هفتپیکر
هفتپیکر یا بهرامنامه یا هفتگنبد، چهارمین منظومه نظامی از نظر ترتیب زمانی و یکی از دو شاهکار او (با خسرو و شیرین) از لحاظ کیفیت است. این دفتر را از جهت ساختار کلی و روال داستانی میتوان به دو بخش متمایز تقسیم کرد:
یکی بخش اول و آخر کتاب دربارهٔ رویدادهای مربوط به بهرام پنجم ساسانی از بدو ولادت تا مرگ رازگونه او، که برپایه روایتی تاریخ گونه است؛ دیگری بخش میانی که مرکب از هفت حکایت یا اپیزود از زبان هفت همسر او و از زمره حکایات عبرتانگیزی است که دختران پادشاهان هفت اقلیم (مطابق تقسیم قدما) برای بهرام نقل میکنند.
این منظومه آمیزهای از جنبهٔ حماسی و غنایی است، بدین معنی که بخش هفت گنبد تماماً دارای روح غنایی و تخیل رمانتیک است، ولی بخش تاریخی گونه، اگرچه سعی شاعر بر ترسیم چهرهای حماسی برای بهرام بوده، آمیزهای از جنبه حماسی و عناصر غنایی است. هفتپیکر از گذشته یکی از مضمونهای اصلی نگارگریهای ایرانی–هندی بودهاست.[۱]
در هفت پیکر زمین و آسمان و جلوههای جمال این دو با هم پیوند مییابد:
از یک سو هفت گنبد است ساخته بر زمین و هفت روز و هفت رنگ و هفت اقلیم و هفت عروس که جملگی زمینی است، و از سوی دیگر نظیر قرار دادن اینها با «هفت» های آسمانی (چون هفت سیاره و هفت فلک)، و واسطه این دو با همدیگر گنبدی است که چرخ زنان آهنگ عروج به گنبد دوار دارد.
هفت پیکر ستایش داد و رفق، و نکوهش ستم و بیراهی است.
در پایاننامه هفت پیکر حکیم دربارهٔ کتاب میگوید:[۲]
مصرعی زرّ و مصرعی از دُر | تهی از دعوی و ز معنی پُر | |
تا بدانند کز ضمیرِ شگرف | هرچه خواهم درآورم به دو حرف |
اپرای توراندخت اثر جاکومو پوچینی بر اساس داستان روز سهشنبه ساخته شده است که توسط همراهش از گنبد سرخ که با مریخ مرتبط است به شاه بهرام گفته میشود.
دکتر معین روایت های هفت پیکر را دو قسم می داند؛ اول داستان های بی ارتباط با بهرام گور و بر ساخته ی نظامیو یا مقتبس از داستان های عامیانه مثل افسانه سرایی دختران هفت کشور؛ دوم داستان های مربوط به بهرام گور که بخشی تاریخی و بخشی افسانه ای است.[۳]
منابع هفت پیکر از زبان خود نظامیویرایش
نظامی در ابتدای کتاب به فردوسی و نظم وی از داستان بهرام در شاهنامه اشاره دارد و پس از آن از کتاب های تاریخی که از آن ها سود برده است، یاد می کند. با توجه به اینکه دو واژه ی «بخاری» و «طبری» و ترجمه ی فارسی آن «تاریخ طبری» و یا «تاریخ بلعمی» است که به فارسی برگردانده شده است.[۴]
هفت داستانویرایش
داستان گنبد سیاه (داستان شهری که مردمانش همه سیاهپوش بودند.)ویرایش
بنابر روایت نظامی، بهرام در روز شنبه در حالی که لباس سیاه بر تن کرده است، وار گنبد سیاه می شود و خیمه در سواد عباسی می زند و شب هنگام از شاه بانوی فورک نام مقیم گنبد، درخواست افسانه می کند. قصه ی گنبد اول قصه ی شهر مدهوشان است که همگی لباس سیاه بر تن دارند. وشنونده ی فصه وسوسه می ود تا راز این سیاه پوشی را در یابد و از این روی راهی شهر مدهوشان می شود.[۵]
داستان گنبد زرد (داستان شاهی که به زنان اعتماد نداشت و کنیزک زردرو)ویرایش
قصه ی دوم که شاهبانوی رومی مقیم گنبد زرد برای بهرام تعریف می کند، ماجرای پادشاهی در عراق است که در طالع خود دیده است که زنان با او دشمنی می کنند و به همین علت زن نمی گیرد و گاه کنیزکی می خرد و مدتی را با او می گذراند. سرانجام شاه کنیزی بسیار زیبا می خرد که دل از او می برد اما کنیزک تقاضای خلوت شاه را رد می کند. [۶]
داستان گنبد سبز (داستان بشر پرهیزگار و ملیخای بدطینت)ویرایش
قصه ی سوم داستان مردی نیک کردار است به نام بشر، بشر روزی از گذرگاهی رد می شود که بر حسب اتفاق باد، برقع از چهره ی زیبارویی بر می گیرد و آتش عشق بر جان وی می اندازد و پرهیزگاری او را عازم سفر می کند. در سفر فردی بدطینت که مدعی عالمی و بزرگی است، همراهش می شود و به مناسبت های مختلف، اطلاعات و دانش خود را به رخ بشر می کشد و او را تحقیر می کند. در طی سفر به مکانی خرم می رسند و مرد تصمیم می گیرد آب تنی کند و نصیحت بشر را که از او می خواهد آب را گل آلود نکند؛ نمی پذیرد.[۵]
