جوانی سید روح‌الله خمینی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
برچسب‌ها: نیازمند بازبینی افزودن القاب (پخ)
خنثی‌سازی ویرایش 15308823 توسط 188.136.162.216 (بحث)، ابرابزار
خط ۵:
== خانواده ==
{{اصلی|سید مصطفی خمینی (پدر روح‌الله خمینی)}}
[[سید مصطفی خمینی (پدر روح‌الله خمینی)|سید مصطفی]] پدر خمینی، روحانی<ref name = "hawze">{{یادکرد وب| نشانی = http://www.hawzah.net/FA/MagArt.html?MagazineID=0&MagazineNumberID=0&MagazineArticleID=17845| عنوان = کارنامه نور (زندگینامه امام خمینی)| تاریخ بازدید = ۸ اوت ۲۰۱۱| نویسنده = رضا بابایی | سال = ۱۳۸۰}}</ref><ref name=autogenerated4>{{مدرک|منبع معتبر}}برگرفته از [http://www.imam-khomeini.com/Zendeginameh/imam%20az%20veladat%20ta%20rehlat.htm سایت امام خمینی]</ref> و مجتهد ساکن خمین بود<ref>{{یادکرد|کتاب= خمینی روح‌الله: زندگینامه امام خمینی براساس اسناد و خاطرات و خیال |نویسنده = سیدعلی قادری|ناشر =موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی |چاپ= دوم|شهر= تهران|سال= ۱۳۷۹|شابک= ۹۶۴}}</ref> <ref>{{یادکرد وب| نشانی = http://noorportal.net/951/2455/16985/43818.aspx| عنوان = مـرورىمروری بـربر تقـویـمتقویم زنـدگـىزندگی حضـرتحضرت امـامامام خمینـىخمینی ( ره )| تاریخ بازدید = ۹ اوت ۲۰۱۱| تاریخ = سه‌شنبه ۱۲ بهمن ۱۳۸۹| سال = ۱۳۸۹| ماه = بهمن| ناشر = noorportal.net}}</ref>
 
حاصل ازدواج ''سید مصطفی'' با ''هاجر''، دو فرزنددختر بنام ''مولودآغا خانم'' و ''فاطمه'' و سه فرزندپسر به نام‌های ''مرتضی''، ''نورالدین'' و ''روح‌الله'' بود.<ref name="hawze"/> روح‌الله آخرین فرزند این خانواده بود. سید مصطفی در ذی‌الحجه ۱۳۲۰ (اسفند ۱۲۸۱ هجری شمسی) و در پنج‌ماهگی روح‌الله، در مسیر خمین به اراک مورد حمله قرار گرفت و با اصابت چند گلوله به ناحیه کتف و کمر کشته شد و جنازه وی به نجف منتقل و درآنجا دفن شد.<ref>به شوق چشمه (کنکاشی در زندگی و نهضت امام خمینی)، مؤسسه قدر ولایت (۱۳۸۷)، ص ۱۵.</ref>
 
مادر او، بانو هاجر، نیز از پیشینه‌یپیشینهٔ مذهبی برخوردار بود. او دختر آیت‌الله میرزا احمد<ref>{{یادکرد وب| نشانی = http://www.islamicthought.co.uk/khomeinikhomeini.html| عنوان = A Biography of Ayatollah Khomeini| تاریخ بازدید = ۹ اوت ۲۰۱۱| ناشر = Islamic Thought| زبان = انگلیسی}}</ref> و از نوادگان آیت‌الله خوانساری (صاحب زبده‌التصانیف) بود.<ref name="imam-khomeini">[http://www.imam-khomeini.com/ShowItem.aspx?id=11463&cat=11462&lang=fa امام خمینی از ولادت تا رحلت] سایت امام خمینی</ref>
 
[[پرونده:Pasandideh.jpg|بندانگشتی|200px|چپ|سید روح‌الله خمینی و برادرش سید مرتضی]]
خط ۱۵:
 
== تولد ==
خمینی در سحرگاه بیستم جمادی‌الثانی ۱۳۲۰ هجری قمری – که روز تولد [[حضرت فاطمه زهرا(س)]] دختر [[حضرت محمد(ص)]]، پیامبر اسلام، نیز محسوب می‌شد – برابر با چهارشنبه، اول مهرماه سال ۱۲۸۱ [[هجری خورشیدی]] (۲۴ سپتامبر ۱۹۰۲ میلادی)،<ref name=zamzamn_KH9-10>زمزم نور؛ زندگی نامه، آثار و ... امام خمینی، موسسهمؤسسه فرهنگی قدر ولایت، تهران، چاپ نهم (۱۳۸۷)، ص ۹و۱۰.</ref> که با یک روز پیش از آن یعنی آخر شهریور نیز تطبیق داده می شود،می‌شود، در شهر [[خمین]]<ref group = "پانویس">به این شهر و روستاهای اطرافش، کمره نیز می‌گفتند. از این رو بعدها خمینی بعضی از اعلامیه‌های خود را با نام «خمینی کمره‌ای» امضاامضاء می‌کرد.</ref><ref name="hawze"/>
از توابع استان [[استان مرکزی|مرکزی]] واقع در ۲۰۰ کیلومتری جنوب [[تهران]] به دنیا آمد.<ref name="hawze"/> برخی منابع روز سی شهریور را به عنوان زادروز او در نظر گرفته‌اند.<ref>{{یادکرد وب| نشانی = http://noorportal.net/PrintArticle.aspx?id=36350| عنوان = زندگی نامه امام خمینی (ره)| تاریخ بازدید = ۹ اوت ۲۰۱۱| ناشر = noorportal.net}}</ref>
 
== کودکی و نوجوانی ==
{{اصلی|کودکی و نوجوانی سید روح‌الله خمینی}}
 
=== کودکی ===
روح‌الله در پنج‌ماهگی، پدرش را از دست داد و در نتیجه وظیفه‌یوظیفهٔ سرپرستی و تربیت او به دست مادرش هاجر، عمه‌اش صاحبه و نیز دایه‌اش، ننه‌خاور افتاد.<ref name="hamshahrionline">{{یادکرد وب| نشانی = http://hamshahrionline.ir/news-53739.aspx| عنوان = زندگینامه: امام خمینی (1281-1368)| تاریخ بازدید = ۹ اوت ۲۰۱۱| نویسنده = محمد معینی| نشانی نویسنده = | نویسندگان دیگر = | تاریخ = ۱۱ خرداد ۱۳۸۷| سال = ۱۳۸۷| ماه = خرداد| ناشر = همشهری آنلاین}}</ref> با وجود آن‌که در زمان مرگ پدر، روح‌الله تنها پنج‌ماه سن داشت، اما بعدها و در ادامه‌یادامهٔ حیات خود (احتمالاً بعد از این‌که در جریان چگونگی از دست دادن پدرش قرار گرفت<ref group = "پانویس">از میان اسناد بایگانی آیت‌الله پسندیده، یک شماره از روزنامه «ادب» بیرون آمد که حکایت قتل پدرش و قصاص قاتل را گزارش کرده بود.</ref>) همواره از پدر خود یاد می‌کرد، به‌گونه‌ای که در بزرگسالی برای خود [[نام خانوادگی]] «مصطفوی» برگزید<ref group = "پانویس">دو برادرش، مرتضی و نورالدین، به ترتیب نام‌های خانوادگی «پسندیده» و «هندی» را برای خود برگزیدند.</ref> و در جوانی بعضی نوشته‌هایش را با نام «ابن الشهید» تمام می‌کرد.
 
