ز گرگان به ساری و آمل شدندبه نگام آواز بلبل شدند
در و دشت یک سر همه بیشه بوددل شاه ایران پر اندیشه بود
سر کوه و آن بیشه‌ها بنگریدگل و سنبل و آب و نخچیر دید
چنین گفت کای روشنِ کردگارجهاندار و پیروز پروردگار
تویی آفریننده هور و ماهگشاینده و هم نماینده راه
جهان آفریدی بدین خرمیکه از آسمان نیست پیدا زمی
کسی کو جز از تو پرستد همیروان را بدوزخ فرستد همی
زیرا فریدون یزدان پرستبدین بیشه بر ساخت جای نشست

_فردوسی