ناصر للحق اطروش: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
←‏همایش بین‌المللی: اصلاح نویسه‌های عربی، اصلاح ارقام، اصلاح سجاوندی، اصلاح املا، ابرابزار، اصلاح نشانی وب
ویرایش، ابرابزار، ویکی سازی
خط ۲۷:
{{شیعه}}
 
'''ناصرالحق، ابومحمد حسن اطروش''' مشهور به '''ناصر کبیر''' از [[فقه|فقها]]، [[متکلم|متکلمین]]، [[علوم اسلامی|علما]]، [[حاکم|حاکمان]] و [[شعر|شعرای]] توانمند در قرن سوم ه. ق است. [[شیخ طوسی]] او را در شمار اصحاب [[امام هادی]] آورده‌است. حاکم [[طبرستان]] بود و از این رو که بر اثر اصابت شمشیری توسط رافع بن هرثمه در نبردگاهنبردگاه، کر شده بود به اطروش خوانده می‌شد.
وی همچنین جد مادری [[شریفسید رضی]] و [[شریف مرتضی]] است و مادرش ام ولد و مملوکه خراسانیه بود. از وی به عنوان نخستین مروج اسلام در سرزمین‌های شمالی و ایران نام برده می‌شود. ناصر کبیر بر امرای سامانی طبرستان خروج کرد و پس از پیروزی بر آنان پایگاه [[علویان (طبرستان)|علویان]] را رونق بخشید. وی تا هنگام مرگ بر گیلان، طبرستان و قسمتی از گرگان حکومت داشت. ناصر کبیر در علوم تفسیر، فقه کلام و حدیث از سرآمدان روزگار خود محسوب می‎شد و مشهورترین اثری که به وی نسبت می‎دهند ''تفسیر کبیر'' نام دارد. پیش از وی «حسن بن زید بن محمد بن اسماعیل بن حسن بن زید بن امام حسن مجتبی (ع)»، معروف به «داعی کبیر» و مؤسس سلسله علویان در طبرستان از سال ۲۵۰ تا ۲۷۰ قمری و «سیدابوالحسن احمد بن محمد» از سال ۲۷۰ تا ۲۷۱ و «سیدمحمد بن زید» برادر حسن بن زید، معروف به «داعی الی‌الحق» از ۲۷۱ تا ۲۸۷ قمری بر منطقه طبرستان شامل مازندران، گرگان، سلسله جبال البرز و بخش‌هایی از استان سمنان و استان تهران فعلی، زمامداری و نخستین حکومت شیعی، به مذهب [[زیدی]] را در ایران پایه‌گذاری کردند.
 
این سید [[حسینیان|حسینی]] در ۳۰۱ هجری حکومت علوی را بار دیگر در تبرستانطبرستان احیا کرد. او که اصالتاً اهل مدینه بود، در دوره سلطه حسن بن زید به تبرستان آمده و در نبردی که محمد بن زید کشته شده بود شرکت داشت. او ابتدا به ری گریخت و از آنجا در پی دعوتی از شاه جستانی دیلمان، که به او قول حمایت برای فتح مجدد تبرستانطبرستان را داده بود بدانجا رفت. پس از دو تلاش ناموفق برای تبرستانطبرستان او موفق شد دیلمیان شمال کوههاکوه‌ها و گیلیان شرق سفیدرود را به اسلام بگرواند. از آنجا که نظریه حقوقی او از مال قاسم بن ابراهیم که اهالی زیدی رویان و شرق دیلمان آن را پذیرفته بودند در مواردی متفاوت بود گروندگان به او جامعه زیدی متفاوتی به نام [[ناصریه]] را شکل دادند. او در ۳۰۱ شکست سختی را بر سپاه سامانی در رود بوررود در شرف چالوس تحمیل کرد و مالکیت تبرستانطبرستان را در دست گرفت. حکومت او به دلیل عدالتش مورد تحسین شدید مورخ سنی، [[محمد بن جریر طبری|طبری]] قرار گرفت. زیدان بعدی همگی او را به دلیل دانش فراوان و مدیریت نمونه اش امام خود می‌شمارند. برخی از آثار پرشمار او در الهیات و حقوق موجود اند. مقبره او در آمل توسط زوار گیل شرقی زیارت می‌شد. <ref>[http://www.iranicaonline.org/articles/gilan-iv Encyclopædia Iranica | Articles<!-- عنوان تصحیح شده توسط ربات -->]</ref> حرم او محلی برای زیارت ناصریه که پیوند محکمی با بازماندگانش داشت که همگی نام خانوادگی افتخاری ناصر داشتند تبدیل شد.<ref>[http://www.iranicaonline.org/articles/alids-of-tabarestan-daylaman-and-gilan Encyclopædia Iranica | Articles<!-- عنوان تصحیح شده توسط ربات -->]</ref>
به گفتهٔ [[محمد بن جریر طبری|طبری]] و [[ابن اثیر]] او حاکمی عادل و نیک‌سیرت بود و مردم همانند او را در عدل و برپائیبرپایی حق و حسن روش ندیدند.
 