روح‌الله در کودکی به وضوح از کودکان هم‌سن‌وسال خود خاص‌تر به نظر می‌رسید. در آن زمان بازی محبوب و رایج بین کودکان، بازی «دزد و وزیر» بود که او هم مانند بسیاری از کودکان هم‌سن خود به این بازی علاقه داشت. حتی کودکان دیگر هم متوجه خاص بودن شخصیت او شده بودند، به‌گونه‌ای که با ورود او به بازی نقش شاه و یا نهایتاً وزیر به او داده می‌شد. فرزندش سیداحمد بعدها در این مورد می‌گوید: «پدرم با وجود این‌که کودکی خردسال بیش نبود، اما همیشه در بازی‌ای که انجام می‌داد اصرار داشت نقش شاه را داشته باشد.»<ref name="baqer2">{{یادکرد |فصل= The Orphan - Childhood in Khomein|کتاب= Khomeini: Life of the Ayatollah|نویسنده = Baqer Moin|ناشر =I.B.Tauris & Co Ltd |شهر= Victoria House, Bloomsbury Square, London WC1B 4DZ, 175 Fifth Avenue, New York NY 10010|زبان=en| صفحه= 2|سال=1999|شابک=ISBN 1-85043-128-0}}</ref>
 
در دوران کودکی، او به [[نقاشی]] نیز علاقه‌یعلاقهٔ زیادی داشت.<ref name="hamshahrionline"/> با آن‌که معلم نقاشی نداشت، اما در همان سنین یکی از تصاویر خیالی‌اش از خانه فراتر رفت و در میان اقوام و دوستان دست‌به‌دست شد. در این نقاشی، تنها دو رنگ به کار رفته بود: مرکب سیاه و دواگلی ([[مرکورکروم]]). روح‌الله در آن [[مجلس شورای ملی]] را بزرگ‌تر از ابعاد تالار بزرگ خانه‌شان رسم کرده بود و سرهایی را با عمامه‌های سیاه و سفید و کلاه‌های بوقی و پوستی به عنوان نمایندگان مجلس، دور اتاق جا داده بود. بر پشت بام تالار تعداد زیادی دایره به عنوان توپ کشیده بود به‌گونه‌ای که چند عدد از توپ‌ها پشت‌بام را سوراخ کرده و روی سر نمایندگان مجلس افتاده و از زیر در تالار خون سرخ روان بود.<ref>{{یادکرد|کتاب= خمینی روح‌الله: زندگینامه امام خمینی براساس اسناد و خاطرات و خیال|نویسنده = علی قادری|ناشر = موسسهمؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)|چاپ= دوم|شهر= تهران|صفحه= ۱۵۳|سال= ۱۳۷۹|شابک= ۹۶۴}}</ref>
 
==== شرایط تربیتی ====
با وجود این‌که روح‌الله پنجمین فرزند سید مصطفی محسوب می‌شد، اما پدرش علاقه و اصرار زیادی بر تربیت او براساس تعلیمات [[دین اسلام]] داشت، به گونه‌ای که نقل است به دایه‌یدایهٔ روح‌الله – ننه‌خاور – چنین گفت: «تا وقتی که پسرم [[روح اللهروح‌الله]] را شیر می‌دهی، دست به سوی هیچ سفره‌ای جز سفره‌یسفرهٔ خود و یا غذایی که از خانه‌یخانهٔ من برای تو فرستاده می‌شود، دراز مکن.» <ref>مصاحبه با خواهر رضاعی خمینی، مجله‌یمجلهٔ ندا، صفحه‌یصفحهٔ ۱۴۰، بهار ۱۳۶۹</ref>
 
وی [[دوران کودکی]] و نوجوانی را تحت سرپرستی مادرش «بانو هاجر»، عمه‌اش «صاحب خانم» (صاحبه خانم اشتباه است) و دایه‌اش «ننه خاور» سپری کرد. صاحب خانم پس از ترور برادرش (پدر خمینی) به تهران رفت و با عین‌الدوله [[صدر اعظم]] [[مظفرالدین شاه]] دیدار کرد و خواستار قصاص شد که عاقبت این امر محقق گردید. [[عمادالدین باقی]] درباره آنها می‌گوید:
«روح‌الله که آخرین و کوچک‌ترین فرزند بود، تحت تربیت عمه‌اش صاحبه خانم قرار گرفت و گویا بارها خاطرات مربوط به زندگی و شهادت پدرش را از زبان او شنیده بود... ننه خاور دایهٔ روح‌الله نیز از زنان نادر روزگار بود. او که در [[شیر دادن]] به خمینی به هاجر یاری می‌رساند، [[اسب سواری]] ماهر بود و حتی از روی اسب تیراندازی می‌کرد و به هدف می‌زد.»
 
سطر ۳۸ ⟵ ۳۹:
در قرن سیزدهم خورشیدی در بیشتر مناطق ایران و از جمله [[خمین]] تقریباً مدرسه به شکل امروزی وجود نداشت و آن گروه از مردم که به تربیت و تحصیلات فرزندان خود اهمیت می‌دادند، آنها را به [[مکتب خانه]] می‌فرستادند، تا [[خواندن و نوشتن]] و [[قرآن]] و [[ادبیات فارسی]] بیاموزند. تبعاً خمینی نیز به مکتب فرستاده شد و نزد «ملا ابوالقاسم» به فراگیری «[[عم جز]]»، [[گلستان سعدی|گلستان]] و [[بوستان سعدی]] و چند کتاب ادبی دیگر پرداخت.
 
پس از اتمام این دروس کسانی که می‌خواستند به تحصیل ادامه دهند، به [[اراک]] می‌رفتند. اما با توجه به وقوع [[جنگ جهانی اول]] و اوضاع آشفته کشور، دیگر امکان مسافرت به اراک برای نوجوانان وجود نداشت.نداشت؛ لذا بزرگان خمین تصمیم گرفتند، مدرسه‌ای به سبک مدارس جدید ایجاد کنند. این مدرسه سه معلم داشت، که یکی مدیر بود و سر کلاس درس هم می‌رفت و یکی دیگر از آنها به نام میرزاعلی خان، معلم [[زبان فرانسه]] و یک فرد معمم نیز معلم [[زبان فارسی]] بود. «آقا شیخ فضل‌الله» عموی مادر خمینی نیز معلم شرعیات بود. خمینی نیز به این مدرسه رفت. علاوه بر آن خانواده وی که از وضع مالی خوبی برخوردار بودند، برایش معلم سرخانه گرفتند. نام این معلم «افتخارالعلما» بود و در غیاب او مادرش به شاگردان درس می‌داد. [[آیت‌الله پسندیده]] برادر بزرگ خمینی می‌گوید سواد مادرش بیشتر از خود افتخارالعلما بود و من نزد مادرش [[هیاتهیئت]]، [[نجوم]] و [[حساب]] می‌خواندم. خمینی پس از آن که مقطع ابتدایی را نزد افتخارالعلما تمام کرد، درس [[مقدمات]] را نزد «محمدمهدی داعی» شروع کرد. «حاج میرزا نجفی» شوهر خواهر روح‌الله نیز [[منطق]] را به او تدریس کرد.<ref name=autogenerated2/>
 
او در شش‌سالگی تحصیل [[قرآن]] و سایر علوم ابتدایی رایج آن زمان را آغاز کرد.<ref>{{یادکرد|کتاب= Political Leaders of the Contemporary Middle East and North Africa: A Biographical Dictionary|نویسنده = Bernard Reich|ناشر = Greenwood Press|صفحه= 311|سال= 1990|شابک= ISBN 0-313-26213-6|زبان=en}}</ref> نخستین آموزگاران روح‌الله، شیخ میرزاجعفر و ملا ابوالقاسم بودند. میرزا جعفر – که از بستگان مادرش بود<ref name="baqer18"> Baqer Moin. “The Orphan - Childhood in Khomein”. Khomeini: Life of the Ayatollah. Victoria House, Bloomsbury Square, London WC1B 4DZ, 175 Fifth Avenue, New York NY 10010: I.B.Tauris & Co Ltd, 1999, ISBN 1-85043-128-0, 18.</ref> - هر روز صبح به خانه‌یخانهٔ آن‌ها می‌آمد و به روح‌الله پنج‌ساله خواندن و نوشتن می‌آموخت.<ref name="hawze"/>{{مدرک|منبع معتبر}}
 
او زبان [[عربی]] را نیز نزد شیخ‌جعفر آموخت. روح‌الله تحصیلات خود را با حفظ کردن قرآن در مکتبی که در نزدیکی خانه‌یخانهٔ آن‌ها توسط ملاابوالقاسم راه‌اندازی شده بود ادامه داد و در سن هفت‌سالگی حافظ قرآن شد.<ref name="alislam">{{یادکرد وب| نشانی = http://www.al-islam.org/imambiography/| عنوان = Imam Khomeini: A Short Biography| تاریخ بازدید = ۸ اوت ۲۰۱۱| نویسنده = Hamid Algar| ناشر = The Institute for Compilation and Publicationof Imam Khomeini's Works (International Affairs Department)|زبان = انگلیسی}}</ref><ref name="baqer18"/> پس از آن‌که او در مکتب ملا ابوالقاسم همه‌یهمهٔ آن‌چهآنچه که در مکتب‌خانه‌های آن دوران مرسوم بود را آموخت، به [[مدرسه]] – که جزء مراکز تازه‌تأسیس آن زمان به حساب می‌آمد – رفت.<ref name="hawze"/> {{مدرک|منبع معتبر}}
حسن مستوفی، فرزند خاله‌یخالهٔ روح‌الله که در کودکی هم‌درس و هم‌بازی هم بودند، در مورد مدرسه‌یمدرسهٔ روح‌الله می‌گوید:<ref>{{یادکرد|کتاب= خمینی روح‌الله: زندگینامه امام خمینی براساس اسناد و خاطرات و خیال - جلد دوم|نویسنده = علی قادری|ناشر = موسسهمؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)|چاپ= دوم|شهر= تهران|صفحه= ۱۸۵|سال= ۱۳۷۹|شابک= ۹۶۴}}</ref>: «ما با هم به مدرسه‌ای می‌رفتیم که به سبک مدارس فرانسوی، میز و صندلی داشت.»
 
