امپراتوری روم غربی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز wikilink
جز اصلاح پیوند به صفحه ابهام‌زدایی با استفاده از AWB
خط ۱۳۹:
== آغاز امپراتوری روم باختر ==
تیودوز، قبل از مرگ، امپراتوری را میان دو پسر خود تقسیم کرد. سلطنت مشرق را به آرکادیوس، پسر بزرگتر، و سلطنت مغرب را به هنوریوس، پسر کوچکتر، داد.
این تقسیم بندی قطعی و ثابت بود. تیودوز آخرین امپراتور نیرومندی بود که همه جا به او احترام می گذاشتند، نتوانست [[بربرها]] را، جز با کمک سایر [[بربرها]] ، به اطاعت وادارد. سختگیری های مذهبی او نیز سرمشق جانشینانش شد و شورشهایی دایمی در امپراتوری به وجود آورد.<ref>تاریخ جهانی- دولاندلن- برگردان به پارسی احمد بهمنش</ref>
 
از این زمان یعنی ۳۹۵ میلادی، [[امپراتوری روم]] مشخصا به دو قسمت تقسیم شد: امپراتوری غربی و امپراتوری شرقی، که بعدها نام [[بیزانس]] به خود گرفت. دولت شرق بیش از هزار سال تا [[فتح قسطنطنیه]] (۱۴۵۳)، به دست [[سلطان محمد فاتح]] دوام آورد، ولی دولت غرب در زمانی کمتر از یک قرن با حملات قبایل وحشی منقرض شد(۴۷۶-۳۹۵).<ref>تاریخ بیزانس- محمد امیر شیخ نوری-دانشگاه پیام نور</ref>
خط ۱۵۳:
سالهای آخر امپراتور روم، سالهای حکومت امپراتوران بی خاصیتی بود که یکی پس از دیگری می آمدند و می رفتند. گوتهای [[گول]] یکی از سرداران خود، به نام آویتوس را امپراتور اعلام کرد(۴۵۵م). مجلس سنا از تایید او خودداری کرد و او به اسقفی برگزیده شد. امپراتور مایوریانوس(۴۶۱-۴۵۶) دلیرانه کوشید تا نظم را برقرار کند، اما توسط نخست وزیر خود، ریکیمر ویزگوت، خلع شد. امپراتور سوروس آلت بی اراده ای در دست ریکیمر بود.<ref>تاریخ تمدن ویل دورانت- عصر ایمان(جلد چهارم)</ref>
 
در سال ۴۶۵ میلادی، ریسیمر، سور را مسموم کرد و خود مدت دو سال، بدون آنکه امپراتوری بر سر کار باشد، به حکومت پرداخت و سرانجام آنتمیوس را که از طرف امپراتوری مشرق پیشنهاد شده بود، به امپراتوری پذیرفت. آنتمیوس درصدد برآمد به غارتگری [[واندال]] ها، که با ناوگان خود سراسر [[مدیترانه]] را، زیر نظر داشتند پایان بخشد. بنابراین، با موافقت امپراتوری مشرق قوایی برای جنگ به [[آفریقا]] فرستاد، ولی در این نبرد شکست خورد و [[سیسیل]]، [[ساردنی]]، [[جزیره کرس|کرس]] و [[جزایر بالیار]] به دست ژان سریک افتاد و اوریک، آخرین پادشاه [[ویزگوت]] ها، آخرین متصرفات رومی را در [[اسپانیا]] و [[گل]] تصاحب کرد. در سال ۴۷۲، ریکیمر سر به شورش برداشته، پس از محاصره و تصرف [[رم]] ، آنتمیوس را کشت و اولیبریوس هر دو در همان سال از دنیا رفتند و در آن هرج ومرج و آشوب عمومی، گلیسریوس امپراتور شد. در این موقع فقط [[ایتالیا]] و [[پرووانس]] در دست رومی ها بود. امپراتوری مشرق، امپراتور تازه ای به نام ژولیوس نپوس، به [[رم]] فرستاد، وی گلیسریوس را از سلطنت عزل کرد و برای حسن اداره امور کوشید ولی اورست، مشاور مخصوص ژولیوس، که فرماندهی قوای نظامی را به عهده داشت، زیر بار فرمان او نرفت و نپوس مجبور به فرار شد.<ref>تاریخ جهانی- دولاندلن- برگردان به پارسی احمد بهمنش</ref>
 
