خاندان برمکی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه ویرایش پیشرفتهٔ همراه
جز جایگزینی با اشتباه‌یاب: همجنین⟸همچنین، خالدبن⟸خالد بن
(۴ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۴۱:
* [[جعفر بن یحیی]]
* [[موسی بن یحیی]]
* [[علی بخش برامکه]]
* [[سعید برامکه]]
* [[محمودرضا برامکه]]
|سرآیند۵ =
|برچسب۵ = دوران
سطر ۹۹ ⟵ ۹۶:
در زمان [[هارون الرشید]] عباسی، تمام آن‌ها مورد خشم خلیفه قرار گرفته و از میان رفتند.
 
== پیشینهتبار تاریخیو پیشینه ==
=== واژه‌شناسی برمک و نوبهار ===
این خاندان عنوان خود را از نام جد خود به نام برمک گرفته بود. بدلیسی در شرفنامه در بررسی حاکمان کرد پازوکی گوران (بزرگان) برمکی آنها را به قول خودشان فارس و به قولی دیگر از ایل الثویدی عرب دانسته‌است که در دستگاه خلفا وزیر بوده‌اند برمک ابتدا متولی معبد نوبهار در [[بلخ]] بود و ریاست و حکومت بلخ را نیز داشته‌است و پزشکی زبردست نیز بوده‌است که فرزند بیمار [[عبدالملک بن مروان]] را نیز درمان کرده بود و با نظر به دلایل سیاسی، در زمان [[عثمان]] یا احتمال قوی‌تر در زمان عبدالملک اسلام آورده‌است.<ref>{{پک|سمنانی|۱۳۷۶|ک=هارون الرشید و مروری بر کارنامه امویان و عباسیان|ص=صص۱۴۱–۱۶۵–۲۰۹–۲۳۹}}</ref><ref>{{پک|خضری|۱۳۸۴|ک=تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه|ص=صص۵۸–۶۰}}</ref><ref>{{پک|زرین کوب|۱۳۸۳|ک=تاریخ ایران بعد از اسلام|ص=صص۴۴۱–۴۴۶}}</ref>
برای بررسی پیشینه برمکیان باید تاریخ حضور آنان را به دو قسم تقسیم کرد؛ پیش از اسلام و دوره اسلامی. واژه برمک در بیشتر منابع قدیمی لقب عمومی متولیان [[معبد نوبهار]] [[بلخ]] می‌باشد. مسعودی به دلیل این که در عصر او برمک را لقب و عنوان عام می‌دانستند نوبهار را بیت البرامکه خوانده‌است. برخی نویسندگان نسل‌های بعدی هم پیرو راه مسعودی شدند و لقب همه متولیان نوبهار را برمک گفته‌اند. به گزارش ابن ازرق کرمانی، برمک لقب متولیان نوبهار بوده که نسل در نسل این منصب را در دست داشتند.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|1398|ک=تاریخ برمکیان|ص=51}}</ref>
 
[[ابن فقیه همدانی]] نوبهار را بنایی در برابر مکه دانسته‌است و واژه برمک را محرَّف «باب مکه» و لقب متولی نوبهار بیان کرده‌است.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|1398|ک=تاریخ برمکیان|ص=51}}</ref> البته در تحقیقات جدید توضیحات دیگری به دست آمده؛ رد پای این واژه در متون ختنی و تبّتی، و مأخوذ از شکل [[زبان سانسکریت|سانسکریت بودایی]] Parmukha به معنای رئیس [[صومعه]] دریافته‌اند؛ که صورت‌های مختلف این واژه در متون گفته شده حاکی از آن است که این واژه در واقع لقبی برای پیشوای روحانیت بودایی به کار می‌رفته‌است.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|1398|ک=تاریخ برمکیان|ص=52}}</ref> این واژه‌ها که مورد استفاده مردم بلخ بوده، بعدها به زبان عربی راه یافته و با تبدیل «پ» به «ب» به صورت برمک درآمده‌است.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|1398|ک=تاریخ برمکیان|ص=53}}</ref>
 
