شاهنامه ابومنصوری: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز ربات: واگردانی خرابکاری محتمل 1.0,Mehrad manoori,0.2.1 |
|||
خط ۱۲:
{{نقل قول| '' اول ایذون گوید دز این نامه کی<ref>در این متن مطابق متون اولیهی دری، «که» موصولی به شکل «کی» نوشته شده است.</ref> تا جهان بوذ مردم گرد دانش گشتهاند و سخن را بزرگ داشته و نیکوترین یاذگاری سخن دانستهاند، چه اندر این جهان مردم به دانش بزرگوارتر و مایهدارتر. و چون مردم بذانست کی از وی چیزی نمانذ پایذار، بذان کوشذ تا نام او بمانذ و نشان او گسسته نشوذ چو آباذانی و جایها استوار کردن و دلیری و شوخی و جانسپردن و دانایی بیرون آوردن مردمان را به ساختن کارهای نوآیین. چون شاه هندوان کی کلیله و دمنه و شاناق و رام و رامین بیرون آورد و مأمون پسر هارونالرشید منش پاذشاهان و همت مهتران داشت، یک روز با فرزانگان نشسته بوذ. گفت: «مردم بایذ کی تا اندر این جهان باشند و توانایی دارند و بکوشند تا از ایشان یاذگاری بود تا پس از مرگ نامشان زنده بوذ.» عبدالله پسر مقفع کی دبیر او بوذ<ref>ذکر [[ابن مقفع]] به عنوان وزیر مأمون در اینجا غلط تاریخی است، زیرا ابنمقفع حدود پنجاه سال قبل از [[مأمون]] از دنیا رفته است. در مقدمهٔ شاهنامهٔ ابومنصوری، غلطهای تاریخی دیگری نیز وجود دارد که دکتر رضازادهٔ ملک در مقالهٔ خود به آنها اشاره کرده است.</ref>، گفتش کی: «از کسری انوشیروان چیزی مانده است کی از هیچ پاذشاه نمانده است.» مأمون گفت: «چه ماند؟» گفت: «نامهای از هندوستان بیاورد، آن را برزویهی طبیب از هندو به پهلوی گردانیذه بود، تا نام او زنده شذ میان جهانیان و پانصذ هزار درم هزینه کرد.» مأمون آن نامه بخواست، و آن نامه بذیذ. فرموذ دبیر خویش را تا از زبان پهلوی به زبان تازی گردانیذ. پس امیر سعد نصر بن احمد، این سخن بشنیذ، خوش آمذش. دستور خوش را -خواجه بلعمی - بر آن داشت تا از زبان تازی به زبان پارسی گردانیذ، تا این نامه به دست مردمان افتاذ و هر کسی بذو اندر زذند و رودکی را فرموذ تا به نظم آورد، و کلیله و دمنه اندر زبان خرد و بزرگ افتاذ و نام او بذین زنده گشت و این نامه از او یاذگاری بماند. پس چینیان تصاویر اندر افزوذند تا هر کسی را خوش آیذ دیذن و خواندن آن. ''}}
{{نقل قول| ''پس امیرمنصور عبدالرزاق مردی بوذ با فر و خویشکام بود و با هنر و بزرگمنش بوذ اندر کامروایی و با دستگاهی تمام از پاذشاهی و ساز مهتران، و اندیشه بلند داشت و
{{نقل قول| '' و این نامه را نام شاهنامه نهاذند و تا خذاوندان دانش اندر این نگاه کنند و فرهنگ شاهان و مهتران و فرزانگان و کار و ساز پادشاهی و نهاذ و رفتار ایشان و آیینهای نیکو و داذ و داوری و رای و راندن کار و سپاه آراستن و رزم کردن و شهر گشاذن و کین خواستن و شبیخون کردن و آزرم داشتن و خواستاری کردن، این همه را بذین نامه اندر بیابند. پس این نامهٔ شاهان گرد آوردند و گزارش کردند، و اندر این چیزهاست کی به گفتار مر خواننده را بزرگ آیذ و هر کسی دارند تا از او فایذه گیرند و چیزها اندر این نامه بیابند کی سهمگن نمایذ و این نیکوست، چون مغز آن بذانی و تو را درست گردذ، چون دستبرذ آرش و چون همان سنگ کجا افریذون به پای باز داشت و چون ماران کی از دوش ضحاک برآمذند. این همه درست آیذ به نزدیک دانایان و بخرذان به معنی.'' <ref>دیباچهٔ شاهنامهٔ ابومنصوری، رضازادهٔ ملک، ۱۲۷ تا ۱۳۰</ref>}}
|