'''سه شاهزاده سرندیپ''' ({{lang-en|The Three Princes of Serendip}})ترجمه داستانی است که مایکل ترامزینو آن را به ایتالیایی در سال 1557۱۵۵۷ در ونیز نوشته است. ترامزینو به گفته خودش این داستان ایرانی را از شخص دیگری که آن را از کتاب [[هشت بهشت]] [[امیر خسرو دهلوی]] ترجمه کرده، شنیده است. این داستان ابتدا از زبان فرانسوی به زبان انگلیسی راه یافته و اکنون ترجمه هایترجمههای متعددی از آن موجود است. "«سرندیپ "» نام فارسی یا [[زبان اردو|اردوی]] [[سری لانکا]] است که از واژه سوارنادویپا در زبان [[سانسکریت]] و در اصل از زبان [[تامیل]] به فارسی راه یافته و به معنی جزیره طلایی است. ریشه احتمالی دیگر این واژه ممکن است به واژه سیمهالادویپا بازگردد که به معنی سرزمین [[سیمهالی]]هاست. ▼
این داستان در کشورهای انگلیسی زبان به عنوان منشاء واژه سرندیپیتی {{lang-en|Serenipity}} که به معنای "«شانس در کشف چیزی غیرمنتظره "» است، شهرت دارد. هوریس والپول این واژه را از "«داستانی عامیانه "» که در آن سه شاهزاده از روی "«تصادف و تخیل "» مشخصات شتر گمشده ایگمشدهای را حدس زدند، برساخت. همچنین این داستان در سال 1747۱۷۴۷ با سرگذشت متفاوتی توسط [[ولتر]] در کتاب [[زادیگ]] ذکر شده و از آن طریق به [[ادبیات پلیسی]] راه یافت و نیز به شناخت [[روش علمی]] یاری رساند. ▼
▲'''سه شاهزاده سرندیپ''' ({{lang-en|The Three Princes of Serendip}})ترجمه داستانی است که مایکل ترامزینو آن را به ایتالیایی در سال 1557 در ونیز نوشته است. ترامزینو به گفته خودش این داستان ایرانی را از شخص دیگری که آن را از کتاب [[هشت بهشت]] [[امیر خسرو دهلوی]] ترجمه کرده، شنیده است. این داستان ابتدا از زبان فرانسوی به زبان انگلیسی راه یافته و اکنون ترجمه های متعددی از آن موجود است. "سرندیپ" نام فارسی یا [[زبان اردو|اردوی]] [[سری لانکا]] است که از واژه سوارنادویپا در زبان [[سانسکریت]] و در اصل از زبان [[تامیل]] به فارسی راه یافته و به معنی جزیره طلایی است. ریشه احتمالی دیگر این واژه ممکن است به واژه سیمهالادویپا بازگردد که به معنی سرزمین [[سیمهالی]]هاست.
پادشاهی سه پسر داشت كهکه هر كدامکدام در هوش و فراست و تیزبینی يگانهیگانه زمان بوده اندبودهاند. باريكباریک بينيبینی ايناین سه برادر در دركدرک و تشخيصتشخیص مطلب تا به حديحدی بود كهکه كهکه هر چيزيچیزی از نظر تيزبينتیزبین آنان مي گذشتمیگذشت از اثر، پيپی به مؤثر مي بردندمیبردند و علل و جهات وجوديوجودی آن چيزچیز را استنباط مي كردندمیکردند. ▼
▲این داستان در کشورهای انگلیسی زبان به عنوان منشاء واژه سرندیپیتی {{lang-en|Serenipity}} که به معنای "شانس در کشف چیزی غیرمنتظره" است، شهرت دارد. هوریس والپول این واژه را از "داستانی عامیانه" که در آن سه شاهزاده از روی "تصادف و تخیل" مشخصات شتر گمشده ای را حدس زدند، برساخت. همچنین این داستان در سال 1747 با سرگذشت متفاوتی توسط [[ولتر]] در کتاب [[زادیگ]] ذکر شده و از آن طریق به [[ادبیات پلیسی]] راه یافت و نیز به شناخت [[روش علمی]] یاری رساند.