نوبهار را صورتی از واژه سانسکریت نَوَ وهارَ nava-vihara به معنای [[پرستشگاه|معبد]] یا دیر نو آورده‌اند. وهار در سانسکریت به تالارهایی که در آن راهبان در آن قدم می‌زدند گفته می‌شد که البته بعدها به معبد تبدیل شد. نو nava هم در سانسکریت به معنای نو و جدید است. بعضی از محققان نیز نظر بر این دارند که واژه «واو» یا «وار» اوستایی که منظور آتشکده می‌باشد، در سانسکریت به «باره» و «وهار» و سپس «بهار» تبدیل شده‌است.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|1398|ک=تاریخ برمکیان|ص=54}}</ref>
 
=== بلخ و نوبهار ===
بلخ یکی از قدیمی‌ترین شهرهای خراسان است که هم در دوره باستان و هم در دوره اسلامی حائز اهمیت می‌باشد.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۵۴}}</ref> شهر بلخ با اینکه از لحاظ سیاسی و مهم‌ترین وجوه فرهنگ و تمدن متعلق به جهان ایرانی است، اما همچنین یکی از مهم‌ترین مراکز [[آیین بودایی|آئین بودا]] به‌شمار می‌رفته‌است.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۵۹}}</ref> از همین رو بسیاری از مورخان و محققان نوبهار را معبدی برای بوداییان دانسته‌اند اما در مقابل نیز عده ای نوبهار را آتشکده و معبدی [[زرتشتی]] دانسته‌اند.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۶۰}}</ref> در واقع آغاز گسترش آئین بودایی به عصر [[آشوکا|امپراطوری آشوکا]] در [[هند باستان|هند]] بازمی‌گردد که این آئین تا سواحل [[رود جیحون]] پیش‌رفته و بلخ را که شهری زرتشتی‌نشین بوده، تحت تأثیر قرار داده‌است.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۶۲}}</ref> برخی از جغرافی‌دانان عصر اسلامی بلخ را تختگاه فرمانروایان محلی خراسان که با لقب [[ترخان]] (طرخان) شناخته می‌شدند، می‌دانند. در سنگ‌نبشته بهستان، از بلخ یا باختریش (باختر-باکتریا) هم یاد شده‌است.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۵۴}}</ref> در گزارش‌های جدید نوبهار را نه یک آتشکده بلکه یک معبد دانسته‌اند؛ اما در رابطه با اسم نوبهار، بعضی بر این باورند که قبل از این معبد پرستشگاه دیگری به نام بهار وجود داشته و چون این معبد جای آن آمده‌است، آن را نوبهار می‌گویند.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۵۶}}</ref>
 
داستان‌هایی در مورد سازنده نوبهار وجود دارد و عده ای آن را به لهراسب و عده‌ای دیگر آن را به بلخیان و فرمانروایان محلی نسبت داده‌اند. در منابعی دیگر نیز بانی نوبهار را یکی از برمکیان دانسته‌اند.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۵۷}}</ref> به روایت [[یعقوبی]]، محل نوبهار در ربض یا حومه بلخ بوده‌است.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۵۸}}</ref>
 
=== برمکیان و نوبهار ===
رابطه برمکیان و نوبهار به آئین خاندان نیز مربوط می‌باشد. در درسته ای از منابع برمک را بودائی دانسته‌اند و او را صاحب قدرت نوبهار گفته‌اند؛ حتی در این منابع ذکر شده‌است که فرمانروایان چین و هند و سند برای عبادت بت‌ها به بلخ می‌آمدند.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|1398|ک=تاریخ برمکیان|ص=63}}</ref> در منابع دیگر برمک را تنها یکی از مأموران عالی‌رتبه دولتی دانسته‌اند که علاوه بر حکومت بر منطقه‌ای در بلخ، اداره و تولیت نوبهار را نیز بر عهده داشته‌است. در حالت کلی اگر برمک خود مقام دینی نداشته باشد، اما ناظر عالی نوبهار بوده‌است؛ و او را از اشراف بلخ می‌دانسته‌اند.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|1398|ک=تاریخ برمکیان|ص=64}}</ref>
 
