من خان هستم، داستان پسر مسلمانی بنام رضوان خان (شاهرخخان) اهل منطقه [[بوریویلا]] از بمبئی هند است که با یک دختر هندو به نام مندیرا(کارن کاجول) در سانفرانسیسکو ازدواج میکند، امارضوان پسخان با پسر مندیرا که از رخدادهایشوهر یازدهقبلی سپتامبرخود اودارد دوست صمیمی مشود بعد از کشته شدن صمیر پسر مندیرا ،مندیرا ترجیح میدهد تا دنبال قاتل و یا قاتلین صمیر بگردد و رضوان خان به دنبال رئیس جمهور وقت امریکا جرج بوش راهی شهر های مختلف میشود و در روزی که ایشان را دید فریاد زد و گفت اسم من خان است و من تروریست نیستم که به اشتباه بعنواننیروهای یکFBI او را به جرم تروریست تحتدستگیر پیگردمیکنند قرارکه میگیرد،بعد از حمایت های مردم او ازاد میشود و دیگر کسی از او خبر نداشت تا این که طوفان جان تعدادی از مردم را در جنوب امریکا به دنبالخطر اثباتانداخت بیگناهیو خودرضوان استخان سعیبه درکمک دیدارآنها باشتافت باراکو اوبامابعد (کریستوفراز بیکمک دانکن)،کردن رئیسجمهوربه آمریکاآنها توسط یک یهودی مجروه شده و به بیمارستان منتقل شد و بعد از بهبودی پایان فیلم رقم خورد دارد...