احتمالاً وجود خان‌های متمول در خمین باعث به وجود آمدن مدارس جدید در آن ناحیه شده بود. آن‌گونه که در «سرگذشت‌های ویژه از زندگی امام خمینی» آمده است، نام آن مدرسه‌یمدرسهٔ تازه تأسیس «احمدیه» بوده است.<ref>{{یادکرد|کتاب= خمینی روح‌الله: زندگینامه امام خمینی براساس اسناد و خاطرات و خیال - جلد سوم|نویسنده = علی قادری|ناشر = موسسهمؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)|چاپ= دوم|شهر= تهران|صفحه= ۹|سال= ۱۳۷۹|شابک= ۹۶۴}}</ref>
 
از آثار به‌جامانده از دوران کودکی روح‌الله این‌طور برمی‌آید که او از همان دوران نسبت به وقایع و حوادث سیاسی و اجتماعی جامعه حساس بوده است، به‌گونه‌ای که برخی از حوادث مربوط به آن دوران، مانند بمب‌باران مجلس، در نقاشی‌ها و مشق‌های خوش‌نویسی دوران کودکی و نوجوانی او منعکس شده‌است. از جمله قطعه‌شعری که در دفترچه‌یدفترچهٔ یادداشت دوران نوجوانی (۹ یا ۱۰ سالگی) او با عنوان «غیرت اسلام، کو جنبش ملی کجاست» و خطاب به [[ملت ایران]] درج شده‌است:<ref name="hamshahrionline"/>:
{{شعر}}
{{ب|هان ای ایرانیان، ایران اندر بلاست|مملکت داریوش اندر نیکولاست}}
{{پایان شعر}}
 
می‌توان از این دست‌نوشته به عنوان اولین بیانیه‌یبیانیهٔ سیاسی دوران نوجوانی روح‌الله یاد کرد.
 
روح‌الله در ادامه تحصیلات مقدماتی خود را نزد میرزامحمد افتخارالعلماء و سپس عموی مادر خود، حاجی میرزا محمد مهدی ادامه داد. اولین استاد درس [[منطق]] او، شوهر خواهرش میرزا رضا نجفی خمینی بود.<ref name="alislam"/> از اساتید دیگر او در این دوران می‌توان از شیخ علی محمد بروجردی، شیخ محمد گلپایگانی، و عباس اراکی نام برد.<ref>{{یادکرد وب| نشانی = http://ocsserver.imam-khomeini.ir/portal/page/portal/IK/IM1| عنوان = زندگی‌نامه - تولد | تاریخ بازدید = ۹ اوت ۲۰۱۱| ناشر = پرتال امام خمینی}}</ref>
سطر ۵۸ ⟵ ۵۹:
او هم‌چنین بخشی از تحصیلات پایه‌ای خود در خمین را نزد برادر بزرگ‌تر خود، [[سید مرتضی پسندیده|مرتضی]]<ref group = "پانویس">با این‌که سیدمرتضی، که بعدها و به دنبال قانون انتخاب یک نام خانوادگی در سال ۱۳۰۷، نام «پسندیده» را برای خود انتخاب کرد، برای مدتی در اصفهان مشغول به تحصیل بود، اما هیچ‌گاه تحصیلات دینی خود را در رده‌های بالاتر کامل نکرد و بعد از مدتی کار در دفتر ثبت و احوال در خمین، به قم مهاجرت کرد و باقی عمر خود را در آن شهر گذراند.</ref> گذراند<ref>{{یادکرد|کتاب= The Making of Iran's Islamic Revolution: From Monarchy to Islamic Republic |نویسنده = Mohsen Milani|ناشر = Westview Press|صفحه=85|سال=1994|شابک=ISBN 0-8133-8476-1 |زبان=en}}</ref> و با او کتاب نجم‌الدین کتیب قزوینی – المطول البدیع و المعانی - و شرحی بر معانی و لغت کتاب [[جلال‌الدین سیوطی#آثار|السیوطی]] را کار کرد.<ref name="hawze"/>{{مدرک|منبع معتبر}}
 
او خط و خوش‌نویسی را نزد یکی از اساتید مدرسه‌یمدرسهٔ تازه‌تأسیس آقا حمزه محلاتی آموخت.<ref name="hawze"/>{{مدرک|منبع معتبر}}
 
==== شرایط سیاسی و اجتماعی ====
شرایط اجتماعی و سیاسی ایران و خمین در سال‌های ۱۲۹۰ تا ۱۳۰۰ که هم‌زمان با نوجوانی سید روح‌الله خمینی بود، بسیار آشفته بود. حکومت مرکزی ضعیف شده بود و خوانین محلی قدرت یافته بودند و بانی مرگ پدر سید روح‌الله خمینی نیز شدند. علاوه بر آن در جای جای کشور اشرار دستجات مختلفی تشکیل داده و به شهرها و آبادی‌ها حمله کرده و مردم را غارت می‌کردند.می‌کردند؛ لذا مردم از کودکی و نوجوانی روحیه سلحشوری یافته، می‌آموختند که برای حفاظت از خود با اشرار و بیگانگان مبارزه کنند. سید روح اللهروح‌الله خمینی خود درباره دوران کودکی و نوجوانی اش می‌گوید:
من از بچگی در جنگ بودم… ما مورد هجوم «زلقی‌ها» بودیم، مورد[هجوم] «رجبعلی‌ها» بودیم و خودمان تفنگ داشتیم و من در عین حال که تقریباً شاید اوایل بلوغم بود، بچه بودم، دور این سنگرهایی که بسته بودند در محل ما و اینها می‌خواستند هجوم کنند و غارت کنند، آنجا می‌رفتیم، سنگرها را سرکشی می‌کردیم… ما در همان محلی که بودیم یعنی خمین که بودیم، سنگربندی می‌کردیم. من هم تفنگ داشتم. منتها من بچه بودم به اندازه بچگی‌ام. بچه شانزده هفده ساله، ما تفنگ دستمان بود و تعلیم و تعلم هم می‌کردیم… ما سنگر می‌گرفتیم و با این اشراری که بودند و حمله می‌کردند و می‌خواستند بگیرند و چه کنند [مقابله می‌کردیم]. هرج و مرج بود… یک دفعه هم یک محله خمین را گرفتند و مردم با آنها معارضه کردند و تفنگ دست گرفتند. ما هم جزء آنها بودیم.»<ref name=autogenerated4/>
 
==== جنگ جهانی اول و مرگ عمه و مادر ====
روح‌الله خمینی سیزده سال داشت که [[جنگ جهانی اول]] آغاز شد و هرچند [[ایران]] اعلام بیطرفی کرده بود، لشکریان [[روسیه]]، [[بریتانیا]] و [[عثمانی]] از شمال، جنوب و غرب وارد ایران شدند و کشور را مورد تاخت و تاز قرار دادند و وی شاهد بود، چگونه در نبود حکومت مقتدر مرکزی فوجی از سپاه روس در مسیر خود خمین را مورد تاخت و تاز قرار دادند. وی خود خاطره [[جنگ جهانی اول]] را به یاد می‌آورد. او می‌گوید:
«من هر دو جنگ بین‌المللی را یادم هست… من کوچک بودم لکن مدرسه می‌رفتم و سربازهای شوروی [روسیه تزاری] را در همان مرکزی که ما داشتیم، در خمین، من آنها را آنجا می‌دیدم. ما مورد تاخت و تاز واقع شدیم در جنگ بین‌المللی اول.»:<ref name=autogenerated4/><ref name="tebyan">{{یادکرد وب| نشانی = http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=934&articleID=431220| عنوان = زندگی‌نامهٔ امام خمینی، از ولادت تا رحلت | تاریخ بازدید = ۹ اوت ۲۰۱۱| ناشر = سایت موسسهٔمؤسسهٔ فرهنگی و اطلاع‌رسانی تبیان - tebyan.net}}</ref>:
 