در دیگر منابع که نوبهار را آتشکده گفته‌اند، نسب برمکیان بلخ را به برمک بن فیروز وزیر [[شیرویه]] پسر [[خسرو پرویز|خسروپرویز]] [[شاهنشاهی ساسانی|ساسانی]] می‌رسانند.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|1398|ک=تاریخ برمکیان|ص=64}}</ref>
 
به هر حال آنچه مشخص است این است که برمکیان تا زمان فتح بلخ توسط مسلمانان، در این شهر زندگی می‌کردند و مشغول اداره نوبهار بوده‌اند و خاستگاه خود را همان بلخ می‌دانستند.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|1398|ک=تاریخ برمکیان|ص=65}}</ref>
 
=== فتح بلخ توسط مسلمانان عرب ===
ابن ارزق کرمانی گفته‌است که بلخ در پی فتح خراسان در زمان عثمان به دست مسلمانان افتاد؛ در پی همین اتفاق برمک، جد خالد، مسلمان شد و به مدینه رفت و عثمان او را عبدالله نامید. در ادامه گفته می‌شود که وی هنگامی که به بلخ برگشت توسط بزرگان طرد شد و به‌دست [[طرخان|طلخان]] (ترخان) کشته شد. پس از قتل برمک، همسر و فرزندانش به [[کشمیر]] گریختند. سال‌ها بعد مردم بلخ فرزند برمک برگرداندند. وی بعدها وارد دستگاه خلافت اموی شد.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۶۶}}</ref>
در روایات مربوط به نخستین دوره فتوحات اسلامی، از برمک و نوبهار اسمی آورده نشده‌است. در دورهٔ [[خلافت علی بن ابی‌طالب]] و در سال ۴۲هجری قمری، بلخ جزو شهرهایی بود که بر ضد مسلمانان شورش کرده بود؛ تا اینکه [[معاویة بن ابی‌سفیان|معاویه]] حکومت خراسان را به عبدالله بن عامر بن کریز سپرد. در زمان وی بود که نوبهار تسخیر و ویران شد.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۶۷}}</ref>
 
== قدرت‌گیری ==
سطر ۱۰۷ ⟵ ۱۲۵:
در ماجرای خلع [[عیسی بن موسی]] از ولایتعهدی نیز کفایت خود را نشان داد و سبب مزید تقرب وی گشت. او چندی در غزای [[بیزانس]] بود و چندی نیز در [[طبرستان]] و [[ری]] و [[دماوند]] به حکومت رسید. در زمان [[منصور]] به حکومت [[موصل]] منسوب گردید تا [[کرد]]های آن نواحی را که بر اثر ستمگریهای [[مسیب بن زهیر]] دست به طغیان زده بودند آرام کند. پس از آن به ریاست دیوان رسائل و چندی بعد به حکومت [[پارس (سرزمین)|فارس]] تعیین شد. سرانجام در ۱۶۹ هجری بدرود حیات گفت.<ref>{{پک|سمنانی|۱۳۷۶|ک=هارون الرشید و مروری بر کارنامه امویان و عباسیان|ص=صص۱۴۱–۱۶۵–۲۰۹–۲۳۹}}</ref><ref>{{پک|خضری|۱۳۸۴|ک=تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه|ص=صص۵۸–۶۰}}</ref><ref>{{پک|زرین کوب|۱۳۸۳|ک=تاریخ ایران بعد از اسلام|ص=صص۴۴۱–۴۴۶}}</ref>
 
