ایران» جمـ ؛ همو، هنر ایران در گذشته و آینده، جمـ ؛ دوری، جمـ ؛ مارسیه، جمـ) و جز تنی چند از اینان چون زکی محمدحسن (صص ۱۵، ۱۷، ۱۸، ۲۷، ۳۶) و ارنست کونل (صص ۱۱، ۴۳، ۹۴) غالباً بیهیچ توضیحی از به کار بردن واژۀواژهٔ «سبک» که اصطلاحی است فنی، تن زدهاند. تنها ویلبر در تعلیل این نکته نوشته: چون فرمانروایان این روزگاران فقط پشتیبان و فراهمکنندۀفراهمکنندهٔ زمینۀزمینهٔ پیشرفت معماری بودند نه آفرینندۀآفرینندهٔ آن، به جای به کار بردن واژۀواژهٔ «سبک» از عنوان سیاسی استفاده میشود (ص «ز»). گرچه او خود در جای جای کتابش تعبیرات «سبک مغول»، «سبک ایلخانی» و گاه «سبک معماری دورۀدورهٔ ایلخانی» را به کار بردهاست (صص ۳۳، ۳۵). در میان این پژوهشگران ظاهراً محمدکریم پیرنیا، نخستینبار در ۱۳۴۷ش در مقالۀمقالهٔ «سبکشناسی معماری ایران» آگاهانه واژۀواژهٔ «سبک» را به کار برده و به منظور به دست دادن «نامهایی منطقی و مناسب» برای چند بنا که «به یک سبک ساخته شده» ولی ننامهای مغولی، تیموری، قراقویونلو و نظایر ان» گرفته اصطلاحاتی نو در پژوهش تاریخ معماری ایران بعد از اسلام عرضه کردهاست. وی به پیروی از سبکشناسی [[شعر فارسی]]، سبکهای معماری را به زادگاههای آنها نسبت داده و نامهای [[شیوه خراسانی|خراسانی]]، [[شیوه رازی|رازی]]، [[شیوه آذری|آذری]] و [[شیوه اصفهانی|اصفهانی]] را در معماری پیشنهاد کردهاست (صص ۴۳، ۴۴).
باتوجه به مشخصات تاریخی، جغرافیایی، ویژگیهای معماری و بناهای بازماندۀبازماندهٔ منسوب به سبک آذری میتوان آن را بر معماری اسلامی ایران در دورۀدورهٔ ایلخانی (مغول) منطبق ساخت. به نظر پیرنیا پس از استقرار هولاکو در مراغه (۶۵۷ق/۱۲۵۹م) معماری ایران جان تازهای گرفت و سبک آذری در پی دگرگونیهایی که بر اثر اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادیِ حکم بر جامعه، در سبک رازی (معماری دورۀدورهٔ سلجوقی) پدید آمد، از مراغه آغاز شد و با نام سبک مغولی راه تبریز و سلطانیه را پیموده و به سراسر ایران و خارج ایران نفوذ کرد و روز به روز آراستهتر شد تا در اوج درخشش خود شاهکارهای روزگار فرزندان تیمور و به ویژه شاهرخ (۸۰۷-۸۵۰ق/۱۴۰۴-۱۴۴۶م) را پدید آورد (همو، ۴۵). از این سخن پیرنیا و قراین دیگر در دو مقالۀمقالهٔ وی، چون ذکر مقبرۀ،مقبرهٔ، شیخصفیّالدین اردبیلی و مسجد گوهرشاد و