آگاهی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز ربات: واگردانی خرابکاری محتمل 0.953,H71 ebrahim,0.1.1a |
|||
خط ۱۲:
مسائل مختلفی دربارهٔ آگاهی وجود دارد: (الف) مسئلهٔ توصیفی که به مفهوم آگاهی مربوط است (ب) مسئلهٔ کارکردی یعنی اینکه چرا آگاهی وجود دارد و چه نقشی در سایر حالات ذهنی یا رفتارهای ما ایفا میکند،(ج) مسئلهٔ تبیینی آگاهی: آگاهی چه جایگاهی در طبیعت دارد؟ آیا آگاهی یک ویژگی بنیادین است که مستقل از هر چیز دیگر و در عرض سایر امور طبیعی وجود دارد یا وابسته به سایر امور ناآگاه (فیزیکی، زیستی، عصبی یا محاسباتی) است؟ در صورت دوم، یک امر ناآگاه چگونه میتواند آگاهی را به وجود آورد؟ گزینهٔ اول دوگانهانگاری است که بیشتر فیلسوفان از آن اجتناب میکنند، هرچند تقریر حداقلی آن (یعنی دوگانگی ویژگیها نه دوگانهانگاری جوهری) در حال حاضر طرفدارانی دارد.
===
[[دیوید چالمرز]] برای نخستین بار میان
# توانایی تشخیص، طبقهبندی و واکنش به محرکهای محیطی
# دسترسی یک دستگاه شناختی به اطلاعات
خط ۲۳:
همهٔ این پدیدهها با مفهوم آگاهی مرتبطاند؛ گاهی یک حالت ذهنی را به این خاطر آگاه مینامیم که دسترسی درونی به آن ممکن است یا میتوانیم از آن گزارش دهیم. گاهی به این دلیل که یک دستگاه میتواند بر اطلاعات دریافتی از محیط واکنشی از خود نشان دهد یا به آن اطلاعات توجه کند یا از آن اطلاعات برای کنترل رفتار استفاده کند، آن دستگاه را آگاه میدانیم و گاهی یک موجود را در حال بیداری آگاه مینامیم. پس آگاهی با همهٔ این مفاهیم مرتبط است.
با وجود این، دربارهٔ تبیین علمی این پدیدهها مشکلی وجود ندارد؛ همهٔ آنها را میتوان به صورت محاسباتی یا [[عصبشناختی]] تبیین کرد؛ برای مثال، برای تبیین گزارشپذیری حالات ذهنی همین اندازه کافی است که سازوکار دریافت اطلاعات مربوط به حالات درونی و عرضهٔ آن برای گزارش زبانی را مشخص کنیم یا برای تبیین خواب و بیداری، تبیین عصب ـ فیزیولوژیک از فرایندی که منشأ رفتارهای متقابل اندامواره در این دو حالت است، کفایت میکند.
اگر آگاهی فقط همین پدیدهها بود، هیچ مشکلی در تبیین آن نداشتیم؛ درست است که در حال حاضر تبیین کاملی از این پدیدهها نداریم و شاید تبیین تفصیلی برخی از آنها یکی دو قرن طول بکشد، اما میدانیم که چگونه باید آنها را تبیین کنیم. به همین خاطر این مسائل را «مسائل آسان» مینامیم.
چالمرز
مسئلهٔ دشوار آگاهی این است: اگر تجربه پایههای فیزیکی داشته باشد، چگونه و چرا از این امور فیزیکی که به کلی ناآگاهانهاند به وجود میآید؟ چرا فرایندهای فیزیکی موجب پیدایش یک حیات درونی کاملاً پیچیده و غنی میشوند؟ ارتباط مفهومی میان فرایندهای عصبی و آگاهی پدیداری چیست؟ این همان مسئلهای است که در متون فلسفهٔ ذهن «شکاف تبیینی» نامیده میشود که در این جملهٔ معروف هاکسلی به آن اشاره شدهاست: «چگونگی ظهور چیز چشمگیری مثل حالت آگاهی در نتیجهٔ انگیزش بافتهای عصبی درست به اندازهٔ ظهور غول از مالش چراغ علاءالدین تبیینناپذیر است» (Huxley 1866).
|