== اوجحیات قدرتسیاسی ==
در منابع آورده‌اند که خالد بن برمک از دوستان شیعیان و اهل بیت و مخالفان و دشمنان بنی امیه و بنی مروان بوده، و حتی یکی از فرماندهان لشکر ابومسلم و قحطبه علیه بنی امیه به شمار می‌رفت.<ref>{{پک|گرکانی|۱۳۱۳|ک=تاریخ برامکه}}</ref> بعد از کشته شدن آخرین خلیفه اموی، [[محمد بن مروان|محمدبن مروان]]، خالد که از جمله سران مجاهدین بود، به خدمت سفاح پیوست و از این زمان است که خاندان برمکی پله‌های ترقی یکی پس از دیگری بالا رفتند و در زمان هارون الرشید به اوج خود رسیدند.<ref>{{پک|گرکانی|۱۳۱۳|ک=تاریخ برامکه}}</ref>
پس از فوت خالد بن برمک پسرش [[یحیی بن خالد|یحیی]] بر جای او تکیه زد و قدرت را به دست گرفت. زمانی که طبرستان و دماوند به خالد سپرده شده بود، یحیی به جانشینی پدرش در ری حکومت می‌کرد و در همین محل بود که با مهدی عباسی، روابط صمیمانه‌ای برقرار کرد. مدتی حکومت [[ارمنیه|ارمنستان]] و [[آذربایجان]] را داشت، سپس خلیفه [[مهدی عباسی]] یحیی را مربی فرزندش [[هارون]] کرد که در پی آن یحیی در هارون نفوذ زیادی کسب کرد. مخصوصاً در دوره خلافت [[هادی (خلیفه)|هادی]] از حق ولیعهدی هارون دفاع کرد و به سبب آن به زندان افتاد و سختی فراوان دید و به این خاطر نزد هارون تقرب بیشتری یافت و در زمان خلافت وی به وزارت رسید و خود و فرزندانش [[جعفر بن یحیی|جعفر]] و [[فضل بن یحیی برمکی|فضل]] و [[موسی بن یحیی|موسی]] و [[محمد بن یحیی|محمد]] در دستگاه خلافت قدرت بی‌مانندی بدست آوردند. در هفده سال نخست خلافت هارون الرشید تقریباً تمام امور خلافت در دست یحیی و فرزندان و خویشان او بود و توانستند ثروت و مکنتی بی حد به دست آورند. در وصف ثروت برمکیان باید گفت که تنها در یک مورد، بیست هزار هزار درهم را خرج ساخت کاخ کردند!<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=دو قرن سکوت|ref=دکتر عبدالحسین زرین کوب|صفحه=110}}</ref> هارون الرشید نظر به اعتماد مطلقی که به برامکه داشت تربیت فرزندان خود را بر عهده فرزندان یحیی گذاشته بود، [[مأمون]] زیر نظر جعفر قرار گرفت و [[امین]] به فضل سپرده شد. هارون الرشید ابتدا کار وزارت خویش را بر عهده فضل گذاشت. اما نظر به علاقه‌ای که به جعفر داشت و با وساطت یحیی این مقام را به جعفر محول کرد. جعفر نیز پس از رسیدن به این کرسی فضل را قائم مقام و جانشین خود کرد. مأموریت‌های مهمی بر عهده فضل گذاشته شد، از جمله در طغیان [[یحیی بن عبدالله]] به طبرستان و [[گرگان]] فرستاده شد و توانست با مدارا و لطف یحیی را رام کرده و نزد هارون اعزام دارد.
 