برخی دیگر از آثار دورۀدورهٔ پس از ایلخانی در جزو بناهای سبک آذری، آشکارا برمیآید که او سبک آذری را بر معماری دو دورۀدورهٔ ایلخانی و تیموری منطبق میسازد، درحالیکه غالب پژوهشگران، هنر و معماری دو دورۀدورهٔ مغول (ایلخانی) و تیموری را جدا از یکدیگر و بهسان دو دورۀدورهٔ مختلف به بحث کشیدهاند، حتی کونل که از این دوره زیر یک عنوان، سبک ایرانی ـ مغول، گفتوگو کرده، توجه دارد که در اینجا دو دورۀدورهٔ متوالی با فاصلۀفاصلهٔ زمانی کوتاه قابل تشخیص است که به عقیدۀعقیدهٔ وی در دورۀدورهٔ نخست که مربوط به ایلخانان است عنصر مغولی بر کارهای هنری ایران تأثیر میگذارد و در دورۀدورهٔ دوم که عنصر مغولی در فرهنگ ایران حل و هضم میشود سبک تیموری ارزش و اعتبار مییابد (ص ۹۴). اما به هر حال باید این واقعیت را در اینجا پذیرفت که گرچه دورۀدورهٔ ایلخانی با مرگ آخرین پادشاه مقتدر این سلسله، ابوسعید، در ۷۳۶ق/۱۳۳۵م پایان مییابد، ولی چون مرگ او «نه در فعالیت ساختمانی وقفه ایجاد کرد و نه در سبک معماری» (ویلبر، ۱۰۵) ساختمانهای بقیۀبقیهٔ سدۀسدهٔ ۸ق/۱۴م را نیز میتوان جزو این دوره و سبک تصریح نمیکند، ولی با توجه به این جملهها میتوان جزو این دوره و سبک به شمار آورد.
[[پرونده:Arg-Tabriz2.jpg|thumb|left|250px|[[مسجد علیشاه]]]]
==وجه تسمیه==
پیرنیا به وجه تسمیۀتسمیهٔ این سبک تصریح نمیکند، ولی با توجه به این جملهها میتوان به علت این نامگذاری پی برد: این سبک «با آمیزش و ترکیب و تلفیق معماری جنوب و سنتها و روشهایی که از روزگاران کهن، بومیِ آذربایجان شده بود» پدید امد و «به حق نام آذری گرفت» (پیرنیا، «سبک آذری»، ۵۵)، اما وی روشن نمیسازد که این سبک کی و از سوی چه کسی و در کجا نام «آذری» گرفته و در کدام متن کهن یا نو به کار رفتهاست. البته توجه و اشاره به «معماری بومی آذربایجان» در نوشتههای دیگر پژوهشگران بیسابقه نیست. پیش از پیرنیا، آندره گدار در گفتوگو از مقابر مراغه، که در نیمۀنیمهٔ دوم قرن ۶ق/۱۲م (پیش از یورش مغول) ساخته شدهاند تعبیر «نوع ساختمانهای آذربایجان» و «معماری آذربایجان» را به کار بردهاست (ص ۴۲۶). همچنین وی در گفتوگو از آرامگاه الجایتو (سلطانمحمد خدابنده)، بناترین اثر معماری عصر ایلخانان، به «ابنیۀابنیهٔ پیشین آذربایجان» و «معماری قدیمی آذربایجانی» عنایت داشتهاست (همو، ۴۳۳).