وی سرانجام در [[آمل]] طبرستان درگذشت و مزارش در همان شهر زیارتگاه عموم است. تألیفات و آثار وی بیش از سیصد کتاب بوده‌است. از جملهٔ آثارش: «اصول الدین»؛ «الامالی»؛ «الامامة الصغیر»؛ «الامامة الکبیر»؛ «امهات الاولاد»؛ «البساط»، رد علم کلام؛ «تفسیرالاطروش»، در دو مجلد که در آن ۱۰۰۰ بیت از ۱۰۰۰ قصیده احتجاج کرده؛ «الفقه الناصریة» که شریف مرتضی علم‌الهدی آن را شرح و تصحیح کرد و «المسائل‌الناصریات» نامید.<ref>برگرفته از کتاب: اثر آفرینان (جلد اول-ششم)</ref>
 
== قیام ناصر اطروش در دیلمان ==
ابومحمد، حسن بن علی بن حسن بن علی بن عُمر بن علی ([[امام سجاد]]) بن حسین الشهید، ملقب به ناصر کبیر، ناصر اطروش، ناصر الحق، سیدنا، داعی الی الحق، از سلاله نبوی و علوی است. گویا وی در زمان [[داعی کبیر]] به [[طبرستان]] آمده و به تعلیم و تعلّم مردم آن دیار که به تازگی مسلمان شده بودند، پرداخته‌است. بعد از کشته شدن [[محمدبنمحمد بن زید]]، ناصر الحق به دعوت از مردم پرداخته و خلق بسیاری از اهالی [[گیلان]] و [[دیلمان]] با وی بیعت کردند. مرعشی در این زمینه می‌نویسد: «مردمانی که از طریق [[زردشتی]] به یُمن انفاس متبرکه او به دین محمدی نقل کردند و مذهب او اختیار کردند و هزاربار هزار آدمی تقریباً بر او جمع شدند و در سنه سبع و ثمانین و مأتین [۲۸۷ هـ.] خروج کرد و با خلقی انبوه رو به [[آمل]] نهاد. در جنگ با [[سامانیان]]] سید منهزم گشت و دیالم بسیار کشته شدند... سیّد دیگرباره [در سال ۲۹۰ هـ.] روی به طبرستان نهاد... چهل شبانه روز حرب و ضرب بود، عاقبت سیّد مُظفّر گشته. سید بعد از چند ماه که در طبرستان بود، به علت شکست مجدد از سامانیان باز به گیلان رفت. سید ناصر مدت چهارده سال به [[اجتهاد]] و علم مشغول بود... تا وقتی که اهالی گیلان و دیلمان سیّد را به استخلاص طبرستان رغبت نمودند. سیّد متوجه طبرستان شد... و [در سال ۳۰۱ هـ. به آمل شد و به سرای [[حسن بن زید]] [داعی کبیر] نزول فرمود و با خلق طریقه انصاف و عدل پیش گرفت و گناه‌ها عفو فرمود... سید احکام پادشاهی و امر و نهی مُلک را به سید حسن بن قاسم که ابن عم [پسرعمو] بود، بازگذاشت و او را بر فرزندان صُلبی خود ترجیح داد... سیّد را پسری بود ابوالحسین احمد... و او امامی المذهب بود... حرص دنیا او را [حسن بن قاسم] از راه سلامت بگردانید... سید را گرفته و دست بسته به [[قلعه لارجان]] [[لاریجان]] ] فرستاد... و این چنین دستمزد ناصر اطروش را داد و معرفت را به کمال رسانید...».<ref>مرعشی، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، صص ۲۱۶-۲۲۱۲۱۶–۲۲۱.</ref>
 
