اثباتگرایی منطقی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
قرار دادن {{دادههای کتابخانهای}} با اطلاعات ویکیداده |
Mahtabshadi (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱:
'''پوزیتیویسم منطقی''' یا (اثباتگرایی منطقی) نوعی از پوزیتیویسم جدید است که [[اثباتگرایی]] را میپذیرد. پوزیتیویسم منطقی نظریهای است [[معرفتشناسی|معرفتشناسانه]] که تجربهگرایی قوی ــ که عبارت است از این رأی که منشأ همهٔ شناختها حواس تجربی است ــ را با [[منطق ریاضی]] ترکیب میکند، و معتقد است که درستی هر گزارهٔ علمی صادق باید قابل اثبات باشد. اثباتگرایی منطقی به طور جداییناپذیر با مدل قانونی عام برای تبیین علمی گره خوردهاست. پوزیتیویسم منطقی که دیدگاه [[حلقهٔ وین]] به شمار میرفت گونهای از [[فلسفه تحلیلی]] است که در فلسفهٔ انگلیسی ـ امریکایی از ۱۹۳۰ تا دههٔ ۱۹۶۰ حکمفرما بود. از چهرههای مشهور این نگرش می توان از [[رودلف کارناپ]] نام برد.<ref name="Logical positivism">{{یادکرد-ویکی | زبان=انگلیسی | عنوان=Logical positivism | پیوند=http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Logical_positivism&oldid=540178167 | بازیابی=۱۷ مارس ۲۰۱۳}}</ref>
==پیدایی==
در قرنِ بیستم در آلمان و انگلستان فلاسفهای که تحقیقاتِ عمیق و وسیعی در رابطه با روشِ علم در شناختِ جهان انجام میدادند برایِ آن که خود را از پوزیتیویستهایِ فرانسوی جدا کنند نامِ «پوزیتیویسمِ منطقی» را بر نگرشِ خود نهادند. این فلاسفه معتقد بودند که تنها بخشِ غیرِتجربی ([[پیشینی|پیشینیِ]]) دانشِ بشر اصولِ [[منطق]] است که از تجربه حاصل نمیشوند و اندیشیدن را پیشاپیش محدود میکنند. هر معرفتِ دیگری که انسان میتواند کسب کند باید از راهِ تجربه به دست آید. اما بسیاری از گزارههایی که ما در زندگی یا در فلسفه به کرات به کار میبریم اگر بدرستی تحلیل شوند هیچجا به تجربه متصل نمیشوند .
اثباتگرایی منطقی گذشته از اعتقاد به اعتبارِ علم تعریفِ دقیقی دارد: به هر گزارهای که از جنسِ [[گزاره خبری|گزارههایِ خبری]] باشد یک «[[شرایط صدق]]» تعلق میگیرد. شرایطِ صدق بیان میکنند که گزاره در چه شرایطی صادق و در چه شرایطی کاذب است. توجه کنید که «[[صدق]]» با «[[اثبات]]» خلط نشود. مثلاً گزارهٔ «باران میبارد» در برخی شرایط صادق است و در برخی شرایط کاذب. به عبارتِ دیگر شرایطِ صدق بیان میکنند که گزاره چه «وضعی از امور» (state of affairs) را توصیف میکند. پوزیتیویسمِ منطقی یعنی این اعتقاد که «معناًیِ هر گزاره همان شرایطِ صدقِ آن است». به این ترتیب هر گزارهای که '''همیشه صادق''' یا '''همیشه کاذب''' یا '''همیشه نامعلوم''' باشد کاملاً بیمعنا است. مثلاً این گزاره که «این اتفاق که افتاد [[سرنوشت|قسمت]] بود» از نظرِ پوزیتیویست بیمعنا ست، زیرا هر وضعی از امور پیش بیاید باز هم میتوان این حرف را زد. پس این گزاره در واقع هیچ وضعی از امور را توصیف نمیکند.