==خاستگاه==
برخی از محققان چون عباس اقبال معتقدند روابط میان جهان اسلام و چین (مرکز حکومت خان مغول) که از روزگار هولاکو آغاز گردید، تأثیران متقابلی در معماری جهان اسلام مؤثر افتاده، «یکی شکل گنبدهاست که در مقابر و مساجد کاملاً از معابد چینی و بودایی تقلید شده، دیگر رنگ آبی شفاف در کاشیکاری و پوشاندن خِارج گنبدها از کاشیهای کبود براق. مخصوصاً بعضی از بناهایی که از عهد ایلخانان باقی مانده از دور هیأت چادرها یعنی یورتهای مخصوص اسلات را دارد، تأثیر شکل یورتها در مقبرۀمقبرهٔ مشهور به دختر هولاکو واقع در مراغه از همهجا نمایانتر است» (اقبال، ۵۶۴؛ قس: حسن، ۳۰، ۴۸؛ الالفی، ۲۱۰؛ پرایس، ۱۰۱؛ دیماند، ۱۸۸). ارنست کونل نیز از سرازیر شدن سیلوار طرحهایی از شرق آسیا به ایران و کشورهای مجاور و تأثیر عنصر مغولی بر هنر ایران در روزگار ایلخانان سخن گفتهاست، ولی افزوده»: «ابداعات و تکامل گذشتۀگذشتهٔ آن، آن قدر نیرومند بود که در مقابل این خطر بتواند استقامت کند ... در بادی امر نوع برج در ابنیۀابنیهٔ دورۀدورهٔ سلجوقی به همان شکل باقی ماند. مثلاً قبر دختران ]؟[ هلاکو در مراغه، درست همان سبکی را دارد که در مقابر نخجوان رعایت گردید» (صص ۹۴، ۹۵). در برابر این نظرات، کارل دوری عقیده دارد که در معماری این دوره (ایلخانان) بهطور کامل آنچه سلجوقیان بهطور سنتی توسعه داده بودند، پذیرفته شد و «طرحهای مسجد و مدرسه سلجوقی تقریباً بدون تغییر چشمگیری اجرا میگردید ... آرامگاه مادر ]دختر[ هولاکو در مراغه شبیه به معماری آل سلجوق است» (صص ۱۷۱، ۱۷۲؛ قس: الالفی، ۲۱۰؛ دیماند، ۱۰۲). سخنان گُدار با صراحتی بیشتر نظر پژوهشگرانی چون اقبال را مردود میسازد. وی شیوۀشیوهٔ «ساختمان گنبد فوقانی گنبدهای دوپوشه» را که از آغاز دورۀدورهٔ مغول معمول گردید دنبالۀدنبالهٔ شیوۀشیوهٔ ساختمانی دورۀدورهٔ ساسانیان معرفی میکند و مینویسد: این شیوه در دورۀدورهٔ سلجوقیان نیز گاه به کار رفته و همچنان تا دورۀدورهٔ مغول تداوم یافتهاست (ص ۴۲۱). وی حتی آشکارا مقبرۀمقبرهٔ سلطانسنجر و بنای گنبددار سنگ بست و گنبد هارونیّه را، که هر سه در خراسان و از دورۀدورهٔ سلجوقیاند، به عنوان الگوهای گنبد سلطانیه و شنب غازان، دو اثر مهم معماری عصر ایلخانان (مغول، سبک آذری) معرفی میکند (ص ۴۳۳؛ قس: مارسیه، ۱۷۰-۱۷۲).
دونالد ویلبر، که دربارۀدربارهٔ معماری اسلامی ایران در دورۀدورهٔ ایلخانان کتابی مستقل و جامع تألیف کردهاست، آثار ساختمانی این دوره را مرحلهای از تاریخ پیوستۀپیوستهٔ معماری اسلامی ایران میداند که اَشکال (فُرمهای) دورههای قبل و خصوصیات طرح و جزئیات آنها را منعکس میسازد (ص ۳۳). به عقیدۀعقیدهٔ وی «فرمهای معماریِ» بناهای تاریخی دورۀدورهٔ سلجوقی، میراثی از روزگار ساسانیان است و ویگیهای معماری روزگار سلجوقیان و ویرانیهای هراسانگیز مغولان را پشتسر نهاد و همچنان به جای ماند و از این راه خصوصیات اساسی گنبد و ایوان برای همۀهمهٔ دورههای بعد تثبیت شد (صص «ژ»، «س»، ۳۴). همچنین به نظر او، معماران دورۀدورهٔ ایلخانی همۀهمهٔ نقشهها و مصالح و روش ساختمانی دورۀدورهٔ سلجوقی را اقتباس کردند (ص ۳۵). به ویژه این سخن ویلبر نظر محققانی چون اقبال را دربارۀدربارهٔ تأثیر شکل گنبدهای چینی بر گنبدهای دورۀدورهٔ مغول (ایلخانی، آذری) یکسره باطل میسازد: «گنبدهایی که در این دوره ساخته شده از لحاظ نسبت به سنت مستقیماً به دورۀدورهٔ ساسانیان ـ با واسطۀواسطهٔ دورۀدورهٔ سلجوقی ـ میرسد» (ص ۷۱).