=== خالد بن برمک ===
بنیانگذار قدرت برمکیان خالد بن برمک بود. خالد که پسر برمک و دختر شاه جغانیان بود، بر اساس منابع مسلمان زاده شد و از همان کودکی با مسلمه بن عبدالملک انس یار و همراه بود. تنها زمانی از خالد در تاریخ اسمی به میان می‌آید، که وی به عنوان یکی از داعیان دعوت عباسی در صحنه تاریخ حاضر می‌شود.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۷۴}}</ref> خالد در گرگان و ری و طبرستان در رفت‌وآمد بود و به تبلیغ دعوت عباسی و ایجاد ارتباط میان طرفداران عباسیان و داعیان می‌پرداخت. یکی از وظایف خالد در این مرحله از دعوت، گردآوری پول از طرفداران قیام ضد اموی و ارسال آن کمک‌ها به داعیان بزرگ بود. او همچنین از جمله فرماندهانی بود که همراه قحطبه بن شبیب به دستور ابومسلم به طوس رفتند و مخالفان را سرکوب کردند. خالد همچنین در جنگ‌های قحطبه در قم و اصفهان و خراسان، وظیفه خزانه‌داری و گردآوری و ثبت و ضبط غنایم و اموال را برعهده گرفته داشت. خالد در این جنگ‌ها منصب رسمی نداشت و رهبران عباسی از مشاوره او استفاده می‌کردند.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۷۶}}</ref>
 
با پیروزی دعوت عباسی در سال ۱۳۲ ق. خالد نیز مانند دیگران توسط ابوسلمه خلّال برای سامان دادن به امور شهرها و نواحی مختلف به شوش، جندی‌شاپور و دیرقّنی فرستاده شد. خالد در طول سال‌های خدمتش به اصلاح دیوان‌ها پرداخت و به یکی از نزدیکان سفاح تبدیل شد؛ حتی در بعضی از منابع با اینکه منصب وزارت در آن زمان وجود نداشت، وی را جانشین ابوسلمه خلال، وزیر سفاح دانسته‌اند.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۷۷}}</ref>
 
بعد از مرگ سفاح، جایگاه خالد تغییری نکرد و منصور او را مسئول دیوان خراج کرد. یکی از خدمات بزرگ خالد به منصور، خلع عیسی بن موسی، عموی خلیفه از ولایتعهدی و تعیین مهدی، پسر منصور به جای او بود. همین عمل خالد آن را بیشتر از قبل به خلیفه نزدیک کرد و در نتیجه منصور او را به وزارت خود گماشت. البته بر طبق گزارش [[ابن خلکان]] وزارت خالد به‌دلیل توطئه‌های [[ابوایوب موریانی]] بیشتر از یک سال و چندماه طول نکشید. بر اساس منابع، ابوایوب خواهان مقام خالد بود و تمام تلاشش را برای گرفتن مقام او انجام داد، اما تلاش‌هایش تا زمان شورش فارس موفقیت‌آمیز نبود.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۷۸}}</ref> به گزارش ابن ارزق خلیفه بعد از شورش فارس، به تشویق ابوایوب ولایت شهر را به خالد سپرد. خالد توانست به وضع فارس سامان بدهد اما ابوایوب او را به تصرف در اموال دیوانی و خراج فارس متهم کرد. در پی همین اتفاق، منصور خالد را عزل کرد و او را به بغداد بازگرداند. اما توطئه‌های ابوایوب بی‌جواب نماندند و خالد به تک‌تک اتهامات پاسخ گفت و در نهایت تبرئه شد.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۷۹}}</ref> با اینکه خالد توانست خودش را از تمام اتهامات تبرئه کند اما در منابع اطلاعاتی بابت بازگردانی منصبش آورده نشده‌است؛ اما گفته شده‌است که در ری فرستاده شد و در آنجا صاحب مقامی گشت.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۸۰}}</ref> خالد بعد از ری حاکم طبرستان شد. خالد به‌دلیل نشان دادن توانایی در کنترل فارس و طبرستان، به موصل فرستاده شد.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۸۱}}</ref> به‌رغم تمام موفقیت‌ها، در دورهٔ منصور سه بار اموال خالد شد، و مناصب حکومتی خود را از دست داد، گرچه دوباره موفق به بازپس‌گیری آن‌ها شد. خالد در زمان مهدی عباسی نیز قدرتمند بود. او حکومت فارس را در اختیار داشت و پسرش، یحیی را آن جا فرستاد.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۸۱}}</ref>
 