تعدادی از سپاهیان حسن بن قاسم که این واقعه را دیدند، به خانه ناصر اطروش ریخته و به غارت اموال پرداخته، اهل و عیال ناصر اطروش را با خود بُردند. برخی از سپاهیان به حسن بن قاسم اعتراض کرده و حسن بن قاسم که اوضاع را وخیم یافت، به مقابله با شورشیان پرداخت، ولی در این حین مجروح گشت و خانه نشین شد. در این هنگام لیلی بن نعمان، نماینده سید ناصر در ساری با عجله خود را به آمل رسانده و اوضاع را به دست گرفت و سید ناصر را آزاد کرد. سید مردانگی را به اتمام رسانده و حسن بن قاسم را بخشید و بعد از چندی دخترش را به عقد حسن بن قاسم درآورد و حکومت [[گرگان]] را به وی سپرد. با شرایط پیش آمده ناصر کبیر سیاست را کنار گذاشته و به طاعت و تألیف مشغول گشت. مدرسه‌ای بنا نهاده و به تعلیم و تربیت شاگردان پرداخت. ناصرالحق با عمری تلاش در راه ترویج [[تشیع]] در سال ۳۰۴ هجری درگذشت. آرامگاه وی از آن زمان تاکنون در آمل زیارتگاه عام و خاص است.<ref>احمد بن ابراهیم حسنی، المصابیح، صص ۶۰۲-۶۰۷؛۶۰۲–۶۰۷؛ جنبش زیدیه در ایران، صص ۱۴۱-۱۵۵؛۱۴۱–۱۵۵؛ ویلفرد مادلونگ، اخبار ائمه الزیدیه فی طبرستان و دیلمان و جیلان، صص ۲۴-۳۳و۲۴–۳۳و ۷۱-۷۵۷۱–۷۵ و ۸۵-۱۰۱۸۵–۱۰۱ و ۲۰۹-۲۴۱۲۰۹–۲۴۱ و....</ref>
ابومحمد، حسن بن علی بن حسن بن علی بن عُمر بن علی ([[امام سجاد]]) بن حسین الشهید، ملقب به ناصر کبیر، ناصر اطروش، ناصر الحق، سیدنا، داعی الی الحق، از سلاله نبوی و علوی است. گویا وی در زمان [[داعی کبیر]] به [[طبرستان]] آمده و به تعلیم و تعلّم مردم آن دیار که به تازگی مسلمان شده بودند، پرداخته‌است. بعد از کشته شدن [[محمدبن زید]]، ناصر الحق به دعوت از مردم پرداخته و خلق بسیاری از اهالی [[گیلان]] و [[دیلمان]] با وی بیعت کردند. مرعشی در این زمینه می‌نویسد: «مردمانی که از طریق [[زردشتی]] به یُمن انفاس متبرکه او به دین محمدی نقل کردند و مذهب او اختیار کردند و هزاربار هزار آدمی تقریباً بر او جمع شدند و در سنه سبع و ثمانین و مأتین [۲۸۷ هـ.] خروج کرد و با خلقی انبوه رو به [[آمل]] نهاد. در جنگ با [[سامانیان]]] سید منهزم گشت و دیالم بسیار کشته شدند... سیّد دیگرباره [در سال ۲۹۰ هـ.] روی به طبرستان نهاد... چهل شبانه روز حرب و ضرب بود، عاقبت سیّد مُظفّر گشته. سید بعد از چند ماه که در طبرستان بود، به علت شکست مجدد از سامانیان باز به گیلان رفت. سید ناصر مدت چهارده سال به [[اجتهاد]] و علم مشغول بود... تا وقتی که اهالی گیلان و دیلمان سیّد را به استخلاص طبرستان رغبت نمودند. سیّد متوجه طبرستان شد... و [در سال ۳۰۱ هـ. به آمل شد و به سرای [[حسن بن زید]] [داعی کبیر] نزول فرمود و با خلق طریقه انصاف و عدل پیش گرفت و گناه‌ها عفو فرمود... سید احکام پادشاهی و امر و نهی مُلک را به سید حسن بن قاسم که ابن عم [پسرعمو] بود، بازگذاشت و او را بر فرزندان صُلبی خود ترجیح داد... سیّد را پسری بود ابوالحسین احمد... و او امامی المذهب بود... حرص دنیا او را [حسن بن قاسم] از راه سلامت بگردانید... سید را گرفته و دست بسته به [[قلعه لارجان]] [[لاریجان]] ] فرستاد... و این چنین دستمزد ناصر اطروش را داد و معرفت را به کمال رسانید...».<ref>مرعشی، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، صص ۲۱۶-۲۲۱.</ref>
تعدادی از سپاهیان حسن بن قاسم که این واقعه را دیدند، به خانه ناصر اطروش ریخته و به غارت اموال پرداخته، اهل و عیال ناصر اطروش را با خود بُردند. برخی از سپاهیان به حسن بن قاسم اعتراض کرده و حسن بن قاسم که اوضاع را وخیم یافت، به مقابله با شورشیان پرداخت، ولی در این حین مجروح گشت و خانه نشین شد. در این هنگام لیلی بن نعمان، نماینده سید ناصر در ساری با عجله خود را به آمل رسانده و اوضاع را به دست گرفت و سید ناصر را آزاد کرد. سید مردانگی را به اتمام رسانده و حسن بن قاسم را بخشید و بعد از چندی دخترش را به عقد حسن بن قاسم درآورد و حکومت [[گرگان]] را به وی سپرد. با شرایط پیش آمده ناصر کبیر سیاست را کنار گذاشته و به طاعت و تألیف مشغول گشت. مدرسه‌ای بنا نهاده و به تعلیم و تربیت شاگردان پرداخت. ناصرالحق با عمری تلاش در راه ترویج [[تشیع]] در سال ۳۰۴ هجری درگذشت. آرامگاه وی از آن زمان تاکنون در آمل زیارتگاه عام و خاص است.<ref>احمد بن ابراهیم حسنی، المصابیح، صص ۶۰۲-۶۰۷؛ جنبش زیدیه در ایران، صص ۱۴۱-۱۵۵؛ ویلفرد مادلونگ، اخبار ائمه الزیدیه فی طبرستان و دیلمان و جیلان، صص ۲۴-۳۳و ۷۱-۷۵ و ۸۵-۱۰۱ و ۲۰۹-۲۴۱ و....</ref>
 