پیرنیا برای رد نظر اقبال و هم نظران او با ارائۀارائهٔ شواهدی از اثار بازماندۀبازماندهٔ معماری به بررسی مسأله پرداختهاست. وی اولاً بناهای رَبع رشیدی، شنب غازان و دارالشفای یزد را بهسان حلقههای مفقودۀمفقودهٔ سلسله بناهای مراغه تا گنبد سلطانیه میداند. و مینویسد: اگر این بناها به جای میماند، سیر تحول و تکامل سبک رازی (معماری سلجوقی) به آذری آسانتر قابل مطالعه بود. ثانیاً «گنبد مدرسۀمدرسهٔ ضیائیۀضیائیهٔ یزد را که به تصریح جامع جعفری در سال ۶۲۳ق/۱۲۲۶م (تاریخ یزد صحیح است نه جامع جعفری، و سال ۶۳۱، نه ۶۲۳) ساخته شده و نیز گنبد جبلیۀجبلیهٔ کرمان و هارونیۀهارونیهٔ طوس را برهانی قاطع بر بیپایگی این نظر میداند («سبکشناسی»، ۴۵).
[[File:Friday Mosque Yazd.jpg|thumb|250px|[[مسجد جامع یزد]]]]
هرچند اصل سخن پیرنیا درست مینماید و پیش از او دیگر پژوهشگران نیز آن را آشکارا طرح و تأیید کردهاند (کونل، ۹۵؛ دوری، ۱۷۱-۱۷۲؛ ویلبر، «ژ»، «س»، ۳۴-۳۵؛ گدار، ۴۳۱، ۴۳۳). ولی پایۀپایهٔ استدلال وی سست است، زیرا اولاً به خاک تودههای به جای مانده از رَبع رشیدی، شنب غازان و دارالشفای یزد نمیتوان استناد کرد، ثانیاً درست است که بنای مدرسۀمدرسهٔ ضیائیه بنابر تصریح تاریخ یزد در سال ۶۳۱ق/۱۲۳۴م آغاز شده ولی ساختمان آن در سال ۷۰۵ق/۱۳۰۵م (جعفری، ۱۱۷) یا ۷۵۰ق/۱۳۴۹م (کاتب، ۱۳۶) به پایان رسیدهاست. به بیان روشنتر باتوجه به تاریخ اتمام بنای مدرسۀمدرسهٔ ضیائیه و گنبد ان که عادتاً از آخرین اجزای ساخته شدۀشدهٔ یک بناست این اثر معماری متعلق به دورۀدورهٔ ایلخانی (مغول) است نه پیش از ان.
ویژگیها: کونل در گفتوگو از معماری سبک ایرانی ـ مغول مقابر را جدا از مساجد و مدارس و دیگر بناها بررسی کردهاست. به نظر وی سبک مقابر برجی این دوره همان سبک دورۀدورهٔ سلجوقی است، ولی مقابر گنبددار با گسترش و عظمت بیشتری که مییابند دستخوش تحول میشوند و به ویژه تأکید بر جنبۀجنبهٔ عمودی بنا و گنبد هلالی نوکدار که بر پایۀپایهٔ ۸ ضلعی ساخته شده چشمگیر است (ص ۹۵). وی سبک مساجد این دوره را نیز دنبالۀدنبالهٔ سبکی میداند که در دورۀدورهٔ سلجوقیان ابداع شد، با این تفاوت که طرح آنها در دورۀدورهٔ ایلخانی «با ایجاد ۴ ایوان و یک نمازخانۀنمازخانهٔ ]شبستان[ عظیم متصل به آنها تکمیل گردید و گسترش بیشتری یافت» (ص ۹۶). دوری، نخستین نشانۀنشانهٔ ویژۀویژهٔ معماری مغولی را در آرامگاهها نشان میدهد: «گنبد عظیم دولایه و محوطهای کوچک برای مزار» (ص ۱۷۲).