=== یحیی بن خالد برمکی ===
یحیی بن خالد (۱۲۰ یا ۱۲۶ تا ۱۸۹ یا ۱۹۰ ق.)، فرزند خالد، از نامدارترین وزیران عصر عباسی بود. یحیی در آخرین سال‌های عمر منصور حکومت آذربایجان را در دست گرفت. وی بعد از مرگ منصور، مسئولیت آموزش و تربیت [[هارون الرشید|هارون]] عباسی را برعهده گرفت.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۸۲}}</ref> بعد از مرگ خالد، یحیی بیش از پیش به خلیفه نزدیک شد و فرزندان یحیی در دستگاه خلافت شروع به خدمت کردند. مهدی در سال ۱۶۹ ق. زمانی در کنار هارون و یحیی بود، درگذشت. یحیی کسی بود که به هارون توصیه کرد تا حکومت هادی را بپذیرد.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۸۳}}</ref>
 
یحیی در زمان خلافت هادی هم مشاور و مربی هارون بود. یحیی کسی بود که تلاش می‌کرد مقام ولایتعهدی هارون را از دست هادی در امان نگه دارد و زمانی که هادی قصد داشت فرزند خود، جعفر را ولیعهد کند، با او مخالفت کرد، هادی اما در این امر به مقابله با یحیی برخاست. با این حال، یحیی توانست دلایل خود را برای هادی توضیح دهد و آن دلایل مورد قبول هادی واقع شد؛ در نتیجه مقام ولایتعهدی هارون حفظ شد.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۸۳}}</ref> یحیی زمانی که متوجه وخامت شرایط هادی شد، نامه‌هایی را مبنی بر خلیفگی هارون تهیه کرد و زمانی که هادی مرد، نامه‌ها را برای حاکمان شهرها فرستاد.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۸۵}}</ref>
 
در منابع آمده‌است زمانی که یحیی در زندان بود، هادی افرادی را برای کشتن وی فرستاد اما خیزران، مادر هارون، جان یحیی را نجات داد. البته پاره‌ای دیگر از منابع آورده‌اند که ممکن است کسانی که با جعفر (پسر هادی) بیعت کرده بودند و از مرگ هادی و جانشینی هارون نگران بودند، دستور قتل یحیی را داده بوده باشند.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۸۴}}</ref> به هر حال هادی در همان شبی که یحیی قرار بود کشته شود، درگذشت.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۸۵}}</ref>
 
زمانی که هارون در سال ۱۷۰ق به خلافت رسید، یحیی را به وزارت خود گماشت. زمانی که یحیی قدرت را در دست گرفت، توانست قدرت خلافت و وزارت را به اوج خود برساند. البته تمام قدرت برای یحیی نبود بلکه قسمتی از قدرت تا زمان مرگش در سال ۱۷۳ ق. در دست خیزران بود، به گونه‌ای که هم هارون و هم یحیی در مسائل مختلف با او مشورت می‌کردند.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۸۶}}</ref> هارون در سال ۱۷۸ ق. تمام امور را به یحیی سپرد و وی را به اولین «امیر وزیر» تبدیل کرد.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۸۷}}</ref>
 
=== فضل بن یحیی ===
فضل بن یحیی (۱۴۷ یا ۱۴۸ تا ۱۹۳ ق.) هفت روز به پایان ذی‌الحجه یا هفت روز پیش از تولد هارون، به دنیا آمد. فضل به خاطر روابط پدرش با خلفا، با اعضای خاندان خلیفه رابطه نزدیکی داشت و حتی با هارون برادران رضاعی بود.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۸۸}}</ref>
 