== مذهب و مسلک اطروش ==
درمسلک ناصرالحق (اطروش) اختلافات زیادی شده‌است، برخی او را از زیدیه دانسته‌اند. اکثر مورخین و مترجمین یمن و زیدیه و اشخاصی که در مسلک بازیدیه همراه هستند و همین طورهمین‌طور اشخاصی که مصادر کتابشان از زیدیه‌است، عقیده دارند و تصریح کرده‌اند برآنکه ناصرکبیر زیدی بوده‌است واز او تعبیر به امام زیدیه می‌کنند و عده دیگری درمقابل آنها تصریح کرده‌اند که ناصرکبیر امامی اثنی عشری است.
 
== میراث ==
او در پاسخ به تمایل هواداران زیدی اش در تبرستان سید حسنی حسن بن قاسم الداعی الی الحق را به عنوان جانشین اش گماشت و او را به پسرانش که مورد هواداری گیلیان و دیلمیان ناصری بودند ترجیح داد. از پسرانش ابوالقاسم حعفر بطور پیوسته با حسن داعی مخالفت ورزید گرچه دیگری ابوالحسین احمد در ابتدا با او همکاری کرد. در ۳۰۶ احمد به قوای حعفر در گیلان پیوست و این دو حسن را از تبرستان و گرگان اخراج کردند. پس از سه ماه او بار دیگر پادشاهی را باز فتح کرد و با احمد ساخت و او را به حکومت گرگان گماشت. در ۳۰۹ سردار گیل، [[لیلی بن نعمان]] خراسان را از سامانیان فتح کرد ولی پس از اشغال مختصر دامغان و مرو شکست خورده کشته شد. ناصرالحق در ایجاد مدرسه بزرگ آمل همت کرد و در آنجا درس می‌گفت.
حکومت علوی در مناطق کاملاً زیدی دیلمان و شرق گیلان پابرجا ماندو شهر هوسم که ناصر اطروش هنگام گرواندن گیلیان در آن فعال بود مرکزی برای تعلیم ناصریه و پایتخت یک خاندان محلی علوی شد که در ۳۲۰ توسط ابولفضلابوالفضل جعفر بن محمد نوه برادر ناصر، [[الثائر فی اللّه|حسین الثائر]] و از طریق مادر نوه خود ناصر، تاسیستأسیس شد. ناصرالحق مدرسه‌های زیادی در گیلان و طبرستان تاسیستأسیس نمود. <ref>[http://www.iranicaonline.org/articles/alids-of-tabarestan-daylaman-and-gilan Encyclopædia Iranica | Articles<!-- عنوان تصحیح شده توسط ربات -->]</ref>
 