پادشاه پسران را برای کسب تجربه بیشتر به سفر فرستاد. در میانۀمیانهٔ سفر به ساربانيساربانی برخوردند كهکه دنبال شتر گمشده اش مي گشتمیگشت و از آنان نيزنیز پرس وجو كرد،کرد، که آیا شترش را در مسیر خود دیده انددیدهاند یا نه؟ اولی گفت: «مثل ايناین كهکه شترتوازيكشترتوازیک چشم كورکور بود». ساربان جواب داد: « بليبلی يكیک چشمش كورکور است». دومی گفت: «به نظر ميمیرسد رسد كهکه يكيیکی ازدندانهايشازدندانهایش هم شكستهشکسته باشد». ساربان تصديقتصدیق كردکرد. سومی گفت: « ظاهراظاهراً يكیک پايشپایش هم لنگ بوده است». ساربان پاسخ داد: « آريآری همين طورهمینطور است». به ساربان گفتند: «از همينهمین راهيراهی كهکه ما آمده ايمآمدهایم برو تا به مقصود برسيبرسی و شتر را پیدا کنی» ▼
ساربان با آنآنها هاخداحافظی خداحافظي كردکرد و از راهی كه آنکه هاآنها نشان دادند به دنبال شتر گمشده رفت وليولی هر چه بيشتربیشتر رفت بيشتربیشتر مأيوسمأیوس شد و اثرياثری از شتر نيافتنیافت. ناگزيرناگزیر پس از طيطی مسافتيمسافتی بازگشت و دوباره از آن سه برادر نشانينشانی را خواست: ▼
اولی پرسيدپرسید: «مگر بار شتر تو روغن و شهد نبود»؟ گفت: «چرا». دومی سؤال كردکرد: «مگر زنی هم بر رويروی شتر سوار نبود»؟ ساربان با خوشحاليخوشحالی گفت: « آريآری چنينچنین است». سومی گفت: «به گمان من آن زن باردار هم بود، ايناین طورنيست؟طورنیست؟» ساربان با تعجب جواب داد: « اتفاقااتفاقاً همين طورهمینطور است پس در ايناین صورت برايبرای من ترديديتردیدی باقيباقی نمانده كهکه شتر مرا شما ديديددیدید» ▼
▲پادشاهی سه پسر داشت كه هر كدام در هوش و فراست و تیزبینی يگانه زمان بوده اند. باريك بيني اين سه برادر در درك و تشخيص مطلب تا به حدي بود كه كه هر چيزي از نظر تيزبين آنان مي گذشت از اثر، پي به مؤثر مي بردند و علل و جهات وجودي آن چيز را استنباط مي كردند.
▲پادشاه پسران را برای کسب تجربه بیشتر به سفر فرستاد. در میانۀ سفر به سارباني برخوردند كه دنبال شتر گمشده اش مي گشت و از آنان نيز پرس وجو كرد، که آیا شترش را در مسیر خود دیده اند یا نه؟ اولی گفت: «مثل اين كه شترتوازيك چشم كور بود». ساربان جواب داد: «بلي يك چشمش كور است». دومی گفت: «به نظر مي رسد كه يكي ازدندانهايش هم شكسته باشد». ساربان تصديق كرد. سومی گفت: «ظاهرا يك پايش هم لنگ بوده است». ساربان پاسخ داد: «آري همين طور است». به ساربان گفتند: «از همين راهي كه ما آمده ايم برو تا به مقصود برسي و شتر را پیدا کنی»
▲ساربان با آن ها خداحافظي كرد و از راهی كه آن ها نشان دادند به دنبال شتر گمشده رفت ولي هر چه بيشتر رفت بيشتر مأيوس شد و اثري از شتر نيافت. ناگزير پس از طي مسافتي بازگشت و دوباره از آن سه برادر نشاني را خواست:
▲اولی پرسيد: «مگر بار شتر تو روغن و شهد نبود»؟ گفت: «چرا». دومی سؤال كرد: «مگر زنی هم بر روي شتر سوار نبود»؟ ساربان با خوشحالي گفت: «آري چنين است». سومی گفت: «به گمان من آن زن باردار هم بود، اين طورنيست؟» ساربان با تعجب جواب داد: «اتفاقا همين طور است پس در اين صورت براي من ترديدي باقي نمانده كه شتر مرا شما ديديد»
{{شعر}}
{{ب|ساربان زان همه نشان درست|گرد شكشک را زپيشزپیش خاطر شست}}
{{ب|آگهيآگهی چون نداشت از فن شان|چنگ در زد سبكسبک به دامنشان}}
{{پایان شعر}}
هر چه برادران سوگند خوردند كهکه ما شتررا نديدهندیدهایم ايم وازرويوازروی تیزبینی و دقت نظر آن علامت هاعلامتها و نشاني هانشانیها را گفتيمگفتیم سوديسودی نبخشيدنبخشید و ساربان از آنها نزد حاكمحاکم شكايتشکایت برد.
