دولتشاه بکاول از سرداران شاه شجاع مظفری و مأمور مالیهٔ کرمان از جانب آن پادشاه بود، اما طغیان آغاز کرد و بنای استقلال گذاشت، پس شاه شجاع همت بر استیصال او نهاد. دولتشاه سرانجام پس از غدر دوباره با شاه شجاع، به فرمان آن پادشاه کشته شد.

آغاز کار دولتشاه ویرایش

بکاوُل با دو تلفظ بَکاوُل و بُکاول آمده‌است و عنوان سمتی در دستگاه ایلخانان بوده که در دودمانهای ایرانی، خوان سالار خوانده می‌شد.[۱] عنوان بکاول تا مدتی پس از زوال ایلخانان نیز به کار می‌رفت و ظاهراً دولتشاه، این لقب را از پدر یا نیاکانش به ارث برده بود، زیرا خود سمت خوان سالاری نداشت و در دستگاه سلاطین مظفری از زمرهٔ سرداران بود. دولتشاه از نزدیکان و وابستگان قوام الدین محمد صاحب عیار، وزیر قدرتمند شاه شجاع بود. چون آفتاب قدرت صاحب عیار، غروب کرد و وی به اتهام خیانت به امر شاه شجاع، مصادره و سپس اعدام شد و در آن هنگام، شاه محمود مظفری، شیراز را تهدید می‌کرد، شاه شجاع اندیشید که در این موقعیت حساس، وابستگان صاحب عیار را در ولایات، متفرق کند و به هر یک کاری بسپارد که سرگرم باشند و در شیراز اجتماع نکنند تا مبادا عامل توطئه ای از جانب شاه محمود شوند. پس دولتشاه بکاول و امیر محمد کرمانی را به خلوت خواست و نواخت و تشریف ارزانی فرمود و آنان را به تحصیل اموال کرمان نامزد کرد و بدان ولایت فرستاد و برای آنکه از جانب آن دو آسوده‌خاطر باشد که در کرمان، غدری نکنند، خواجه مجدالدین قاقم را که مردی صاحب نفوذ بسیار در کرمان بود و املاک و اموال بسیار در آن سامان داشت، حکم حکومت کرمان داد و در ملازمت امیر باکو و سپاهی به آن ولایت فرستاد.

فتنهٔ کرمان ویرایش

چون دولتشاه بکاول به کرمان رسید، امیر دیوان و امیر سپاه کرمان را به دیوانخانه خواست و آن دو را گردن زد و سرانشان را دیوانخانه بیرون انداخت. دیوانیان و سپاهیان حاضر در کرمان با نظر به اینکه دولتشاه تازه از شیراز آمده، این واقعه را به فرمان شاه شجاع دانستند و اقدامی نکردند و دولتشاه نیز چنین آوازه داد که این کار به امر پادشاه است. سپس دولتشاه، عده ای را گسیل کرد و شاهزاده مظفرالدین شبلی را که خردسال بود و شاه شجاع، او را به نیابت از خود و در معیت اتابکش خواجه هلال در کرمان گذاشته بود، بازداشت کرد و خواجه هلال را گردن زد. چون خواجه مجدالدین قاقم با حکم حکومت کرمان به ظاهر آن شهر رسید و مردی صاحب کسان و اموال و املاک بسیار در کرمان بود، دولتشاه او را به بازداشت و ایذای کسانش و مصادرهٔ اموال و املاکش در کرمان بیم داد. پس خواجه به ناچار سپاه را رها کرد و به کرمان رفت و سپاه به شیراز بازگشت. دولتشاه از گرفتاریهای شاه شجاع در شیراز در آن هنگام نهایت بهره را برد و به ولایات اطراف سپاه کشید و رنود و اشرار و مغولان بیابانی را بر خود گرد آورد و اموال و نقود بسیار هزینه کرد تا عِده و عُده ای برای خود و استقلالی فراهم کند، اما چون نسب پادشاهی نداشت، نامه به ملوک اطراف نوشت و به آنان اظهار انقیاد کرد و چون کسی او را به خود نپذیرفت، تصمیم گرفت که با شاهدختی نکاح کند و خود متصدی پادشاهی شود. پس جمعی را با هدایا به سیرجان فرستاد و دختر جمال الدین شاه سلطان را که نسب از سلاطین قراختایی داشت و نامزد مظفرالدین شبلیِ شاه شجاع بود، به زنی خواست و به عنف، او را به نکاح خود درآورد. پس از این کار، دولتشاه دانست که اگر شاه شجاع گرفتاریهایش با شاه محمود مظفری، پایان یابد، بر او ابقا نخواهد کرد و چنین نیز شد.

پایان کار دولتشاه ویرایش

سرانجام شاه شجاع در سال ۷۶۵ هجری قمری، شیراز را به برادرش شاه محمود واگذاشت و با اندکی همراهان به ابرقو رفت. در آنجا جلال الدین تورانشاه، حاکم ابرقو، مقدم پادشاه را گرامی داشت و به خدمت ایستاد و ساز و سامان پادشاه را مرتب کرد.[۲] پس شاه شجاع عازم سیرجان شد. دولتشاه با سپاهی بزرگ از کرمان بیرون شد و راه بر پادشاه بست. شاه شجاه با اندک سوارانش صف کشید و نبرد آغاز شد. شدت تهوّر شاه شجاع چنان بود که با اندک سوارانش، سپاه عظیم دولتشاه را از چا کندند و بسیاری را کشتند و بسیاری را اسیر کردند. کشتگان، چندان بودند که مناره‌ها از سرهایشان ساخته شد و تا سالها آن مناره‌ها در راه‌های سیرجان بر جا بودند. اسیران و فراریان که خود اغلب از پروردگان نعمت سلاطین مظفری بودند، به شاه شجاع پیوستند و این موجب تقویت احوال شاه شجاع شد. پس شاه شجاع به رفسنجان شد و دولتشاه با بقایای سپاهش به کرمان گریخت و در آن شهر متحصن شد و به ایذای مردمان پرداخت. دولتشاه چون از عزیمت قریب‌الوقوع شاه شجاع به کرمان، بیمناک بود، از خواجه جلال الدین تورانشاه وساطت و شفاعت خواست. پس شاه شجاع دولتشاه را به حضور خواست و درخواستهایش را شنید و عفوش کرد و او را در سلک ملازمان خود وارد کرد، اما چون دولتشاه باز غدر اندیشید، به امر شاه شجاع اعدام شد.[۳]

منابع ویرایش

  1. دهخدا. لغت نامه. ص. ذیل «بکاول».
  2. کتبی، محمود. تاریخ آل مظفر. ص. ۸۹-۹۱.
  3. کتبی، محمود. تاریخ آل مظفر. ص. ۹۱.