== یورش بربرها ==
خط ۱۶۰:
پس از یک دوره فترت، اورست، پسر خود رومولوس را که سیزده ساله بود، امپراتور خواند و به نام او، و برای مدت کوتاهی، زمام امور را به دست گرفت. بربرهایی که کمک و یاور روم بودند یعنی آنها که در ارتش رومی خدمت می کردند، برای رعایت احتیاط از ملت ها و اقوام کوچک انتخاب می شدند، این اقوام عبارت بودند از [[هرول|هرولها]]، [[روژ|روژها]]، [[اسکایرها]] ولی اتفاقا همه این افراد به رهبری یکی از افسران خود، [[اودوآکر]]، قیام کردند. اورست شکست خورد و به قتل رسید، رومولوس اگوستول به [[کامپانی]] تبعید شد و کسی را به جانشینی او انتخاب نکردند؛ [[اودوآکر]] عنوان شاهی بر خود گذاشت. [[امپراتوری روم]] با این وضع رقت آور خاتمه پذیرفت(۴۷۶). [[بربرها]] در همه جا استقرار یافته و همه جا مالک و مختار شده بودند. عهد قدیم به پایان رسید و تمدن هایی جدید که مولود فرهنگ [[یونان]] و [[رم]] و آداب ژرمنی بود ظهور کرد و این کار در [[قرون وسطی]] انجام گرفت.<ref>تاریخ جهانی- دولاندلن- برگردان به پارسی احمد بهمنش</ref>
 
سال ۴۷۶ میلادی، سال سقوط قطعی [[امپراتوری روم غربی]] است. سقوطی که در حقیقت از مدتها قبل به صورتی تدریجی آغاز شده بود. چنانکه می توان گفت [[امپراتوری روم]] عملاً از سال ۴۰۰ میلادی دیگر وجود نداشت. [[امپراتوری روم غربی]] عملاً از بین رفت. ایتالیا ویران شد و [[روم]] به شهر ایالتی کوچکی مبدل شد. در میدان اصلی شهر، که زمانی در آن درباره سرنوشت جهان تصمیم گرفته می شد، علف روییده بود و خوکها را برای چرا به آنجا می بردند(مانفرد و دیگران، ۱۳۵۳، ص۱۱۴).<ref>تاریخ بیزانس- محمد امیر شیخ نوری-دانشگاه پیام نور</ref>
 
از لحاظ تاریخی، غلبه [[بربرها]] شکل خارجی آنچه را که از درون فاسد شده بود ویران ساخت؛ طومار زندگی پیشین را، که با تمام نعمات و نظم و فرهنگ و قانونش به ضعف پیری گراییده و قدرت رشد و تجدید حیات را از دست داده بود، با وحشیگریی تاسف انگیز و از بیخ و بن درنوردید. حال، آغاز یک حیات نوین ممکن بود: امپراتوری غرب از میان رفت، اما کشورهای اروپای نوین زاده شدند. هزار سال قبل از میلاد، متجاوزان شمالی وارد [[ایتالیا]] شده، ساکنان آن را مطیع ساخته و با آنها مخلوط گشته، و تمدن آنان را کسب کرده بودند و،همراه با خود آنان، طی هشت قرن، تمدن نوینی بنا نهاده بودند. چهارصد سال پس از [[مسیح]]، همان واقعه تکرار شد؛ چرخ تاریخ یک دور کامل گشت؛ آغاز و انجام همانند بودند و همه‌چیز به یک رویا می‌مانست، رویایی که روم نام داشت.<ref>تاریخ تمدن ویل دورانت- عصر ایمان(جلد چهارم)</ref>