مدیر مدرسه: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Ebrambot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ربات: تبدیل ه‌ی به هٔ
Ebrambot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ربات: اصلاح ترکیبی
خط ۲:
 
== فشرده ای از داستان ==
راوی داستان که از آموزگاری به تنگ آمده است، برای آسودگی خود و داشتن درآمد بیشتر و بی دردسر به مدیری دبستان رو می آورد، بی آنکه بداند چه دردسرهایی در پی خواهد داشت. دبستان «شش کلاسه نوبنيادنوبنیاد» ی در «دو طبقه بود و نوساز بود و در دامنهٔ کوه تنها افتاده بود. و آفتاب رو بود . يکیک فرهنگ دوست خر پول، عمارتش را وسط زمينزمین خودش ساخته بود و بیست و پنج ساله در اختیار فرهنگ گذاشته بود که مدرسه اش کنند و رفت و آمد بشود و جاده ها کوبيدهکوبیده بشود و ايناین قدر ازينازین بشودها بشود، تا دل ننه باباها بسوزد و برای اينکهاینکه راه بچه هاشان را کوتاه بکنند، بيايندبیایند همان اطراف مدرسه را بخرند و خانه بسازند و زمین يارویارو از متری يکیک عباسی بشود صد تومان».
مدیر که خود را هیچکاره می داند و آمده تا گوشه ای آرام در دفترش از گچ خوردن و بیهودگی کار آموزگاری خود را برهاند، با دشواری سرپرستی «یک ناظم و هفت تا معلم و دويستدویست و سی و پنج تا شاگرد» روبرو می شود. پس همه توان خود را به کار می گیرد تا کمبود ها و نارسایی ها را به گونه ای سروسامان دهد. از آنجا که فرهنگ ([[وزارت آموزش و پرورش ایران|آموزش و پرورش]]) همکاری اندکی می کند، دلسوزانه از پدر و مادرها و همسایه ها و مردم آن کوی و برزن کمک خواسته می شود. برای فرونشاندن آشوبها و درگیری های پیش آمده، کدخدا منشی شیوه مناسبی شناخته می شود. یکی از آموزگار ها سر از زندان در می آورد، دیگری از بیمارستان. بی شرمی آموزگاری که به یکی از شاگردان عکس های لختی زنی را می دهد تا با آن کاردستی درست کند. و از آن بدتر دزدی، بی ناموسی همجنس بازی و بی آبرویی.
 
دست آخر، مدیر به دنبال دادخواستی به دادگستری فراخوانده می شود. با آنکه گویا دادخواست پی گیری نمی شود، مدیر درخواست کناره گیریش را روی همان برگهای نشاندار دادگستری می نویسد و برای دوست پخمه ای که تازگی سرپرست فرهنگ (آموزش و پرورش) شده، می فرستد.