به نظر ویلبر معماری اسلامی ایران در طی یک دورۀدورهٔ ۳۰۰ ساله (از سلجوقی تا ایلخانی) سیری منظم و تکاملی داشتهاست. معماری سلجوقی را میتوان شکل ابتدایی سبک ایلخانی دانست. «ظرافت عناصر ساختمانی» یکی از عمدهترین ویژگیهای معماری این دورهاست: عناصر و جزئیات ساختمانی مشترک با دورۀدورهٔ سلجوقی در این سبک ظریفتر و آراستهتر و کالبد ساختمانها سبکتر و نازکتر شد. سبک شدن کالبد بناها امکان ساختن پنجرههای بزرگتر و ایجاد تجانس میان دیوارهای درونی و بیرونی را فراهم ساخت. نتیجۀنتیجهٔ طبیعی استفادۀاستفادهٔ روزافزون از پنجرههای بزرگ، روشن شدن داخل ساختمانها بود و این ویژگی در بناهای ایلخانی (آذری) درست نقطۀنقطهٔ مقابل ساختمانهای تاریک دوره سلجوقی است (صص ۳۵، ۸۲، ۸۴). دیگر ویژگی عمدۀعمدهٔ این سبک تأکید بر ارتفاع بیشتر بناهاست. روشهایی که آگاهانه در ایجاد عمودیت بیشتر به کار گرفته شده، گرچه همه نسبت به دورۀدورهٔ پیش تازه نیست، ولی اگر با هم در نظر گرفته شود با فنون دورۀدورهٔ سلجوقی تفاوت دارد: ۱. افزودن ارتفاع اطاقها و تالارها نسبت به اندازههای افقی آنها. ۲. بلندتر و باریکتر ساختن ایوانها: از ویژگیهای این سبک ایوان بلند و باریک سردر است که یک جفت ستاره نیز در دو طرف آن، بلندی را بیشتر جلوه میدهد. ۳. افزودن به بلندی ساختمانهای گنبددار: ملاحظات زیباییشناسی موجب عنایت بیشتر به ارتفاع و طرح و آشکار ساختن گنبد شد. کوشش در جهت دستیابی به «عظمت و ابهت و یافتن راه حل تازه برای مسائل ساختمانی» در این دوره نمایان است (صص ۳۵، ۶۸-۶۹، ۷۰، ۸۲). استفاده از گنبدهای دو پوشه دست سازندگان این نوع بناها را در بلندتر ساختن آنها باز کرد، زیرا دیگر مشکلی در حفظ رابطۀرابطهٔ نسبی معین میان عرض و طول تالارها با ارتفاع آنها نداشتند فقط کافی بود تا هر اندازه که میخواهند و امکانات موجود به آنان اجازه میدهد به ارتفاع پوشۀپوشهٔ خارجی (فوقانی) گنبد بیفزایند (ص ۸۳). در این سبک نه تنها پوشش بیرونی گنبدها بلندتر از گنبدهای منفرد نخستین گردید، بلکه به بلندی استوانۀاستوانهٔ گنبد نیز افزوده شد و بدینسان گنبد کاملاً از دیوارهای پایین جدا و نمایان گشت. این شیوۀشیوهٔ کار، تکامل گنبدسازی را در این دوره نسبت به دورۀدورهٔ سلجوقی که پایۀپایهٔ گنبد در پس دیوارهای عظیم از چشمها پنهان میماند، آشکارا نشان میدهد (ص ۷۰). روش ساختن نیمطاق ۸ گوش (گوشوار، فیلگوش) بر روی اطاق مکعب و بنای گنبد بر روی آن همچنان به پیروی از دورۀدورهٔ سلجوقی ادامه یافت جز اینکه محل ۸ گوش هرچه بیشتر بالا برده شد و در برخی از بناهای این عهد در این زمینه تکاملی رخ نمود و آن تبدیل ۸ گوش به ۱۶ گوش است که در دورههای متأخرتر جای خود را به دایره میدهد (صص ۷۰، ۷۱). ۴. کوشش آگاهانه در ایجاد شباهت و تجانس میان طرح گنبدها گنبدهای بیضی شکل نوکتیز و مقطع نوکتیز راهروها و قوسهای دیوارها در این سبک قابل تشخیص و ذکر است. ۵. عنایت به زیبایی و نیز تمایل به برجستهتر ساختن گنبد موجب پوشاندن گنبد با آجر یا سفال نیلی رنگ شد، هرچند این پدیده از سدۀسدهٔ ۲ق/۸م سابقه داشتهاست (همانجا). ۶. باریک جلوهدادن جزئیات ساختمان: نغولهای (ﻫ م) دیوارهای بیرونی و درونی نغولها ۵/۴ برابر عرض آنها است، نیم ستونهای زاویهای که وسیلۀوسیلهٔ مؤثر القای ارتفاع است ابعاد باریک دارند، دیوارهای ضخیم و حجیم که میراث معماری ساسانی بود و همچنان در عهد سلجوقی به کار میرفت باریک و متناسب با سنگینی بار آن گردیدهاست. همچنین برخی محرابها نیز باریکترند (صص ۸۲، ۸۳، ۸۴).