در شرایطی که دو سال و نیم از شروع جنگ جهانی اول می‌گذشت، اجساد کشته‌شدگان جنگ باعث شیوع [[وبا]] در شهر شده بود. در آن زمان موثرترین داروی موجود که کمی از کشتار ناشی از وبا می‌کاست، [[ماست]] بود. اما سربازان روس ماست‌ها را از خانهٔ مردم می‌گرفتند و خود مصرف می‌کردند. مادر روح‌الله، هرچند وقت یک‌بار فرزند خود را با مشکی پر از ماست به خانهٔ بیماران می‌فرستاد تا به درمان آن‌ها کمک کرده باشد. با این‌حال خانهٔ آن‌ها نیز از گزند بیماری وبا مصون نماند و در پانزده‌سالگی روح‌الله در سال ۱۲۹۷، ابتدا صاحبه خانم، عمهٔ او و اندکی پس از او هاجر، مادرش قربانی این بیماری شده و هر دو درگذشتند.<ref name="hawze"/><ref name="imam-khomeini"/><ref name="notablebiographies">{{یادکرد وب| نشانی = http://www.notablebiographies.com/Jo-Ki/Khomeini-Ayatollah.html| عنوان = Ayatollah Khomeini Biography| تاریخ بازدید = ۹ اوت ۲۰۱۱| ناشر = notablebiographies.com - Encyclopedia of World Biography | زبان = انگلیسی}}</ref><ref>[http://www.sharghnewspaper.com/840312/html/spc17.htm باقی، عمادالدین، جوانی امام، یادنامه روزنامه شرق، ۱۲ خرداد ۱۳۸۴]</ref>{{مدرک|منبع معتبر}}
 
=== نوجوانی ===
روح‌الله نوجوان در سن پانزده‌سالگی بعد از آموختن دروس مقدماتی [[حوزه]]، آماده‌یآمادهٔ ورود به مرحله‌یمرحلهٔ جدیدی از تحصیلات خود شده بود. در آن زمان، آشنایی او به [[ادبیات]] و زبان [[زبان عربی|عرب]] و [[زبان فارسی|فارسی]] بیش از مقدار مورد نیاز برای طلبه‌ها بود. به [[منطق]] و فنون استدلال به خوبی آشنا بود. خط را بسیار زیبا می‌نوشت و پی‌گیر اخبار شهر و کشور بود. او در همه‌یهمهٔ فعالیت‌های مربوط به جوانان مدافع شهر شرکت می‌کرد، برای مثال جمعه‌ها به [[میدان مشق]] تیر می‌رفت تا فنون دفاع را بیاموزد.<ref name="hawze"/>{{مدرک|منبع معتبر}}
 
در آن سال‌ها، با وجود آن‌که رفاه مادی دو برادر به دلیل وجود املاک و زمین‌هایی که از پدرشان برجا مانده بود تضمین شده بود، اما وجود ناامنی‌ها و بی‌قانونی‌ها موجب شده بود تا زندگی آن‌ها به سختی پیش برود. علاوه بر دشمنی‌های مداوم میان زمین‌داران منطقه، وجود قبایل [[مردم بختیاری|بختیاری]] و [[مردم لر|لرهای]] مناطق اطراف که هر چند وقت یک‌بار به خمین حمله می‌کردند موجب ایجاد ناامنی در این شهر شده بود. یک بار وقتی یک سالار بختیاری به نام «رجب‌علی» با افراد خود به شهر حمله کرده بود، خمینی جوان همراه با برادران خود اسلحه به دست گرفت و از خانه‌یخانهٔ خود دفاع کرد.<ref name="alislam"/>{{مدرک|منبع معتبر}} سال‌ها بعد خمینی با اشاره به این حوادث گفت:<ref>{{یادکرد|کتاب= صحیفه‌یصحیفهٔ نور - جلد دهم|نویسنده = روح‌الله خمینی|ناشر = موسسهمؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)|شهر=تهران|صفحه= ۶۳|سال= ۱۳۶۱}}</ref>: «من از زمان کودکی در جنگ بوده‌ام.»
 
از او هم‌چنین در همین زمینه این‌گونه نقل شده‌است:<ref name="imam-khomeini.info">{{یادکرد وب| نشانی = http://imam-khomeini.info/BiographyDetail-854.aspx| عنوان = زندگی‌نامه - دوران کودکی| تاریخ بازدید = ۹ اوت ۲۰۱۱| ناشر = سایت جامع اطلاع‌رسانی امام خمینی}}</ref>:
 
«من از بچگی در جنگ بودم... ما مورد هجوم «زلقی‌ها» بودیم، مورد[هجوم] «رجبعلی‌ها» بودیم و خودمان تفنگ داشتیم و من در عین حال که تقریباً شاید اوایل بلوغم بود، بچه بودم، دور این سنگرهایی که بسته بودند در محل ما و اینها می‌خواستند هجوم کنند و غارت کنند، آنجا می‌رفتیم، سنگرها را سرکشی می‌کردیم... ما در همان محلی که بودیم یعنی خمین که بودیم، سنگربندی می‌کردیم. من هم تفنگ داشتم. منتها من بچه بودم به اندازه بچگی‌ام. بچه شانزده هفده ساله، ما تفنگ دستمان بود و تعلیم و تعلم هم می‌کردیم... ما سنگر می‌گرفتیم و با این اشراری که بودند و حمله می‌کردند و می‌خواستند بگیرند و چه کنند [مقابله می‌کردیم]. [[هرج و مرج]] بود... یک دفعه هم یک محله خمین را گرفتند و مردم با آنها معارضه کردند و تفنگ دست گرفتند. ما هم جزء آنها بودیم.»
 
مشاهده‌یمشاهدهٔ رفتارها و برخوردهای مستبدانه‌یمستبدانهٔ حاکمان استانی و خان‌ها و زمین‌داران منطقه در زمان نوجوانی روح‌الله احتمالاً تأثیر عمیقی بر شکل‌گیری اندیشه‌های سیاسی او داشته است. او بعدها نقل می‌کند که چگونه یک حاکم تازه منصوب‌شده، رئیس صنف تاجران [[گلپایگان]] را دستگیر کرده و به [[فلک]] می‌بندد تا در مردم عادی ایجاد ترس و وحشت کند.<ref name="alislam"/><ref>{{یادکرد|کتاب= صحیفه‌یصحیفهٔ نور - جلد شانزدهم|نویسنده = روح‌الله خمینی|ناشر = موسسهمؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)|شهر=تهران|صفحه= ۱۲۱|سال= ۱۳۶۱}}</ref>{{مدرک|منبع معتبر}}
 
==== علاقه و توجه به نهضت جنگل ====
سطر ۸۸ ⟵ ۸۹:
 
=== هجرت به اراک و ادامهٔ تحصیل ===
در سال ۱۲۹۹ هجری شمسی، برادر بزرگ‌تر روح‌الله، سید مرتضی، او را برای تکمیل تحصیلات خود راهی [[اراک]]<ref group = "پانویس">این شهر در آن زمان بیشتر به «سلطان‌آباد» یا «عراق» شهرت داشت، تا این‌که هیأتهیئت وزیران در سال ۱۳۱۴ هجری شمسی نام آن را به «اراک» تغییر داد.</ref> کرد.<ref>{{یادکرد|کتاب=Reinventing Khomeini: The Struggle for Reform in Iran|نویسنده = Daniel Brumberg|ناشر =University of Chicago Press|شهر=Chicago |صفحه=45|سال=2001|شابک=ISBN 0-226-07758-6 |زبان=en}}</ref> او در آن‌جا وارد مدرسه‌یمدرسهٔ سپهدار شد.<ref name="hawze"/> {{مدرک|منبع معتبر}}
 
در آن سال‌ها اراک به دلیل حضور [[عبدالکریم حائری یزدی|آیت‌الله عبدالکریم حائری یزدی]] به مرکز مهمی برای یادگیری علوم دینی تبدیل شده بود، به‌گونه‌ای که روح‌الله که پیش از عزیمت به اراک قصد داشت تحصیلات خود را در اصفهان ادامه دهد، به دلیل وجود این شخص در اراک به این شهر مهاجرت کرد.<ref name="baqer22">{{یادکرد |فصل= In the Seminary: Student Years in Qom|کتاب= Khomeini: Life of the Ayatollah|نویسنده = Baqer Moin|ناشر =I.B.Tauris & Co Ltd |شهر= Victoria House, Bloomsbury Square, London WC1B 4DZ, 175 Fifth Avenue, New York NY 10010|زبان=en| صفحه=22|سال=1999|شابک=ISBN 1-85043-128-0}}</ref>
 
