روزگاری‌ست که سودای بتان دین من است

غزلی با مطلع «روزگاری‌ست که سودای بتان دین من است»، غزل شمارهٔ ۵۲ از دیوانِ حافظ در تصحیحِ محمد قزوینی و قاسم غنی است.

روزگاری‌ست که سودای بتان
زبانفارسی
شاعرحافظ[۱]
شمار ابیات۸
بحررَمَل مُثَمَّن مَخبون محذوف
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
متن

روزگاریست که سودای بتان دین منست
غم این کار نشاط دل غمگین منست
دیدن روی ترا دیدهٔ جان‌بین باید
وین کجا مرتبهٔ چشم جهان‌بین منست
یار من باش که زیب فلک و زینت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروین منست
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسین منست
دولت فقر خدایا بمن ارزانی دار
کین کرامت سبب حشمت و تمکین منست
واعظ شحنه‌شناس این عظمت گو مفروش
زانکه منزلگه سلطان دل مسکین منست
یارب این کعبهٔ مقصود تماشاگه کیست
که مغیلان طریقش گل و نسرین منست
حافظ از حشمت پرویز دگر قصّه مخوان
که لبش جرعه کش خسرو شیرین منست




۲



۴



۶



۸


نسخهٔ مبنا: تصحیحِ محمّد قزوینی و قاسم غنی

مفهوم و درون‌مایه

ویرایش

در اجراها

ویرایش

محمود محمودی خوانساری در برنامهٔ شمارهٔ ۹۲ از مجموعهٔ برگ سبز این غزل را در دستگاهِ سه‌گاه اجرا کرده است.[۲]

ترجمه‌ها

ویرایش

در دیگر آثار هنری

ویرایش

پانویس

ویرایش

منابع

ویرایش
  • حافظ شیرازی، شمس‌الدین محمد بن بهاءالدین محمد. قزوینی، محمد؛ غنی، قاسم، ویراستاران. دیوان حافظ. تهران: سینا.
  • دادجو، درّه (۱۳۹۷). «خوش‌خوانی‌های شعر حافظ». در بهاءالدین خرمشاهی. دانشنامهٔ حافظ و حافظ‌پژوهی. ج. ۲. تهران: نخستان پارسی. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۹۹۷۶۴-۴-۷.