==آرایشها==
[[File:Gur Emir 2006-2.png|250px|thumb|[[گور امیر]]، سمرقند]]
در تزیینات ساختمانی این دوره این ویژگیها نمایان است: مقرنسکاری که از خصوصیات معمولی معماری سلجوقی بود، در دورۀدورهٔ ایلخانان کاملتر و مفصلتر و متنوعتر شد (ویلبر، ۷۸). برخی از ویژگیهای مقرنسکاریهای این سبک در دورۀدورهٔ سلجوقی دیده نمیشود: مقرنسکاری گچی معلق، رواج سفیدکاری تمام مقرنس، گرد آمدن همۀهمهٔ مجموعۀمجموعهٔ مقرنس در جاهای هرم شکل یا در مرکز و جلوگیری از پخش اثر تزیینی بر روی همۀهمهٔ دستگاه مقرنس، این ویژگیها در دورۀدورهٔ تیموری به کمال خود رسید (همو، ۸۰). دیگر ویژگی برجستۀبرجستهٔ تزیینات معماری در این سبک مهارت فوقالعادهای در گچکاری و به کار بردن آن به انواع گوناگون است: گچ به عنوان کمک و مادۀمادهٔ الحاقی به ساختمان، توپیهای تهآجری، روکشی مسطح، برجستهکاری بلند، تزیین گچی توپُر و توخالی، گچکاری وصلهای و گچکاری رنگی، تا انجا که روکاری آجری در این دوره به تدریج منسوخ شد (همو، ۸۱، ۸۵-۹۰؛ پیرنیا، «سبکشناسی»، ۴۵).
پیرنیا با آنکه مینویسد که «ویژگیهای شیوۀشیوهٔ آذری معماری ایران چندان است که میتوان کتابها دربارۀدربارهٔ آن پرداخت» (سبک آذری»، ۵۶) در بیان این ویژگیها به چند جمله بسنده کردهاست: از ویژگیهای این شیوه یکی قوس و پوشش معروف به «کَلیل آذری» است که در مجموعۀمجموعهٔ مزار و خانقاه شیخصفی در اردبیل و همچنین در گنبد خدابنده بیش از هر جای دیگر به چشم میخورد. به عقیدۀعقیدهٔ وی هرجا چنین قوسی باشد باید ردپای معماری آذربایجانی را جستوجو کرد (همان، ۵۵). مشخصات دیگر این سبک به نظر او اینهاست: ریزهکاری بنا با آجر و سنگ و خشت رژچین، پوشش لولهای و کجارهای ایوانها، سادگی شکنجها و فیلپوشهای (فیلگوشها، گوشوارها) زیر گنبد، تزیین داخل و خارج بنا با اجرکاری تزیینی پیشساز و گرهسازی و گچبری پرکار، همچنین آرایش محرابها و کتیبههای چشمگیر با قطعات کاشی و با نقش برجسته (ولی نه رسمی مانند سبک رازی)، به کار بردن کاشی معرق و و گاهی نقش و نگار زر و لاجورد و شنگرف در داخل بنا («سبکشناسی»، ۴۵؛ قس: گدار، ۴۳۴-۴۳۵).