آیت‌الله حائری یزدی در سال ۱۳۳۲ [[هجری قمری]] به دعوت مردم اراک و سیصد طلبه‌یطلبهٔ جوان راهی این شهر شد و کلاس‌های خود را در مدرسه‌یمدرسهٔ میرزا یوسف‌خان به جریان انداخت. این‌طور به نظر می‌رسد که خمینی در آن سال‌ها در [[علوم دینی]] به قدر کافی پیشرفت نکرده بود که تحصیلات خود را مستقیماً زیر نظر او ادامه دهد. او درس منطق را در حضور شیخ محمد گلپایگانی، کتاب شرح‌العلوم از شیخ زین‌الدین العاملی را زیر نظر آقا عباس اراکی و ادامه‌یادامهٔ تحصیل المتول خود را با هدایت شیخ [[محمد علی]] بروجردی گذراند.<ref name="alislam"/>{{مدرک|منبع معتبر}}
 
زمانی که او در اراک مشغول تحصیل بود حوادث زیادی در ایران رخ داد. مهم‌ترین آن‌ها کودتای [[رضاشاه]] در ۱۲۹۹ و دستگیری [[سید حسن مدرس]] بود.<ref name="hawze"/>{{مدرک|منبع معتبر}}
 
روح‌الله در سن ۱۹ سالگی و در ضمن تحصیل، در مراسم بزرگداشت [[سید محمد طباطبایی]]، اولین خطابه‌یخطابهٔ خود را قرائت کرد و تحسین همگان را برانگیخت. این خطابه در واقع یک بیانیه‌یبیانیهٔ سیاسی بود که در آن او به قدردانی و تمجید از سید محمد طباطبایی پرداخته بود. از قول او در مورد این خطابه نقل شده:<ref name="hamshahrionline"/>:
 
«پیشنهاد شد منبر بروم، استقبال کردم. آن شب کم خوابیدم، نه از ترس مواجه شدن با مردم، بلکه با خود فکر می‌کردم فردا باید روی منبری بنشینم که متعلق به رسول‌الله است. از خدا خواستم مدد کند که از اولین تا آخرین منبری که خواهم رفت، هرگز سخنی نگویم که جمله‌ای از آن را باور نداشته باشم... و این خواستن عهدی بود با خدا بستم، اولین منبرم طولانی شد، اما کسی را خسته نکرد... و عده‌ای احسنت گفتند، وقتی به دل مراجعه کردم از احسنت گویی‌ها خوشم آمده بود، به همین خاطر دعوت دوم و سوم را رد کردم و چهار سال هرگز به هیچ منبری پا نگذاردم.»
سطر ۱۰۵ ⟵ ۱۰۶:
[[پرونده:خمینی در حیاط.JPG|بندانگشتی|200px|چپ|سید روح‌الله خمینی در منزل قم]]
 
حدود یک سال بعد از رفتن خمینی به اراک، آیت‌الله حائری دعوت جمعی از علماء [[قم]] را پذیرفت و از اراک راهی این شهر شد. در آن سال‌ها قم به عنوان یکی از شهرهای مهم آموزش تعلیمات دینی و پایگاه مذهب شیعه در ایران، سال‌ها بود که در زیر سایه‌یسایهٔ شهرهای مذهبی عراق قرار گرفته بود. رفتن آیت‌الله حائری به قم نه تنها باعث ارتقای سطح علمی این شهر در آن زمان شد، بلکه آغازی بود بر رونق گرفتن [[حوزه علمیه قم|حوزه‌یحوزهٔ علیمه‌یعلیمهٔ قم]] و مطرح شدن این شهر به‌عنوان پایتخت معنوی ایران، و با در نظر گرفتن مبارزات و فعالیت‌های سیاسی صورت گرفته توسط خمینی و سایرین در سال‌های بعد در قم، می‌توان به نقش کلیدی این شهر در جریانات سیاسی آن زمان پی برد.<ref name="alislam"/><ref name="jamaran">{{یادکرد وب| نشانی = http://www.jamaran.ir/fa/4933/با_امام/حدیث_بیداری/امام_خمینی_در_سنگر_مبارزه_و_قیام_#_edn10| عنوان = حدیث بیداری (زندگی نامه امام خمینی (س)) - امام خمینی در سنگر مبارزه و قیام| تاریخ بازدید = ۱۱ اوت ۲۰۱۱| ناشر = پایگاه اطلاع‌رسانی و خبری جماران}}</ref>{{مدرک|منبع معتبر}}
 
بعد از مهاجرت آیت‌الله حائری از اراک به قم، خمینی نیز چهار ماه بعد به دنبال او راهی این شهر شد.<ref>{{یادکرد|کتاب=The Making of Iran's Islamic Revolution: From Monarchy to Islamic Republic|نویسنده = Mohsen M. Milani|ناشر =Westview Press|صفحه=85|سال=1994|شابک=ISBN 0-8133-8476-1 |زبان=en}}</ref> نوروز سال ۱۳۰۰ [[هجری شمسی]]، روح‌الله برای دیدار خانواده موقتاً به خمین بازگشت و با توجه به این‌که در این سفر تمام اسباب و اثاثیه‌یاثاثیهٔ زندگی را همراه خود از اراک آورده بود، می‌توان به این نتیجه رسید که در تصمیم خود برای مهاجرت به قم جدی بوده‌است.<ref name="hawze"/> {{مدرک|منبع معتبر}}
 
او پس از مدتی کوتاه اقامت در خمین، راهی قم و ساکن مدرسه‌یمدرسهٔ دارالشفاء شد.<ref name="baqer28">{{یادکرد |فصل= In the Seminary: Student Years in Qom|کتاب= Khomeini: Life of the Ayatollah|نویسنده = Baqer Moin|ناشر =I.B.Tauris & Co Ltd |شهر= Victoria House, Bloomsbury Square, London WC1B 4DZ, 175 Fifth Avenue, New York NY 10010|زبان=en| صفحه=28|سال=1999|شابک=ISBN 1-85043-128-0}}</ref>
 
این حرکت یک نقطه‌ینقطهٔ عطف در زندگی او محسوب می‌شد، چرا که در قم بود که او تحصیلات خود را در درجات بالا ادامه داد و مبارزات سیاسی خود را پایه‌گذاری کرد. در سال‌های بعدی زندگی خمینی، شهر قم به‌گونه‌ای جزء بخشی از هویت او شد که می‌توان او را به نوعی محصول شهر قم دانست.<ref name="alislam"/>
 
در سال ۱۳۵۹ هجری شمسی و زمانی که در حال سخنرانی برای جمعی از مهمانان قمی بود، در مورد این شهر گفت:<ref>{{یادکرد|کتاب= صحیفه‌یصحیفهٔ نور - جلد دوازدهم|نویسنده = روح‌الله خمینی|ناشر = موسسهمؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)|شهر=تهران|صفحه= ۵۱|سال= ۱۳۶۱}}</ref>:
 
«هرجایی که زندگی کنم، شهر من قم است.است؛ و به این واقعیت افتخار می‌کنم. قلب من همیشه با قم و مردمانش است.»
 
==== ادامهٔ تحصیل در قم ====
سطر ۱۲۲ ⟵ ۱۲۳:
او در قم بی‌درنگ تحصیلات خود را از سر گرفت و زمان خود را وقف کامل کردن بخش مقدماتی [[تحصیلات حوزوی]] – موسوم به [[سطح (حوزه علمیه)|سطوح]] – و هم‌چنین [[فقه]] و شریعت<ref>{{یادکرد|کتاب= Political Leaders of the Contemporary Middle East and North Africa: A Biographical Dictionary|نویسنده = Bernard Reich|ناشر = Greenwood Press|زبان=en|صفحه= 311|سال= 1990|شابک= ISBN 0-313-26213-6}}</ref> کرد. قسمت‌های پایانی کتاب مطول را نزد آقا [[میرزا محمدعلی]] ادیب تهرانی آموخت و دروس سطح را از محضر [[محمدتقی خوانساری|آیت‌الله محمدتقی خوانساری]] و بیشتر نزد آیت‌الله سیدعلی یثربی کاشانی فراگرفت.<ref name="hawze"/>{{مدرک|منبع معتبر}}
 