داستان گنبد سرخ (داستان بانوی حصاری)ویرایش
قصه ی گنبد چهارم، قصه ی داستان دختر زیباروی و هنرمند پادشاه است که کسی را برای ازدواج درخور نمی یابد. وی قلعه ای در بالای کوه بنا می کند و در راه آن طلسم های کشنده تعبیه می کند و شرط ازدواج خود را گشودن آن طلسم ها می داند.[۵]
داستان گنبد پیروزهای (داستان ماهان و دیوان)ویرایش
قصه ی گنبد پنجم روایتگر زیاده خواهی و طمع مردی ماهان نام است که او را بر آن می دارد نیمه شب به طمع تجارتی پرسود با دوستی همراه شود و گرفتار فریب غولان و دیوان شود و پس از دشواری بسیار و رهایی از چنگال اژدها به باغی سرسبز می رسد که متعلق به پیرمردی است. ماهان در آنجا با دیدن۱۷ زیباروی دلفریب نقض نهی پیر می کند و از درخت به زیر می آید و در حین عیش و نوش با زیبارویان، خود را در میان عفریته ها و جادوگرانی کریه منظر می بیند.[۵]
داستان گنبد صندلی (داستان خیر و شر)ویرایش
ماجرای ششمین قصه ی هفت پیکر، ماجرای کهن خیر و شر است که این بار با یکدیگر همسفر می شوند و جایی که تشنگی امان خیر را بریده است، شر در مقابل دو چشم او را می گیرد و بدون دادن جرعه ای آب، اثاث و اسباب وی را می رباید و می رود. خیر به دستیاری مردی کُرد و دخترش؛ با مرهمی از برگ درختی که آب آن علاج صرع و برگ هایش درمان کوری است درمان می شود.[۵]
داستان گنبد سپید (داستان دختر و پسری که قصد وصل داشتند اما میسر نمیشد)ویرایش
قصه ی هفتم، ماجرای جوانی زیباروی است که روزی به باغ خود می رود و متوجه صدای شادی و چنگ از داخل باغ می شود و در غیاب نگهبان از گوشه ای از باغ وارد می شود. دو نفر زن سیمین تن و زیبا متوجه او می شوند و او را زده و با طناب می بندند. اما وقتی متوجه می شوند که او صاحب باغ است؛ از او دلجویی می کنند و او را به مجلس بزمی که در باغ خود اوست، می برند. پسر که انسان پارسایی ست با دیدن آن بزم عنان از کف می دهد و از آن ها می خواهد که دختر چنگ نواز را برای او بیاروند.[۵]
در پایانِ نامه هفت پیکر حکیم نظامی دربارهٔ هفت داستان (هفت افسانه) میگوید:
هریک افسانهای جداگانه | خانهٔ گنج شد نه افسانه | |
آنچه کوتاهجامه شد جسدش | کردم از نظم خود دراز قدش | |
وآنچه بودش درازی از حد بیش | کوتهی دادمش به صنعت خویش |
همچنین میگوید:
آنچه بینی که بر بساط فراخ | کردهام چشم و گوش را گستاخ | |
تنگچشمان معنیام هستند | که رخ از چشم تنگ بربستند | |
هر عروسی چو گنج سربسته | زیر زلفش کلید زر بسته | |
هرکه این کان گشاد زر باید | بلکه دُر یابد آن که دریابد |
هفت پیکر (سیاره)، روزهای هفته، رنگها، اقلیمهاویرایش
- کیوان (روز شنبه) رنگ سیاه شاهدخت هند
- خورشید (روز یکشنبه) رنگ زرد شاهدخت روم
- ماه (روز دوشنبه) رنگ سبز شاهدخت خوارزم
- بهرام (مریخ) (روز سه شنبه) رنگ سرخ شاهدخت سقلاب
- تیر (روز چهارشنبه) رنگ پیروزهای شاهدخت مغرب
- مشتری (روز پنجشنبه) رنگ صندلی شاهدخت چین
- ناهید (روز جمعه) رنگ سپید شاهدخت عجم
منابعویرایش
- ↑ کیانوش فرید (۸ ژانویه ۲۰۱۵). «ه ف ت؛ نمایش هستی، فرسایش و تباهی در هفت پیکر نظامی». بیبیسی فارسی. دریافتشده در ۵ ژوئیه ۲۰۱۵.
- ↑ «نظامی> خمسه> هفت پیکر». گنجور. دریافتشده در ۲۰۱۸-۰۳-۲۰.
- ↑ معین، محمد (۱۳۳۸). کتاب. انتشارات داشنگاه تهران.
- ↑ نظامی گنجوی، الیاس بن یوسف (۱۳۶۳). هفت پیکر. علمی. ص. ۱۸.
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ ۵٫۵ نظامی گنجوی، الیاس بن یوسف (۱۳۸۴). هفت پیکر نظامی. زوار. ص. صفحه ۲۶۴.
- ↑ نظامی گنجوی، الیاس بن یوسف (۱۳۸۴). هفت پیکر. زوار. ص. ۱۶۵ تا ۱۷۹.
- نظامی گنجوی، الیاس بن یوسف. نامه هفت پیکر. به تصحیح و حواشی وحید دستگردی. شابک ۹۶۴−۴۰۱−۲۲۴−۰