==آثار بازمانده==
ویلبر فهرستی مشتمل بر بیش از ۱۰۰ اثر ساختمانی با توصیف موجز هریک همراه با تصاویری از آنها عرضه کردهاست. برخی از این آثار اینهاست: شاهچراغ (شیراز)، امامزاده یحیی (ورامین۹، میلرادکان (۸۸ کیلومتیر مشهد)، پیر بکران (لنجانِ اصفهان)، غازانیه (تبریز)، رَبع رشیدی (تبریز)، جامع نطنز، آرامگاه شیخ عبدالصمد اصفهانی (نطنز)، آرامگاه محمد الجایتو (سلطانیه)، جامع علیشاه (تبریز)، هارونیه (طوس)، مسجدجامع ورامین، شبستان مقبرۀمقبرهٔ امامرضا(ع)، مقبرۀمقبرهٔ حمداللّه مستوفی (قزوین)، مسجدجامع سمنان، سردر مسجدجامع اصفهان (صص ۱۰۵-۲۰۴).
پیرنیا با توسّعی که در دامنۀدامنهٔ زمانی این سبک قائل است شاهکارهای بازماندۀبازماندهٔ آن را چنین میشمرد: آرامگاه خدابنده، مسجد گوهرشاد، جامع ورامین، جامع یزد، جامع نطنز، مسجد خواجه نصیر مراغه و شمار بسیاری از امامزادهها که در زمان صفویان به آرایش آنها افزودهاند («سبکشناسی»، ۴۶).
== منابع ==
اقبال، عباس، تاریخ مغول، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۴ش؛ الالفی، ابوصالح، الفنالاسلامی، ترجمۀترجمهٔ مسعود رجبنیا، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ۱۳۵۶ش؛ پوپ، آرتور، هنر ایران در گذشته و آینده، ترجمۀترجمهٔ عیسی صدیق، تهران، مدرسۀمدرسهٔ عالی خدمات جهانگردی، ۱۳۵۵ش، صص ۱۷-۲۴؛ پیرنیا، محمدکریم، «سبک ازادی»، فرهنگ معماری ایران، س ۱، شمـ ۱ (فروردین ۱۳۵۴ش)؛ همو، «سبکشناسی معماری ایران»، یادنامۀیادنامهٔ پنجمین کنگرۀکنگرهٔ بینالمللی باستانشناسی و هنر ایران، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر، ۱۳۴۷ش؛ جعفری، جعفر، تاریخ یزد، به کوشش ایرج افشار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۳۶ش؛ کاتب، احمدبن حسین، تاریخ جدید یزد، به کوشش ایرج افشار، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۷ش؛ کونل، ارنست، هنر اسلامی، تهران، توس، ۱۳۵۵ش؛ گدار، آندره، هنر ایران، ترجمۀترجمهٔ بهروز حبیبی، تهران، دانشگاه ملی ایران، ۱۳۴۵ش؛ مارسیه، جورج، الفنالاسلامی، ترجمۀترجمهٔ عفیف بهنسی، دمشق، وزارهالثقافه والسیاحه والارشادالقومی، ۱۹۶۸م؛ ویلبر، دونالد، معماری اسلامی ایران در دورۀدورهٔ ایلخانان، ترجمۀترجمهٔ عبداللّه فریار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۶ش؛ ویلسن، کریستی، تاریخ صنایع ایران، ترجمۀترجمهٔ عبداللّه فریار، تهران، وزارت معارف، ۱۳۱۷ش؛ هنر فر، لطفاللّه، گنجینۀگنجینهٔ اثار تاریخی اصفهان، اصفهان، کتابفروشی ثقفی، ۱۳۴۴ش؛ نیز:
Pope, Arthur Upham, A Survey of Pervey of Persian Art, Tehran, Soroush, III/۹۳۰, ۹۶۷, ۹۸۱, ۱۰۴۶, ۱۰۵۲, ۱۱۱۹, ۱۱۶۵.
|