عزیزخان مکری: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
خط ۴۱:
نسب عزیزخان که فرزند محمد سلطان مکری است به «قبادخان مکری» یکی از بیگزادهگان ایل [[مکری]] میرسد. سردارکل در سال [[۱۱۷۱]] هجری شمسی در روستای [[نستان]] منطقهٔ [[گورک]]، یکی از روستاهای توابع [[شهرستان سردشت]] به دنیا آمد. او از کُردهای [[اهل سنت]] بود که بیش از ۳۰ سال برای حکومت قاجار خدمت نمود. عزیزخان پس از رسیدن به سن بلوغ در اوج گمنامی به سرد میبرد و بیشتر اوقات خود را به شکار [[کبک]] سپری میکرد و از این طریق امرارمعاش میکرد و حتی مدتی به عزیز [[کبک]] گیر (علاقهٔ خاصی به شکار کبک داشت) {{به کردی|عهزیز کهوگر}} مشهور بود. در دوران ایل [[خلکی]] با این ایل ارتباط پیدا میکند و با رئیس ایل (علی مردان بیگ) رفت و آمد بیشتری داشت و بارها در روستاهای اینگیجه و قاجر و [[بوکان]] چندین روز مهمان بیگ زادهگان این منطقه میشد و به تفریح و شکار میپرداخت.<ref>{{پک|محمدبهرام بیگی|۱۳۹۲|ک=ایل فراموش شده|ص=۴۶ {{نشان زبان|fa}}}}</ref>او به واسطهٔ مرتضی خان خلکی و برادر زادهاش سرتیپ فرخ خان با درجهٔ یاوری در فوج ششم تبریز وارد خدمت نظام میشود و بعد از مدتی که لیاقت خود را نشان داد در [[تهران]] به مقام آجودان باشی رسید. در کنترل قبایل و عشایر کُرد او با خرید شش دانگ بوکان و اراضی آن در سال [[۱۲۲۸]] هجری شمسی، تسلط بیشتری بر کُردهای مکری پیدا کرد و با ساخت ساختمانی برروی تپهٔ که در مرکز خانهها و در چند قدمی بوکان بود بر مردمان ولایت مکری قدرتش روز به روز افزایش مییافت. عزیزخان و خانواده اش از این ساختمان بعنوان مرکز اجرای سیاستهای دولتی در [[مناطق کردنشین]] [[آذربایجان]] استفاده میکردند.<ref>{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=علیار |نام=ناصر |کتاب=ڕهخنه لهسهر کتێتبی بۆکان لهسهدهٔ بیستم دا | ناشر= |سال=۱۳۹۰ {{نشان زبان|ku}}}}</ref>
در زمانی که [[امیرکبیر]] چون به صدارت رسید، وارث مشکلات فراوانی از دورهٔ صدارت حاج [[میرزا آقاسی]] شد و برای حل این مشکلات از درایت و نبوغ برخی از افراد همچون عزیزخان استفاده کرد. عزیزخان را به [[تهران]] احضار کرد و او را به سمت آجودان باشی منصوب کرد. سردارکُل روز به روز در دستگاه امیر کبیر عزیز تر میشد و در مقامی که امیرکبیر به او بخشیده بود، آجودانباشی کل لشکر امیرکبیر، سمت امارت نظام و فرماندهی کل قوا را داشت. به همین جهت امیرکبیر غالباً در پیشامدهای
{{گفتاورد تزیینی|گر شما رگ من را میزنید بدانید زمانی رگ ناصرالدین شاه را زدم که دارالفنون را تأسیس نمودم اما وصیت من این است اگر من را از بین بردید در میان شما کسی هست که ایران را آباد میکند او کسی نیست جز عزیزخان سردار کُل}}
|