فضل در محیط سیاست و حکومت پرورش یافت و زمانی که پدر وزیر شد، وی به عنوان نایب و قائم مفام پدر به کار پرداخت و به همین سبب «وزیر کوچک» خوانده شد. هارون تربیت فرزند خود، محمدامین، را به فضل سپرد<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۸۸}}</ref> بر طبق گزارش حمزه اصفهانی، فضل حکومت جرجان و سیستان و خراسان و جبال را در دست گرفت.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۸۹}}</ref> در بعضی منابع ذکر شده‌است که دلیل این واگذاری، شورش یحیی بن عبدالله بن حسن مثنی در طبرستان بود، اگرچه صحت آن صددرصد مورد تردید است.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۹۰}}</ref>
[[واسیلی بارتلد|بارتولد]]، از محققان معاصر، نیز آورده‌است که حکومت‌های طبرستان و جبال در سال ۱۷۶ ق. و حکومت خراسان در سال ۱۷۸ ق. به فضل داده شده بود.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۹۰}}</ref> [[یعقوبی]] اولین اقدام فضل در خراسان را سرکوب شورش طالقان در ماوراءالنهر دانسته‌است. فضل توانست خاقان ترک را شکست دهد و غنیمت بسیاری به دست آورد؛ حتی شاعری در وصف پیروزی فضل این گونه سروده‌است:
{{ب|للفضل یوم الطالقان و قبله|یوم اناخ به علی طالقان}}
{{ب|ما مثل یرمبه اللذین توالیا|فی غزوتین توالیا یومان}}.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۹۱}}</ref>
 
براساس منابع، حصاری که در شرق شهر راشت، از ثغور اسلام، به دستور فضل برای مقابله با ترکان بنا شده، مربوط به همین دوره بوده‌است. وی همچنین زمانی که در خراسان حضور داشت، در تلاش بود تا معبد نوبهار را ویران کند؛ البته تنها قسمتی از معبد ویران شد و جای آن، مسجدی را بنا کرد. فضل در خراسان اقدامات کثیری انجام داد؛ از جمله تشکیل لشکری بزرگ از ایرانیان خراسانی، وی همچنین در خراسان مسجد، آب‌انبار و رباط‌های بسیاری ساخت.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۹۱}}</ref>
 
در سال ۱۷۹ ق. حکومت خراسان از دست فضل خارج شد و به دست [[منصور بن یزید]] افتاد اما حکومت طبرستان و ایالت جبال تا مدت‌ها بعد در دستش ماند. در سال ۱۸۳ ق. در ارمنستان شورشی صورت گرفت؛ به همین دلیل فضل سپاهی به فرماندهی عبدالملک بن خلیفه الحرشی به آن جا فرستاد اما عبدالملک شکست خورد و همین باعث عصبانیت هارون از فضل شد.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۹۲}}</ref> بعد از این واقعه فضل تمام مناصبش را از دست داد و فقط تربیت محمدالامین به عهده‌اش گذاشته شد.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۹۳}}</ref>
 
بر اساس منابع موجود از روابط یحیی با فرزندانش، فضل بر جعفر نزد یحیی ترجیح داشت و در برابر این علاقه یحیی به فضل، هارون خودش را به جعفر بیشتر نزدیک می‌کرد؛ و حتی [[ابن عبدوس جهشیاری|جهشیاری]] نقل قولی از هارون آورده‌است که به یحیی می‌گوید: «جعفر از آن من و فضل از آن توست».<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۹۳}}</ref>
 