== در کلام‌ها ==
* [[ابن ندیم]] دربارهدربارهٔ تألیفاتش می‌نویسد: «... او دارای آثاری است؛ مثل کتاب الطهارة؛ کتاب الاذان و الاقامة... و بعد از شمردن پانزده کتاب از وی، می‌نویسد: این‌ها، کتاب‌هایی بود که ما دیدیم. برخی از زیدیه معتقدند که ناصر اطروش حدود یک صد کتاب دارد، ولی ما آنها را ندیده‌ایم. پس هر کس که کتاب ما را دیده و از کتب ناصر اطروش خبر دارد، به کتاب‌های ناصر اطروش در موضع کتاب ما بیفزاید...».<ref>ابن ندیم، فهرست، ص۲۴۴.</ref>
* [[محمد بن جریر طبری]] می‌نویسد: «... مردم جهان کسی را همتای اُطْروش در دادگری و حُسنِ سیرت و برپاداشتن حق ندیده‌اند...».
* [[ابوالقاسم بستی]] می‌نویسد: «... تنها در یک روز بدست ناصرالحق کبیر ۴ هزار نفر به اسلام گرویدند...».<ref>مشاهیر آمل جلد دوم ص۹۴</ref>
* [[کتاب سادات]] می‌نویسد: «... [[علی بن ابی‌طالب]] امام اول شیعیان هم در سخنان خود فرمود از طرف دیلم از کوه‌های دیلم جوانی زیبا صورت و خوش منظر می‌آید و آن بلاد را مسلمان و آباد می‌نماید...».
* [[محمد باقرمحمدباقر خوانساری]] می‌نویسد: «... ناصرالحق دارای اوصفا حسنه و اخلاق حمیده بوده‌است...».
* [[ابن ابی‌الحدید]] گوید: «... که او صاحب سیف و قلم و از بزرگان فقهای [[امامیه]] و شیخ طالبین و عالم زاهد و ادیب شاعر ایشان بود. او اسلام را در میان ساکنان [[دریای خزر]] نشر داد و در حدود دویست‌هزار [[دیلمیان|دیلمی]] و [[گیلک]] به‌دست وی ایمان آوردند، و او در شهرهای آنان مساجدی بنا کرد...».
 
