درخت آسوری: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Rezabot (بحث | مشارکت‌ها)
ZxxZxxZ (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱:
{{عنوان مورب}}
{{دیگر کاربردها|درخت}}
'''''درخت آسوری''''' یا '''''درخت آسوریگ''''' نامکتابی‌است یکینوشته‌شده ازبه کتاب‌هایزبان نوشته‌شده[[زبان بهپارتی|پارتی]] و خط [[فارسیپهلوی میانهکتابی]] (و از معدود متن‌های غیر دینی است که از زبان پهلویپارتی (آمیخته به [[پارسی میانه]]) استبرجای مانده‌است.
 
منظومه درخت آسوریک، در شمار متن‌های اندک شمار غیر دینی است که از زبان [[پارتی]] (آمیخته به [[پارسی میانه]]) برجای مانده‌است.
 
در این داستان شاهد گفتمان [[درخت]] [[آسوری]] (درخت آسورستانی، درخت [[خرما]]) و [[بز]] هستیم که در فرجام به برتری بز می‌انجامد. شاید بتوان بز را نماینده دین زرتشت و درخت آسوریک را نماینده دین [[چندگونه‌پرستی]] آسور دانست. درخور نگرش است که در آیین دینی [[آسوریان]] درختی خشک به کار می‌رفته که آن را با زر و زیور ساختگی می‌آراستند. بی پروا و خشن بودن بز را هم در گفتگو می‌توان دلیل بر برتری اجتماعی [[زرتشتی‌گری|مزداپرستان]] دانست.
سطر ۱۲ ⟵ ۱۰:
 
== داستان ==
در سرزمین سورستان درختی بلند رسته بود که بنش خشک بود. برگ‌هایی سبز داشت و میوه‌هایی شیرین می‌آورد. روزی آن درخت بلند با بز نبرد کرد که: ((من بر پایه داشته‌های بسیاری که دارم از تو برترم، از جمله آن هنگامی که میوه نو بر می‌آورم، شاه از میوه‌های من می‌خورد، از چوب من کشتی می‌سازند، از برگ‌هایم جاروب می‌سازند، از من طناب می‌سازند تا تو را ببندند، سایه‌ام در تابستان سایبان شهریاران است، آشیان پرندگان هستم و اگر مردم مرا نیازارند تا روز رستاخیز جاوید و سبز برجا می‌مانم. بز در پاسخ به او گفت: هر چند که مرا مایه ننگ است که به سخنان بیهوده ات پاسخ دهم اما ناچار از سخن گفتنم. برگ‌های تو در درازی به موهای دیوان پلیدی می‌ماند که در آغاز دوران جمشید بنده مردمان بودند. من آنم که بهتر از هر کسی می‌توانم دین [[مزدیسنی|مزدیََسنان]] را بستایم زیرا در پرستش خدایان از شیر من بهره می‌گیرند. کمربندی را که مروارید در آن می‌نشانند از من می‌سازند و نیز از پوستم مشک می‌سازند. سفره‌های سور را با گوشت من می‌آرایند. پیش بند شهریاران را از من می‌سازند. پیمان نامه‌ها را بر پوست من می‌نویسند. زه کمان را از من می‌سازند. [[برک|برَک]] (گونه‌ای پارچه پشمین) و [[تسمه|دوال]] را از من می‌سازند. من می‌توانم کوه به کوه در کشورهای بزرگ سفر کنم و مردمانی از نژادهای دیگر را بینم. از شیر من پنیر و [[افروشه]] (حلوا) و ماست می‌سازند و دوغم را کشک می‌کنند. حتی بهای من در بازار بیش از بهای خرمای توست. هرچند که سخنانم در نزد تو مانند مرواریدی است که در پیش خوک و گراز انداخته باشند اما بدان که من در کوهستان‌های خوشبو چرا می‌کنم و از گیاهان تازه می‌خورم و از چشمه‌های پاک می‌نوشم در حالی که تو همچون میخی بر زمین کوبیده شده‌ای و توان رفتن نداری.
 
بدین ترتیب بز پیروز و سر بلند از آنجا رفت و درخت خرما سرافکنده برجای ماند.
سطر ۱۹ ⟵ ۱۷:
* ''داستان‌های ایرانی''، احمد تمیم‌داری
* [http://journals.ut.ac.ir/page/download-3bHwdiXFlVA.artdl عناصر اسطوره‌ای در منظورمه درخت آسوری]
* Aḥmad Tafażżolī. [http://www.iranicaonline.org/articles/draxti-asurig DRAXT Ī ĀSŪRĪG]. ''[[Encyclopædia Iranica]]''. 1 December 2011.
 
 
 
{{متون پارسی میانه}}
 
[[رده:اشکانیان]]
[[رده:زبان پارتی]]
[[رده:پارسی میانه]]
[[رده:ادبیات فارسی میانه]]