=== جعفر بن یحیی ===
جعفر بن یحیی برمکی (۱۴۲ یا ۱۵۰ تا ۱۸۷ ق.) فرزند دیگر یحیی بود اولین شغل رسمی جعفر اداره امور دربار خلافت در ایام هارون‌الرشید بود. هارون در همان زمان در مقابل جایگاهی که فضل نزد یحیی یافته بود، جعفر را وزیر کوچک خود خواند. همچنین جعفر در دوره‌ای در ریاست دیوان مظالم با هارون الرشید شریک بود. در منابع مختلف آمده‌است که هارون تحمل دوری جعفر را نداشت و با اینکه سرپرستی بعضی ولایات را در زمان‌های متفاوت به او سپرده بود، جعفر برمکی مجبور بود به جای ترک بغداد، نایبان مورد اعتمادش را به آن ولایات بفرستد. او تنها در سال ۱۸۰ ق. به دلیل درگیری‌های قبیله‌ای به شام رفت و به درگیری‌ها پایان داد.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۹۴}}</ref> بر طبق نوشته‌های [[محمد بن جریر طبری|طبری]] هارون به دلیل نارضایتی مردم از موسی بن عیسی، حکمران مصر، در سال ۱۷۶ ق. او را برکنار و جعفر را حاکم مصر کرد. جعفر نیز نایب خود، عمر بن مهران، را به آن جا فرستاد. در منابع آمده‌است که جعفر در زمانی نیز والی خراسان بوده‌است؛ در این مورد [[حمزه اصفهانی]] گفته‌است که بعد از فضل، [[منصور بن یزید]] و پس از او جعفر مسئولیت خراسان را به عهده گرفت. جعفر نیز علی بن حسن قحطبه را به نیابت از خود به خراسان فرستاد.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۹۵}}</ref>
 
جعفر همچنین ریاست دیوان خاتم را برعهده داشت. بسیاری از منابع آورده‌اند که این منصب در ابتدا در اختیار فضل بود که نیابت وزارت را داشت؛ اما بعد از عزلش از حکومت خراسان، این مقام نیز از او گرفته و به جعفر داده شد. از دیگر مشاغل جعفر می‌توان به ریاست کل برید و ریاست دارالضرب‌ها اشاره کرد. وی همچنین در اواخر ایام خاندان برامکه، سپهسالار (صاحب الجیش) نیز بود.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۹۶}}</ref> جعفر از سوی هارون مسئول آموزش عبدالله المأمون شد. فرزند خود جعفر، یحیی بن جعفر، برادر رضاعی دیگر فرزند هارون، یعنی امین، بود.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۹۶}}</ref>
 
در رابطه با علاقه هارون به جعفر مورخان بسیاری صحبت کردند و در منابع بسیاری گفته شده‌است که هارون به سبب علاقه‌اش به جعفر او را وزیر ثانی خود لقب داد و حتی براساس روایاتی نامش را بر سکه‌ها ضرب می‌کرد.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۹۷}}</ref> هارون همچنین به [[عباسه و جعفر برمکی|عباسه]]، خواهر خود، علاقه بسیار داشت و برای اینکه از هیج یک از آن‌ها غافل نشود، آن دو را به عقد یکدیگر درآورد. البته این عقد صوری بوده و آن‌ها تنها در حضور هارون می‌توانستند نزد یکدیگر باشند.<ref>{{پک|صادق‌سجادی|۱۳۹۸|ک=تاریخ برمکیان|ص=۹۸}}</ref>
فضل از ۱۷۷ تا ۱۸۰ هجری نیز به حکومت [[خراسان بزرگ|خراسان]] منصوب گردید و در این زمان دو اقدام کرد : نخست سپاهیانی به تصرف [[بامیان]]؛ شهرهای دره جنوبی [[هندوکش]] و [[کابل]] اعزام کرد و این مناطق را مطیع خلیفه عباسی کرد و دوم در خراسان سپاهی از [[عجم]]ان گرفت که آن‌ها را عباسیه نام داد و در بغداد [[کرنبیان]] عنوان یافتند.<ref>{{پک|سمنانی|۱۳۷۶|ک=هارون الرشید و مروری بر کارنامه امویان و عباسیان|ص=صص ۱۴۱–۱۶۵–۲۰۹–۲۳۹}}</ref><ref>{{پک|خضری|۱۳۸۴|ک=تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه|ص=صص۵۸–۶۰}}</ref><ref>{{پک|زرین کوب|۱۳۸۳|ک=تاریخ ایران بعد از اسلام|ص=صص۴۴۱–۴۴۶}}</ref>
 
== سقوط ==