به جان پیر خرابات و حق صحبت او

غزلی با مطلع «به جان پیر خرابات و حقّ صحبت او»، غزل شمارهٔ ۴۰۵ از دیوانِ حافظ در تصحیحِ محمد قزوینی و قاسم غنی است.

به جان پیر خرابات
زبانفارسی
شاعرحافظ[۱]
شمار ابیات۸
بحرمُجتَثّ مثمن مخبون محذوف
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
متن

بجان پیر خرابات و حقّ صحبت او
که نیست در سر من جز هوای خدمت او
بهشت اگرچه نه جای گناه‌کارانست
بیار باده که مستظهرم بهمّت او
چراغ صاعقهٔ آن سحاب روشن باد
که زد بخرمن ما آتش محبّت او
بر آستانهٔ میخانه گر سری بینی
مزن بپای که معلوم نیست نیّت او
بیا که دوش بمستی سروش عالم غیب
نوید داد که عامست فیض رحمت او
مکن بچشم حقارت نگاه در من مست
که نیست معصیت و زهد بی مشیّت او
نمی‌کند دل من میل زهد و توبه ولی
بنام خواجه بکوشیم و فرّ دولت او
مدام خرقهٔ حافظ بباده در گروست
مگز ز خاک خرابات بود فطرت او




۲



۴



۶



۸


نسخهٔ مبنا: تصحیحِ محمّد قزوینی و قاسم غنی

مفهوم و درون‌مایه

ویرایش

در اجراها

ویرایش

عبدالوهاب شهیدی در برنامهٔ شمارهٔ ۲۴۴ از مجموعهٔ برگ سبز این غزل را در دستگاهِ سه‌گاه اجرا کرده است.[۲]

ترجمه‌ها

ویرایش

در دیگر آثار هنری

ویرایش

پانویس

ویرایش

منابع

ویرایش
  • حافظ شیرازی، شمس‌الدین محمد بن بهاءالدین محمد. قزوینی، محمد؛ غنی، قاسم، ویراستاران. دیوان حافظ. تهران: سینا.
  • دادجو، درّه (۱۳۹۷). «خوش‌خوانی‌های شعر حافظ». در بهاءالدین خرمشاهی. دانشنامهٔ حافظ و حافظ‌پژوهی. ج. ۲. تهران: نخستان پارسی. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۹۹۷۶۴-۴-۷.