حاكمحاکم راجع به نشانينشانی هائيهائی كهکه از شتر ناديدهنادیده داده بودند از آنان توضیح خواست که شما چگونه آن همه علامت و نشانی داده ایددادهاید در حالی که شتر را اصلاً ندیده اید؟ندیدهاید؟ اولی گفت: «حقیقت این است که از راهيراهی كهکه آمده بوديم علفبودیم هايعلفهای طرف راست جاده چريدهچریده شده بود وليولی علف هايعلفهای جانب چپ جاده دست نخورده و برپايبرپای ايستادهایستاده بود لاجرم چنينچنین دانستم كهکه شتر را يكیک چشم كورکور بود كهکه جانب چپ جاده را نديده علفندیده هاعلفها سالم مانده است».
دومی گفت: «شتر را عادت براينستبراینست كهکه بوتۀبوتهٔ علف را با دنداندندانهایش هايش يكیک جا از بيخبیخ برميبرمی كندکند و ميمیخورد خورد وليولی چون در بوته هايبوتههای علف كنارکنار جاده نقصان دندان در علف خوردن ظاهر بود پنداشتم كهکه يكيیکی از دندانهايدندانهای شتر بايدباید شكستهشکسته باشد».
برادر کوچک ترکوچکتر گفت: «درمسيردرمسیر راه جايجای دو دست و يكیک پايپای شتر در حينحین راه رفتن عمق و فرورفتگيفرورفتگی داشت وليولی يكيیکی از پاها را به زمين ميزمین كشيدمیکشید. از آن كششکشش معلومم شد يكیک پايپای شتر لنگ است.»
بار ديگردیگر برادر بزرگتر گفت: «ازهجوم مگس به وجود شهد پی بردم واز تراكمتراکم مورچه هامورچهها دانستم كهکه يكیک لنگه ديگردیگر از بار شتر روغن بوده است». دومی گفت: «ايناین كهکه تشخيصتشخیص دادم زنی برشتر سوار است از آن جهت بود كهکه در مسيرمسیر راه كهکه ساربان شتر را خوابانيدهخوابانیده بود اثر بول ديدمدیدم و از فاصله یفاصلهٔ ناچیز بول بر روی زمین استنباط شد كهکه آن اثر از زن است نه مرد.
برادر كوچكکوچکتر، تر، كهکه بر حمل و بارداريبارداری زن تشخیص داده بود اظهار داشت: «معمولاً آدميآدمی وقتيوقتی كهکه از زمينزمین برميبرمی خيزدخیزد به حكمحکم ضرورت برای حفظ تعادل بدن فقط يكیک دست را بر زمينزمین می گذاردمیگذارد و بلند مي شودمیشود وليولی چون در آن محل كهکه ساربان شتر را خوابانيدهخوابانیده بود اثر كفکف دو دست ديدهدیده شده است لذا استنباط كردمکردم كهکه آن زن بايدباید باردار بوده باشد»:
{{شعر}}
{{ب|ديدمدیدم آنجا كهکه نقش پايشپایش بست|گشته پيداپیدا بخاكبخاک نقش دو دست}}
{{ب|گفتم آن حامل و گران بارست|كزکز زمينزمین خاستنش دشوارست}}
{{پایان شعر}}
تشريحتشریح و توصيفتوصیف ايناین علائم و امارات، بهت و حيرتحیرت حاكمحاکم را دو چندان كردکرد و به تعظيمتعظیم و بزرگی آنان كوشيدکوشید.<ref>http://saanei.org/index.php?view=01,02,48,595,0</ref>
== منابع ==
{{پانویس|چپچین=بله}}
* {{یادکرد-ویکی|پیوند =//en.wikipedia.org/w/index.php?title=The_Three_Princes_of_Serendip&oldid=664047139|عنوان = The Three Princes of Serendip|زبان =انگلیسی|بازیابی =۲۷ ژوئیه ۲۰۱۵}}
{{ترتیبپیشفرض:شاهزاده سرندیپ (((3۳))) (((4۴)))، سه}}
[[رده:متل]]
[[رده:سنتهای کلامی]]
|