هسته اصلی پوزیتیویسم منطقی را متفکران [[حلقه وین]] تشکیل میدادند که شامل [[رودلف کارنپ]]، [[موریتس شلیک]]، [[هانس رایشنباخ]]، [[هربرت فایگل]]، [[کورت گودل]]، [[هانس هان]]، [[فیلیپ فرنک]]، و [[اتو نویرث]] میشد. این افراد در سالهای ۱۹۲۲ تا اویل دهه ۱۹۳۰ در وین دور هم جمع میشدند و به تبادل نظر درباره فلسفه و مبانی علوم جدید میپرداختند. آنها در دوره متاثر از رساله منطقی-فلسفی [[لودویک ویتگنشتاین|ویتگنشتاین]] بودند. از افرادی که ارتباط نزدیکی با این حلقه داشتند، آلبرت اینشتین و لودویک ویتگنشتاین بودند. زمانی که ویتگنشتاین در وین اقامت داشت به درخواست شیلیک در برخی جلسات گروه شرکت میکرد. پوزیتیویسم مدتی قابلِ ملاحظه سنتِ رایج در [[فلسفه علم]] بود، اما با ظهورِ نگرشهایِ جدید، و کارهایِ متفکرانی مانندِ [[توماس کوهن|کوهن]] و [[ویلارد اورمن کواین|کواین]] کمکم به حاشیه رانده شدند.
برخی تحقیقات جدید نشان میدهد که تصور شایع درباره پوزیتیویسم منطقی ساده نگرانه و غلط است.
==مساله اثبات پذیری==
محتوای این اصل این است که : صدق وکذب قضایا، یا با منطق قابل تبیین است یا با تجربه. به نظر آنان یک گزاره تنها در صورتی معنادار است که بتوان صدق یا کذب آن را با تجربه اثبات کرد. این تعبیر را اصل اثبات پذیری نامیده اند.
از این رو تنها قضایای معنادار معرفت آموز، قضایای تجربی و حسی هستند و چون قضایای متافیزیکی هیچ یک از دو ویژگی یاد شده را ندارند، مهمل و فاقد معنا هستند.
«از نظر پوزیتیویسم اولاً متافیزیک شآمل همه معارف بشری غیر از منطق، ریاضیات و علوم تجربی است. فلسفه علوم نظری، علوم اجتماعی، علوم انسانی، الهیات، عرفان هنر و اخلاق و مانند آن بخش های مختلف متافیزیک را تشکیل می دهند و ثانیاً این گونه علوم فاقد معنا بوده، معرفت آموز نیستند.
==فروپاشی==
دهه 1930،دهه ناخوشایندی برای پوزیتیویسم بود، حملات منتقدین و به قدرت رسیدن حزب نازی، مکتب وحلقه آنها را به شدت تهدید می کرد. بسیاری از اعضای حلقه یهودی بودند، مانیفیست آنها یعنی «درک علمی از عالم» تهدیدی برای نظریات نژاد گرایانه نازی ها بود.
پس از روی کارآمدن فاشیست ها «نویرات» چون همدلی بسیاری از مارکسیسم داشت به هلند گریخت. «هان» در گذشت، کارناپ به آمریکا رفت، «شلیک» نیز که رساله یک دانشجوی نازی را رد کرده بود، به دست این دانشجو ترور شد.
پس از ترور شلیک غالب اعضای باقی مانده حلقه وین هر یک به سویی گریختند، حلقه وین از هم پاشید و دیگر گروهی متشکل نبود، «پوپر» ضربات سهمگینی را بر پیکر پوزیتیویسم وارد کرد، ضربه نهایی از آن «کواین» بود. «وی تحت تاثیر افکار کارناپ بود در نخستین اثر مهمش «دوجزم اصالت تجربه» کار پوزیتیویسم را یکسره کرد. وی تمایز میان گزاره های ترکیبی و تحلیلی را زیر سئوال برد و مطرح کرد که تجربه امکان فرق نهادن بین قضایای تحلیلی و ترکیبی را نمی دهد.<ref>http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/5211/6898/83047/%D9%BE%D9%88%D8%B2%DB%8C%D8%AA%DB%8C%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82%DB%8C</ref>
== جستارهای وابسته ==
سطر ۱۰ ⟵ ۳۶:
=== افراد ===
* [[فیلیپ فرانک]]
* [[موریتس شلیک]]
سطر ۱۵ ⟵ ۴۲:
== منابع ==
*رن نائس، کارناپ، ترجمه منوچهر بزرگمهر، انتشارات خوارزمی، 1352، چاپ اول،ص21
*خرمشاهی بهاءالدین، پوزیتیویسم منطقی؛ انتشارات علمی فرهنگی، 1361، چاپ اول،ص7.
==پانوشت==
{{پانویس}}
{{جعبههای ناوبری
|list=
|