او بعد از گذراندن سطح و سرانجام در سن بیست‌وپنج‌سالگی موفق به حضور در کلاس‌های آیت‌الله‌العظمی [[عبدالکریم حائری یزدی]] (درگذشته ۱۳۵۵ قمری) – مؤسس [[حوزه علمیه قم|حوزه‌یحوزهٔ علمیه]] - شد و تا دو سال دروس [[درس خارج فقه|خارج فقه]] و [[اصول فقه|اصول]] را نزد او گذراند. پس از درگذشت آیت‌الله حائری با آمدن [[حسین طباطبایی بروجردی|آیت الله بروجردی]] به قم، برای ترویج وی در درس خارج او حضور پیدا کرد و استفاده نمود.<ref name=zamzamn_KH9-10>زمزم نور؛ زندگی نامه، آثار و ... امام خمینی، موسسهمؤسسه فرهنگی قدر ولایت، تهران، چاپ نهم (۱۳۸۷)، ص ۹و۱۰.</ref>
 
خمینی در قم با گذراندن درس‌هایی که نه تنها جزء برنامه‌یبرنامهٔ درسی حوزه به شما نمی‌آمدند، بلکه در آن زمان نسبت به آن‌ها نگرش منفی وجود داشت، نشان داد که هدفی بزرگ‌تر از تبدیل شدن یه یک فقیه شیعه را دارد؛ دروسی مانند [[فلسفه]] و [[عرفان]] که خمینی جوان در آن زمان به آن‌ها علاقه‌یعلاقهٔ زیادی نشان می‌داد.<ref name="alislam"/>{{مدرک|منبع معتبر}}
 
در بیست‌وهفت‌سالگی در قم با حاج شیخ محمدرضا نجفی اصفهانی آشنا شد که فلسفه می‌دانست و به فلسفه‌یفلسفهٔ عرب نیز آشنایی داشت. او در قم [[داروینیسم]] و نقد آن را تدریس می‌کرد و مدتی روح‌الله جوان در این درس نیز حاضر شد. استاد دیگر او در معقول، [[ابوالحسن رفیعی قزوینی]] بود.<ref name="baqer42">{{یادکرد |فصل= In Search of Perfection: Taking Refuge in Mysticism|کتاب= Khomeini: Life of the Ayatollah|نویسنده = Baqer Moin|ناشر =I.B.Tauris & Co Ltd |شهر= Victoria House, Bloomsbury Square, London WC1B 4DZ, 175 Fifth Avenue, New York NY 10010|زبان=en| صفحه= 42|سال=1999|شابک=ISBN 1-85043-128-0}}</ref><ref name="daniel46">{{یادکرد|کتاب=Reinventing Khomeini: The Struggle for Reform in Iran|نویسنده = Daniel Brumberg|ناشر =University of Chicago Press|شهر=Chicago |صفحه=46|سال=2001|شابک=ISBN 0-226-07758-6 |زبان=en}}</ref> روح‌الله در نزد او [[ریاضیات]]، [[هیئت]] و فلسفه را آموخت.<ref name="hawze"/>
 
او هم‌چنین [[تفسیر صافی]] را با [[ملا محسن فیض کاشانی]] و سپس با آیت‌الله علی اراکی گذراند. تعلیمات او در زمینه‌یزمینهٔ عرفان و موضوعات مرتبط با آن در کلاس‌های [[میرزا جواد ملکی تبریزی]] آغاز شد که البته با مرگ استادش در ۱۳۰۴ نیمه‌تمام ماند. پس از آن در زمینه عرفان از [[محمدعلی شاه‌آبادی|میرزا محمدعلی شاه‌آبادی]] بیشترین بهره‌ها برد.<ref name=zamzamn_KH9-10>زمزم نور؛ زندگی نامه، آثار و ... امام خمینی، موسسهمؤسسه فرهنگی قدر ولایت، تهران، چاپ نهم (۱۳۸۷)، ص ۹و۱۰.</ref> در درس فلسفه نیز او تحت آموزش [[میرزا علی]] اکبر حکیم یزدی – از شاگردان [[ملا هادی سبزواری]] – قرار داشت که او نیز در سال ۱۳۰۵ درگذشت. استاد دیگر او در فلسفه [[ابوالحسن رفیعی قزوینی]] بود که تا زمان جدایی‌اش از حوزه در ۱۳۱۰ هجری شمسی، خمینی در کلاس‌هایش حضور داشت.<ref name="alislam"/>{{مدرک|منبع معتبر}}
 
او علوم معنوی و عرفانی را نیز نزد آقا میرزا علی‌اکبر حکمی یزدی و [[عروض|عروض و قوافی]] و [[فلسفه اسلامی|فلسفه‌یفلسفهٔ اسلامی]] و فلسفه‌یفلسفهٔ عرب را پیش شیخ محمدرضا نجفی مسجدشاهی آموخت.<ref name="hawze"/>{{مدرک|منبع معتبر}}
 
==== آشنایی با مدرس ====
قم برای خمینی علاوه بر این‌که فرصت مناسبی برای تحصیل و افزایش درجات علمی محسوب می‌شد، موقعیت مناسبی بود تا بتواند با بزرگان دیگر هم ارتباط برقرار کند. یکی از کسانی که خمینی در قم با آن‌ها ملاقات کرد، [[سید حسن مدرس]] است. این آشنایی به چند گفتگوی علمی یا سیاسی ختم نشد و بعد از آن نیز خمینی بارها در تهران و [[مجلس شورای ملی]] با او ملاقات و گفتگو کرد.<ref name="hawze"/>{{مدرک|منبع معتبر}}
 
خمینی خود در مورد مدرس می‌گوید:<ref>{{یادکرد|کتاب= صحیفه‌یصحیفهٔ نور - جلد اول|نویسنده = روح‌الله خمینی|ناشر = موسسهمؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)|شهر=تهران|صفحه= ۲۶۶ - ۲۵۵۲۶۶–۲۵۵|سال= ۱۳۶۱}}</ref>:
 
«مرحوم مدرس - رحمه الله - خوب من ایشان را هم دیده بودم. این هم یکی از اشخاصی بود که در مقابل ظلم ایستاد، در مقابل ظلم آن مرد سوادکوهی آن رضاخان قلدر ایستاد و در مجلس بود. ایشان را به عنوان طراز اول، علما فرستادند به تهران و ایشان با گاری آمد تهران. از قراری که آدم موثقی نقل می‌کرد، ایشان یک گاری آنجا خریده بود و اسبش را شاید خودش می‌راند تا آمد به تهران. آن‌جا هم یک خانه مختصری اجاره کرد و من منزل ایشان مکرر رفتم، خدمت ایشان - رضوان الله علیه - مکرر رسیدم.»
 
خمینی حدوداً نوزده سال داشت که نخستین بار مدرس را می‌بیند و آشنایی و ارتباط آن دو از همان زمان آغاز می‌شود. از تجلیل‌ها و سخنان او در رابطه با سید حسن مدرس در سال‌های پس از پیروزی انقلاب این‌طور برمی‌آید که آن دیدارها از مدرس شخصیت بزرگی در چشم خمینی ساخته‌است.<ref>{{یادکرد|کتاب= صحیفه‌یصحیفهٔ نور - جلد اول|نویسنده = روح‌الله خمینی|ناشر = موسسهمؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)|شهر=تهران|صفحه= ۲۶۱|سال= ۱۳۶۱}}</ref><ref>{{یادکرد|کتاب= کوثر - جلد دوم|نویسنده = روح‌الله خمینی|صفحه= ۵۶}}</ref>
 
==== رابطه با شاه‌آبادی ====
در بین تمام اساتید خمینی در حوزه، او با استاد خود در درس عرفان نظری، [[محمدعلی شاه‌آبادی]]، رابطه‌یرابطهٔ خاصی برقرار کرده بود که از رابطه‌یرابطهٔ استاد و شاگرد نیز فراتر رفته بود، به‌گونه‌ای که به مدت شش سال نزد او می‌رفت تا در کنار فقه و فلسفه، عرفان را نیز بیاموزد.<ref>{{یادکرد|کتاب=زمزم نور: زندگینامه، آثار و برکات، خصوصیات و مواضع، جهت‌گیری و راه حضرت امام خمینی قدس سره |نویسنده = موسسهمؤسسه فرهنگی قدر ولایت|چاپ=نهم|شهر=تهران|صفحه=۱۰ - ۹۱۰–۹|سال=۱۳۸۷|شابک=۹۶۴-۶۲۴۸-۷۴۹۶۴–۶۲۴۸-۸۷۴–۸}}</ref> او هم‌چنین بررسی آثار بزرگان [[تصوف|صوفی]]، مانند [[ابن عربی]] و [[ملاصدرای شیرازی|ملاصدرا]] را نزد شاه‌آبادی گذراند.<ref name="daniel46"/>
 
