آگاهی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
خط ۲۹:
== شکاف تبیینی ==
مشکل شکاف تبینی یا مسألهٔ دشوار آگاهی از طریق چند استدلال بیان شده‌است که در ذیل به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.
(1) استدلال معرفت: در این استدلال، ابتدا فرض می‌کنیم که شخصی به نام ماری در اتاقی سیاه و سفید محبوس است و از طریق تلویزیون و کتاب‌های سیاه و سفید همهٔ معلومات فیزیکی و فیزیولوژیک را دربارهٔ ادراک رنگ‌ها می‌آموزد. او می‌داند که هنگام تجربهٔ رنگ قرمز چه رویدادهای فیزیکی‌ای رخ می‌دهند اماامّا خودش هنوز تجربه‌ای از رنگ قرمز ندارد. حال فرض کنیم که او از آن اتاق آزاد می‌شود و برای نخستین بار رنگ قرمز را تجربه می‌کند. آیا ماری پس از این تجربه «معرفت جدیدی» را به دست می‌آورد؟ پاسخ ما به این پرسش مثبت است. حال از یک طرف فرض بر این است که ماری به همهٔ امور فیزیکی مربوط به ادراک رنگ‌ها معرفت دارد و از سوی دیگر، به کیفیت ذهنیِ قرمز (تجربهٔ کیفی رنگ قرمز) معرفت ندارد و از آنجا که متعلق معرفت و عدم معرفت نمی‌توانند یکی باشند، نتیجه می‌گیریم که «کیفیت ذهنی» از جمله «امور فیزیکی» نیست (Jackson 1986: 291-5). بر اساس این استدلال، تبیین فیزیکیِ کیفیات ذهنی ممکن نیست.
(2) استدلال کریپکی (Kripke 1972: Lecture III, 106 ff): در موارد متعارف «تحویل»، ابتدا احساس پدیداری خود را از مبدأ تحویل کنار می‌گذاریم تا تحویل آن به امر بنیادی‌تر ممکن شود (فرض این است که مقصد تحویل امر بنیادینی است که همهٔ ویژگی‌های ظاهری و سطح کلان مبدأ تحویل را به طور مستوفا تبیین می‌کند)؛ برای مثال، اگر بخواهیم «گرما» را به «میانگین انرژی جنبشی مولکولی» تحویل ببریم، گرما را بر اساس احساسی که در ما ایجاد می‌کند تصور نمی‌کنیم بلکه آن را «عینی‌سازی» می‌کنیم سپس با توجه به اینکه همهٔ ویژگی‌های ظاهریِ آن به وسیلهٔ «میانگین انرژی جنبشی مولکولی» قابل تبیین است، آن را تحویل می‌بریم. اما انجام چنین کاری در مورد حالات پدیداری قابل تصور نیست زیرا اگر قرار باشد احساس پدیداری خود را از حالات پدیداری کنار بگذاریم تا تحویل آنها به حالات عصبی امکان پیدا کند، حالت پدیداری‌ای باقی نمی‌ماند که تحویل برود؛ به عبارت دیگر، عینی‌سازیِ حالات پدیداری مستلزم تناقض است. تصور امر واحدی که هم عینی است هم سابجکتیو ممکن نیست. در مورد «گرما» می‌توان تصور کرد که امر واحدی وجود عینی منحازی داشته باشد و در عین حال، در ما هم احساس پدیداری خاصی را ایجاد کند اما در مورد حالات ذهنی، بحث بر سر همان احساس پدیداری است؛ اگر هم حالات ذهنی را عینی‌سازی کنیم و آنها را با حالات عصبی یکی بگیریم و بگوییم که در ما هم احساس پدیداری خاصی را ایجاد می‌کنند، به همان احساس پدیداری نقل کلام می‌کنیم و همین‌طور تا تسلسل لازم آید.
(3) استدلال تصورپذیری: این استدلال بر تصورپذیری و امکان منطقی زامبی‌ها مبتنی است. زامبی موجود مفروضی است که همه حالات فیزیکی (از جمله رفتارهای گفتاری و غیرگفتاری) ما را دارد اما فاقد آگاهی است؛ تصورپذیری چنین موجودی به معنای نفی فیزیکالیسم است زیرا فیزیکالیسم رابطه حالات فیزیکی و حالات ذهنی را رابطه‌ای ضروری می‌داند نه یک رابطهٔ امکانی (Chalmers 2002: 145-200).