اوا (اولمان) و "یان" (فون سیدو) "رزنبرگ" ویولننوازان سابق اکنون در جزیرهای مزرعهداری میکنند، در حالی که سایه تهدیدگرتهدیدگر جنگ به آنان نزدیک میشود. هنگامی که چتربازان دشمن نزدیک محل سکونت آنان فرود میآیند، ناخواسته تن به شرکت در یک گفتوگو با مهاجمان میدهند که متعاقباً از تلویزیون دشمن پخش میشود. مقامات محلی آنان را همراه گروهی دیگر به جرم خیانت احضار میکنند اما دوستشان، "سرهنگ یاکوبی" (بیورنستراند) ترتیب آزادیشان را میدهد. این مقدمه دیوارهای مکرر "یاکوبی" از خانه آنان میشود و آرامآرام آشکار میشود که "یاکوبی" به "اوا" توجه دارد. "یان" که از اینماجرا به خشم آمده، باعث میشود گروهی پارتیزان مهاجم "یاکوبی" را بکشند و خانه را بسوزانند. "یان" با پولی که "یاکوبی" برایشان گذاشته بود، راه میفاتد تا به قایقی که عازم سرزمین اصلی کشور است برسد و "اوا" نیز دنبالش میرود. روی آب موتور قایق از کار میافتد و آنان میان انبوهی از اجساد شناور، بلاتکلیف میمانند...