سطر ۶۹ ⟵ ۶۸:
[[پرونده:Tomb Tower Hassen ibn Ali Nasser ul Haq Kabir.JPG|بندانگشتی|چپ|250px|{{کوچک|[[آرامگاه ناصرالحق|برج آرامگاهی ناصرالحق]] قبل از مرمت}}]]
[[پرونده:آرامگاه اطروش.jpg|بندانگشتی|آرامگاه ناصر اطروش بعد از مرمت به کوشش [[مجمع جهانی اهل بیت]]]]
اولین آرامگاه ناصرالحق به نام گنبد کبود بنایی عظیم بود و 600۶۰۰ سال زیارتگاه بود که به دست تیمور لنگ نابود شد و سپس بنایی کوچک‌تر برای ناصرالحق احداث شد و مقبره فعلی ناصرالحق برج آرامگاهی مربوط به سدهٔ ۹ ه‍. ق است و در [[آمل]]، محله پایین بازار، چاکسر واقع شده و این اثر در تاریخ {{جلالی حروف|۱۵|۱۰|۱۳۱۰|پیوند=نه}} با [[شماره ثبت|شمارهٔ ثبت]] ۶۰ به‌عنوانبه‌ عنوان یکی از [[فهرست آثار ملی ایران|آثار ملی ایران]] به ثبت رسیده‌است.<ref>{{یادکرد وب|نویسنده = |نشانی =http://www.ichto.ir/ |عنوان = سازمان میراث فرهنگی و صنایع‌دستی و گردشگری | ناشر = سازمان میراث فرهنگی و گردشگری ایران |تاریخ = |تاریخ بازدید =۱۹/۵/۲۰۱۱}}</ref>ملگنوف می‌گوید: گنبد ناصرالحق که یکی از سادات حسنی است در آمل قرار دارد، ناصرالحق، ابومحمد حسن اطروش مشهور به ناصر کبیر از فقه، علماو شعرای توانمند شیعه در قرن سوم ه. ق است. [[شیخ طوسی]] او را در شمار اصحاب امام هادی آورده‌است. او سومین فرماندار تشیع در جهان و حاکم طبرستان بود و از این رو که بر اثر اصابت شمشیری در نبردگاه کر شده بود به اطروش خوانده می‌شد. وی همچنین جد مادری شریف رضی و سید مرتضی است. این گنبد دارای چند درب ورودی و گنبدی مدور که در سابق دارای سرامیک الوان بود و هنوز تکه‌هایی از ان آثار باقی است. این گنبد در زمانه‌های دور به گونه‌ای دیگر بود و به آن گنبد کبود می‌گفتند و صد سال زیارتگاه جهانیان بود و بعدها تخریب گشت و به دست مرعشیان گنبد فعلی ساخته شد. بنای اولیه با توجه به متون تاریخی از میان رفته چنان کهچنان‌که [[ابن اسفندیار]] می‌نویسد مقبره و مدرسه و کتابخانهای که او تأسیس کرد و رقبات و موقوفاتی که برای آنها در نظر گرفته شده بود، تا قرن هفتم هجری در آمل بر جای بود. در مورد این بنا سید [[ظهیرالدین مرعشی]] در کتاب تاریخ طبرستان و رویان و مازندران می‌نویسد در سال ۸۱۴ هجری سید علی ساری به زیارت مشهد مبارک ناصرالحق رفته و به همره سید قوامالدین مرعشی با برادران خود عمارت دیگر بنیاد کردند.کردند؛ بنابراین گنبد ناصرالحق از بناهای قرن نهم هـ. ق است.<ref>برگرفته از کتاب: اثر آفرینان (جلد اول-ششم)</ref>در داخل بنا، سقف مدور وجود دارد که در بالای آن سوراخی وجود دارد و به گنبد بنا می‌رسد. مولانا اولیاء اللهاولیاء‌الله آملی می‌نوسید مقبره ناصر الحق در قرن نهم هجری قمری توسط سید علی مرعشی ساخته شده‌است.<ref>(اصلاح عربانی، ۱۵۴)</ref>
 
== همایش بین‌المللی ==
نخستین [[همایش بین‌المللی بزرگداشت ناصر کبیر]] در اول و دوم [[بهمن]] [[۱۳۹۲ (میلادی)|۱۳۹۲ شمسی]] در [[محمودآباد (محمودآباد)|محمودآباد]] [[مازندران]]، با حضور جمعی از دانشمندان جهان [[اسلام]] و شخصیت‌های [[یمن]] جهت بحث و تبادل نظر در زمینه نقش علماء و اندیشمندان در تبیین و ترویج [[نهج البلاغه]] و [[صحیفه سجادیه]] از سوی [[مجمع جهانی اهل بیت]] (ع) برگزار می‌شود.
 
== پانویس ==
سطر ۸۱ ⟵ ۸۰:
* آل بویه، ص ۵۳؛
* جغرافیای گیلان، محمد مهدوی، ص ۳۲؛
* تاریخ طبری، محمّد بن جریر طبری، ج ۴، ص ۳۵۳؛.
* شاهنشاهی عضدالدوله، [[علی‌اصغر فقیهی]]، ص ۴.
* تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، ص ۱۴۳.