رگتایم: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
4nn1l2 (بحث | مشارکت‌ها)
برچسب منبع؛ حذف جملات بشدت نادانشنامه‌ای
خط ۱:
{{بدون منبع}}
'''رَگتایم''' گونه‌ای [[موسیقی]] آمریکایی است که در میان سالهای ۱۹۰۰–۱۹۱۸ به اوج محبوبیت خود رسید. در این سبک از شیوه‌ای به نام صدای [[بَمِ راونده]] (walking bass) استفاده می‌شود.این سبک از سبکهای پیانویی در موسیقی جاز است.
از سبکهای پیانویی در موسیقی جاز است.
 
١.
آدمی که نمی تواند حرفش را بزند آخرش یک راهی پیدا می کند و به یک زبانی حرفش را می گوید. هیچ بعید هم نیست که حرفش از دایره شخصی ای که حرف فقط خودش باشد، فراتر رود و آدمهای دیگر حرف خودشان را در بیان او پیدا کنند. شاید این حرف از جنس کلمه نباشد. یک سبک زندگی باشد، یک سکوت معنی دار باشد، یک عملیات انتحاری باشد، وقف کردن خود به کاری باشد، یا آن چیزی که می خواهم روی آن تاکید کنم: از جنس هنر باشد.
 
٢.
رگتایم نام موسیقی است که از ترانه های سیاهان آمریکایی سرچشمه می گیرد. آن طور که می دانیم سیاهان آمریکا مدت ها ابزار کلامی و سیاسی قابل اعتنایی برای بیان خواسته هایشان در اختیار نداشته اند. در داستان های آمریکایی تا جایی که یادم می آید از وکیل خیابانی جان گریشام گرفته تا داستان های تورات-گونه ویلیام فاکنر، روایت سیاه هایی آورده می شود که دردمندی و متانت خصیصه آن هاست. رگتایم مثل یک موسیقی از هم گسیخته است ولی پرضرب و پرتنش. مثل آواز یک آدمی که ظاهر آرامی دارد ولی در درونش خبرهاست. حرفی دارد ولی نمی تواند حرفش را با کلمات بگوید.
 
٣.
احتمالا همین طور است که هر جایی جذابیت های خاص خودش را دارد، اما شاید کمتر جایی مثل جامعه آمریکا برای من قابل توجه باشد. یعنی همین قدری که از کتاب ها و فیلم ها و شنیده ها، خوانده ایم و دیده ایم و شنیده ایم.
 
نوشته ها و فیلم های نیم قرن اخیر که به نحوی به آمریکا مربوط می شود عموما راجع به آمریکای بعد از جنگ است. آن هایی که مربوط به قبل از جنگ است کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
 
رگتایم عنوان کتابی است از دکتروف نویسنده معاصر آمریکایی. کتاب توصیفی است از آمریکای ١٩٠۵ تا ١٩٢٠. نثر کتاب مثل موسیقی رگتایم تند و پرضرب است و هیچ ملودی-بگوییم قصه- واحدی را دنبال نمی کند. بسیاری از آدم های سرشناس از ویلیام جیمز و فروید گرفته تا پیری (کاشف قطب جنوب)‌ و فورد‌ (مخترع و کارخانه دار اتومبیل) در داستان حضور دارند. دو خانواده و چند شخصیت که هیچ کدامشان نقش اول نیستند و هیچ کدامشان اسم ندارند داستان خودشان را به پیش می برند یا داستان آن ها را به پیش می برد. همچنین یک مرد و یک زن سیاه که تنها آدم های با اسم کتاب اند، قصه تلخشان را به رگتایم گره می زنند و حضور واقعی یک بدل کار شعبده باز اجازه نمی دهد که فضای رگتایم تماما واقعی باشد. همه این عناصر به نحو هنرمندانه ای با یکدیگر مرتبط می شوند و داستان از تنش و در هم تنیدگی قصه این شخصیت ها که هر کدام نماینده بخشی از آمریکای آن زمان هستند، نواخته می شود. مثل رگتایم. سبک روایت داستان خبر از یک نویسنده توانا می دهد که اگر با او همراهی کنی تو را به تماشای یک فیلم مستند و جذاب درباره آمریکا می نشاند. خوبیش این است که قصدی ندارد که قصه اش آموزنده یا عبرت آمیز باشد. ولی شاید باشد.
 
۴.
با خودت می گویی که این یکی یعنی رمان خواندن، وقتش قطعا این روزها نیست. بهش فکر نکن. لحظه ای بعد اما می گویی: چه کار است این همه کارهای دنیا و شلوغی های بی انتهایش؟ بی خیال شدن کارها و غرق شدن در دریای کلمات و برای دو روزی، فارغ از اندیشه هر دو جهان بودن، خوشگذارنی به این خوبی است. اما چند روزی که گذشت می فهمی که چقدر هم پرهزینه است! باشد. باشد.
 
 
[[رده:رگتایم]]