می‌توان گفت که در آن سال‌ها، شاه‌آبادی بیشترین تأثیر را بر تحولات روحی و روانی خمینی جوان داشته استاست،<ref>{{یادکرد|کتاب=Pioneers of Islamic Revival|نویسنده = Ali Rāhnamā|ناشر =Macmillan|صفحه=71 ~ 70|سال=1994|شابک=ISBN 1-85649-254-0 |زبان=en}}</ref>، طوری‌که او بعدها در بسیاری از آثار خود از شاه‌آبادی به‌عنوان شیخ و [[عارف]] کامل یاد می‌کند. گفته می‌شود در زمان ورود شاه‌آبادی به قم در سال ۱۳۰۷، خمینی از او سوالیسؤالی در رابطه با ماهیت [[وحی]] می‌کند و پاسخی که می‌شنود او را شیفته‌یشیفتهٔ شاه‌آبادی می‌سازد. بعد از آن٬ به‌دنبال درخواست‌های پیاپی او، شاه‌آبادی راضی می‌شود که به او و چند طلبه‌یطلبهٔ برگزیده‌یبرگزیدهٔ دیگر [[فصوص‌الحکم]] ابن عربی را آموزش دهد. با وجود آن‌که اساس آن تعلیمات بر تفسیر داوود قیسری بر فسوس بنا شده بود، اما خمینی تأیید کرده‌است که شاه‌آبادی بخشی از بینش و بصیرت شخصی خود را نیز در این آموزش دخیل کرده‌بود.<ref name="alislam"/>
 
کتاب‌های دیگری که خمینی تحت نظر شاه‌آبادی به تعلیم آن‌ها پرداخت عبارت بودند از [[منازل‌السایرین]] از [[حنبلی صوفی]] و [[خواجه عبدالله انصاری]]، [[مصباح الانس]] [[محمدهمزه فنری]]، و [[تفسیر مفاتیح‌الغیب]] از [[صدرالدین قونوی]].<ref name="alislam"/>
 
این احتمال وجود دارد که بخش مهمی از شخصیت و اندیشه‌های خمینی در این آموزش‌ها و توسط شاه‌آبادی صورت گرفته و تلفیق عرفان و دغدغه‌های سیاسی‌اش، در شکل‌گیری شخصیت سیاسی او تأثیر زیادی گذاشته‌باشد. به ویژه با در نظر گرفتن این واقعیت که در آن دوران، شاه‌آبادی در کنار چند تن دیگر، از معدود علمایی محسوب می‌شد که علناً به سیاست‌های حکومت رضاشاه اعتراض می‌کردمی‌کرد،<ref name="alislam"/>، و نیز کتاب [[محمدعلی شاه‌آبادی#آثار|شذرات المعارف]] او که در آن اسلام را به عنوان «یک دین مطلقاً سیاسی» توصیف کرده‌بود.<ref>{{یادکرد|کتاب=شذرات المعارف|نویسنده = میرزا محمدعلی شاه‌آبادی|ناشر =سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی|شهر=تهران|صفحه=۷ - ۶۷–۶|سال=۱۳۶۰|شابک=۰-۰۸-۲۹۸۲۰–۰۸-۹۶۴۲۹۸۲–۹۶۴-۹۷۸}}</ref>
 
==== علاقه به عرفان ====
آن‌طور که از آثار اولیه‌یاولیهٔ خمینی برمی‌آید، علاقه‌یعلاقهٔ اصلی او در آن زمان و در سال‌های نخستین حضور در قم، [[عرفان]] بود.<ref>{{یادکرد وب| نشانی = http://www.britannica.com/eb/article-9045329/Ruhollah-Khomeini| عنوان = Ruhollah Khomeini - ARTICLE from the Encyclopædia Britannica| تاریخ بازدید = ۱۳ اوت ۲۰۱۱| ناشر = دانشنامه‌یدانشنامهٔ بریتانیکا| زبان = انگلیسی}}</ref> با آنکه روحانیان قم به عرفان با چشم بدبینی نگاه می کردندمی‌کردند. خمینی در حلقه کوچکی از شاگردان به تدریس عرفان می پرداختهمی‌پرداخته است.<ref name=Said>-Said Amir Arjomand, After Khmeini, Iran under his successors, Oxford University, pp. 18-30</ref>
 
برای مثال، در سال ۱۳۰۷ او کتاب [[شرح دعای سحر (کتاب)|شرح دعای سحر]] را - که تفسیر جامعی بود بر دعایی که [[محمد باقر|امام محمد باقر]] در [[رمضان|ماه رمضان]] می‌خواند - نوشت. در این کتاب، همانند آثار دیگر خمینی پیرامون موضوع عرفان، اصطلاحات به کار برده شده توسط ابن‌عربی به کرات دیده می‌شود. دو سال بعد، او مصباح‌الهدایه الی الخلیفه والولایه را نوشت، که چکیده و شرح مختصری بود بر موضوعات اصلی عرفان. اثر دیگر خمینی در آن سال‌ها – که مرتبط با موضوع عرفان بود – مجموعه‌ای از تفسیرها پیرامون تفسیر فصوص قیصری بود.<ref name="alislam"/>
 
خمینی در بخشی از کتابی که در ۱۳۱۳ منتشر شد، به عنوان زندگی‌نامه‌یزندگی‌نامهٔ خود نوشت که او زمان زیادی را به مطالعه و آموزش آثار ملاصدرا اختصاص می‌داده است. او هم‌چنین در این نوشته بیان کرده که چندین سال تحت نظر شاه‌آبادی مشغول تحصیل عرفان بوده و این‌که مدتی در کلاس‌های فقه آیت‌الله حائری شرکت کرده‌است. <ref>{{یادکرد|کتاب=آینهىآینهی دانشوران|نویسنده = سید علی رضا حسینی ریحان‌یزدی|شهر=تهران|صفحه=صفحه‌ی ۷ -صفحهٔ ۶۵۷–۶۵|سال=۱۳۵۳}}</ref>
 
آن‌گونه که از دنباله‌یدنبالهٔ مطالب مندرج در آن نوشته و شواهد دیگر برمی‌آید، «فقه» هیچ‌گاه به‌عنوان اولویت اصلی خمینی مطرح نبوده‌است. در نقطه‌ینقطهٔ مقابل، «عرفان» همواره به عنوان دغدغه‌یدغدغهٔ اصلی او به حساب می‌آمده، به‌گونه‌ای که بخش زیادی از تحصیل و تعلیم و نوشته‌های او در آن زمان پیرامون این موضوع بوده‌است. ادامه‌یادامهٔ این علاقه در سال‌های بعد تأثیر زیادی در شخصیت فکری و روحی او داشت، و این موضوع در بسیاری از فعالیت‌های سیاسی آتی او نیز نمود داشت.<ref name="alislam"/>{{مدرک|منبع معتبر}}
 
==== آغاز تدریس ====
کلاس‌های [[اخلاق]] که با حضور [[میرزا جواد ملکی تبریزی]] برگزار می‌شد، سه سال بعد از مرگ او توسط شاه‌آبادی مجدداً پی گرفته شد و زمانی که او در ۱۳۱۵ هجری شمسی٬ [[قم]] را به قصد [[تهران]] ترک کرد، خمینی جوان را جانشین خود در این درس کرد. کلاس‌های درس اخلاقی عرفانی خمینی در آغاز با بررسی منازل‌السائرین انصاری می‌گذشت، اما بعد از آن و در ادامه به جایی برای طرح نگرانی‌ها و دغدغه‌های مربوط به آن دوره تبدیل شد، به‌گونه‌ای که پس از مدتی طرفداران بسیاری در قم و حتی در بین طلبه‌های شهرهای دور، مانند اصفهان و تهران پیدا کرد.
 
محبوبیت کلاس‌های خمینی چندان مورد رضایت [[دودمان پهلوی|حکومت پهلوی]] نبود، چراکه سیاست آن‌ها در آن زمان به‌گونه‌ای بود که تا حد امکان از نفوذ علماء و روحانیون به خارج از حوزه جلوگیری کنند.کنند؛ بنابراین حکومت دستور داد که کلاس‌های درس او از [[مدرسه فیضیه|مدرسه‌یمدرسهٔ فیضیه]] به مدرسه‌یمدرسهٔ ملاصادق که گنجایش و ظرفیت به مراتب پایین‌تری نسبت به مدرسه‌یمدرسهٔ فیضیه داشت، منتقل شود. اما با سقوط [[رضاشاه]] در سال ۱۳۲۰ هجری شمسی، کلاس‌های درس دوباره به مکان قبلی خود – مدرسه‌یمدرسهٔ فیضیه – بازگشت و با همان محبوبیت از سر گرفته شد.
 
این موضوع که خمینی در آن جلسات قابلیت سخن گفتن برای عده‌یعدهٔ زیادی از مردم عادی – و نه فقط طلبه‌های حوزه – را در قالب درس اخلاق داشت بعدها نقش زیادی در تحولات سیاسی کشور ایفا کرد.<ref name="alislam"/> {{مدرک|منبع معتبر}}
 
در حین تدریس اخلاق به جمع کثیری از مستمعین، خمینی شروع به تدریس بخش‌های مهمی از درس فلسفه، مانند قسمت‌های مربوط به [[روح]] در [[اسفار اربعه]] از [[ملاصدرای شیرازی|ملاصدرا]] و شرح منظومه از سبزواری، خطاب به گروهی منتخب از طلبه‌های جوان کرد که در بین آن‌ها نام [[مرتضی مطهری]] و [[حسینعلی منتظری]] نیز دیده می‌شد. این دو نفر بعدها و در جریانات مربوط به انقلاب کمک زیادی به خمینی کردند و از یاران اصلی او محسوب می‌شدند.<ref name="alislam"/>
 
خمینی خود درباره‌یدربارهٔ آغاز تدریس در حوزه چنین می‌گوید:
{{گفتاورد بزرگ}} «از مدتها قبل از آمدن آقای [[بروجردی]] عمده اشتغال به تدریس معقول و [[عرفان]] و سطوح عالیه اصول و فقه بود پس از آمدن او به تقاضای آقایان مثل مرحوم آقای [[مرتضی مطهری|مطهری]] و [[آیت‌الله منتظری]] به تدریس خارج فقه مشغول شدم و از علوم عقلیه بازماندم و این اشتغال در طول اقامت قم و مدت اقامت [[نجف]] مستدام بود.»<ref name=autogenerated3/>{{پایان گفتاورد بزرگ}}
 
=== ازدواج ===
روح‌الله جوان پدر و مادری نداشت که برای او به خواستگاری بروند و خودش هم به دلیل توجه مستمر به تحصیل و امور دیگر، چندان به ازدواج و تشکیل خانواده نمی‌اندیشید. برای نخستین بار سید محمدصادق لواسانی، دوست و هم‌درس روح‌الله برای او اقدام کرد و دختر [[میرزا محمد ثقفی]]، از روحانیون تهران، را به او پیشنهاد کرد.
 
روح‌الله چندین بار به خانه‌یخانهٔ میرزا محمد پیغام فرستاد و آن‌ها را از نیت خود باخبر کرد. اما «قدس‌ایران» که در آن زمان در مقطع دبیرستان مشغول به تحصیل بود هربار پاسخ منفی داد. به گفته‌یگفتهٔ خودش، دلیل این امر عدم تمایل به زندگی در شهر قم و علاقه به حضور در تهران و نزد خانواده بوده‌است. تا این‌که بر اثر خوابی که در آن زمان دید٬ به روح‌الله پاسخ مثبت داد و به همسری او درآمد.<ref name="hawze"/>
 
روح‌الله در سال ۱۳۰۸ هجری شمسی با [[خدیجه ثقفی]] معروف به «قدس ایران» دختر محمد ثقفی تهرانی ازدواج کرد.<ref name=autogenerated3>برگرفته از [http://www.imam-khomeini.com/Zendeginameh/zendegi%20imam.htm سایت امام خمینی]</ref><ref>{{یادکرد|کتاب=The Spirit of Allah: Khomeini and the Islamic Revolution|نویسنده = Amir Taheri|ناشر =Adler & Adler Publishers; First Edition. states edition|صفحه= 1 - 90 page|سال=February 1986|شابک=978-0917561047 |زبان=en}}</ref> او در زمان ازدواج ۲۷ سال و همسرش ۱۶ سال سن داشت. همسرش در مورد زندگی با او چنین می‌گوید:<ref>{{یادکرد|کتاب= خمینی روح‌الله: زندگینامه امام خمینی براساس اسناد و خاطرات و خیال - جلد اول |نویسنده = سیدعلی قادری|ناشر =موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی |چاپ= دوم|شهر= تهران|صفحه=۴۳۰|سال= ۱۳۷۹|شابک= ۹۶۴}}</ref>:
 
«اگر می خواستممی‌خواستم لب حوض روسری بچه را بشویم، می آمدندمی‌آمدند می گفتند بلند شو تو نباید بشویی . من پشت سر او، اتاق را جارو می کردم می‌کردم. وقتی او نبود لباس بچه را می شستممی‌شستم ...»
 
حاصل این ازدواج، سه پسر و پنج دختر بود که از میان آن‌ها، یک پسر و دو دختر اندکی پس از تولد فوت کردند.<ref name="hawze"/>
 
== فرزندان و نوه‌ها ==
[[پرونده:خمینی در کودکی.JPG|150px|بندانگشتی|راست|تصویر سید مصطفی خمینی در دوران کودکی (نفر سمت راست) که به اشتباه بعنوان تصویر پدرش سید روح اللهروح‌الله مشهور شده است.]]
از ازدواج [[روح‌الله خمینی]] و [[خدیجه ثقفی]] در سال ۱۳۰۸ خورشیدی، دو پسر و سه دختر بجا ماندند؛ [[مصطفی خمینی|مصطفی]] (متولد ۱۳۰۹ ش)، [[احمد خمینی|احمد]] (متولد ۱۳۲۴ ش)، [[زهرا مصطفوی|زهرا]]، [[فریده خمینی|فریده]] و [[صدیقه خمینی|صدیقه]].<ref name=autogenerated5>[http://www.khandaniha.eu/items.php?id=700 خواندنیها - Khandaniha - فرزندان و نوه‌های خمینی چه می‌کنند<!-- عنوان تصحیح شده توسط ربات -->]</ref> از وی همچنین ۱۵ نوه برجا ماند: از مصطفی خمینی: [[حسین خمینی]] و [[مریم خمینی]]، از احمد خمینی: [[حسن خمینی]]، [[یاسر خمینی]] و [[علی خمینی]]، از زهرا خمینی: [[مسیح بروجردی]] و [[لیلی بروجردی]]، از فریده خمینی: [[فرشته اعرابی]]، و از صدیقه خمینی: [[علی اشراقی]]، [[نعیمه اشراقی]]، [[زهرا اشراقی]] و چهار فرزند دیگر.<ref>[http://www.asriran.com/fa/pages/?cid=63773 گزارش فایننشال تایمز از نوه‌های امام (ره)<!-- عنوان تصحیح شده توسط ربات -->]</ref><ref name=autogenerated5/>
 
سطر ۱۸۹ ⟵ ۱۹۰:
[[پرونده:Khomeini-shrine.JPG|بندانگشتی|200px|چپ|[[آرامگاه سید روح‌الله خمینی]]]]
 
سید روح‌الله خمینی بدنبال بروز مشکل دستگاه گوارش در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۶۸ از روز ۲ خرداد تحت عمل پزشکی قرار گرفت. بدنبال مشکل اساسی که در ساعت سه بعد ظهر ۱۳ خرداد در روند بیماری وی بوجود آمده بود و طی اعلامیه‌ای در ساعت ۸ونیم به اطلاع عموم مردم رسید، وی در شامگاه شنبه، ساعت ۲۲ و ۲۰ دقیقه [[۱۳ خرداد]] سال [[۱۳۶۸]] خورشیدی، (۳ ژوئن ۱۹۸۹ میلادی) برابر با ۲۴ شوال ۱۴۰۹ قمری در ۸۷ سالگی درگذشت.<ref name=imam-khomeini_66>[http://www.imam-khomeini.com/ShowItem.aspx?id=11466&cat=11462&lang=fa ... و آن روز قلب ملت از کار ایستاد] سایت امام خمینی</ref>
 
مراسم تشییع وی در روز ۱۶ خرداد با حضور بیش از یک میلیون نفر برگزار شد<ref name=Said/> و در همانروز در [[بهشت زهرا|بهشت زهرای]] تهران دفن گردید.<ref name="imam-khomeini">[http://www.imam-khomeini.com/ShowItem.aspx?id=11463&cat=11462&lang=fa امام خمینی از ولادت تا رحلت] سایت امام خمینی</ref> که امروزه محل [[آرامگاه سید روح‌الله خمینی|آرامگاه وی]] می‌باشد.