اساسینز کرید: برادری: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز ←‏داستان: تمیزکاری با استفاده از AWB
خط ۳۳:
 
== داستان ==
داستان درست بعد از پایان کیش یک آدمکش ۲ آغاز می‌شود هنگامیکه [[اتزیو آئودیتوره دا فرینتزه|ادزیو]] با سردرگمی از سردابه بیرون می‌آید و می‌بیند که [[رودریگو بورجیا]] فرار کرده است. ادزیو همراه با عمویش ماریو آدیتوره از رم خارج می‌شوند و به مونتریجونی باز می‌گردند. در بیرون آنیموس دزموند همراه با دوستانش به مونتریگونی در عصر حاضر آمده‌اند و آنیموس را در آنجا راه می‌اندازند. هنگامیکه ادزیو به [[مونتریجونی|مونتریجونی]] برمیگردد به بقیه می‌گوید که بورجیا را نکشته است. [[نیکولو ماکیاولی]] از این کار ناراحت می‌شود و مونتریجونی را ترک می‌کند. سپس ادزیو به سراغ کاترینا اسفورزا می‌رود و شب را با او سپری می‌کند. صبح فردا سربازان [[چزاره بورجیا]] (پسر رودریگو) به مونتریجونی حمله می‌کنند. ماریو در این حمله کشته می‌شود و کاترینا توسط سربازان دستگیر می‌شود. ادزیو همراه با مادر و خواهر خود و بقیه شهروندان فرار می‌کنند. او که تیر خورده و بیهوش شده بود هنگامیکه چشمانش را باز می‌کند خود را در رم می‌یابد. او ماکیاولی را پیدا می‌کند. نیکولو ماکیاولی به او می‌گوید که مردم رم از حکومت بورجیا ناراضی هستند و در تمام شهر بعضی از شهروندان با سربازان درگیر می‌شوند. ادزیو تصمیم می‌گیرد که آن شهروندان را با خود همراه کند و یک انجمن برادری در شهر برای مقابله با حکومت دایر کند. ادزیو تصمیم می‌گیرد ابتدا کاترینا را آزاد کند و به کاستلو می‌رود و در آنجا می‌بیند که چزاره مشغول معاشقه با خواهر خود [[لوکرتزیا بورجیا|لوسریزا]] است و به او قول داده که او را ملکه خود کند. ادزیو لوسریزا را گروگان می‌گیرد تا کاترینا را آزاد کند.
 
در ادامه ادزیو دوست قدیمی خود [[لئوناردو داوینچی]] را نیز پیدا می‌کند و از او می‌خواهد سلاح‌های جدید برای او بسازد. بعد او گروه‌های دیگر را نیز با خود متحد می‌کند. خواهرش کلاودیا مسئول فاحشه‌ها، لا ولپه مسئول دزدها و بارتلومئو مسئول مزدورهای رم می‌شوند. رودریگو بورجیا وقتی متوجه می‌شود که چزاره به او خیانت کرده تصمیم می‌گیرد او را مسموم کند ولی چزاره توسط لوسریزا می‌فهمد و رودریگو را می‌کشد. سپس چزاره عشق به لوسریزا را فراموش می‌کند و او را تهدید می‌کند که اگر مکان [[میوه ممنوع|سیب عدن]] را نگوید او را می‌کشد. ادزیو سیب را بدست می‌آورد و چزاره فرار می‌کند. ادزیو در ادامه تمام متحدان و دوستان چزاره را از میان برمی‌دارد و با سیب سربازان چزاره را نیز می‌کشد. سپس سربازان پاپ جدید از راه می‌رسند و چزاره را به جرم خیانت، قتل و زنای با محارم دستگیر می‌کنند ولی چزراه می‌گوید که هیچ انسانی نمی‌تواند او را بکشد. ادزیو که از این حرف نگران بود، بوسیله سیب محل چزاره را پیدا می‌کند. او امور آدمکش‌ها را به ماکیاولی می‌سپارد و خودش به اسپانیا می‌رود و در آنجا می‌بیند که چزاره قلعه ویانا را محاصره کرده است. او چزاره را شکست می‌دهد ولی چزاره همچنان می‌گوید که هیچ انسانی نمی‌تواند او را بکشد. ادزیو هم او را از ارتفاع پرتاب می‌کند تا سرنوشت او را بکشد. بعد او سیب را به [[کولوسئوم]] می‌برد و در آنجا مخفی می‌کند. سپس دزموند با دوستانش به کلسیوم می‌روند و به جایی می‌رسند که ادزیو سیب را در آنجا مخفی کرده بود؛ ولی در آنجا اتفاقی می‌افتد و دزموند دوباره آن روح که خود را [[مینروا]] معرفی کرده بود (همان الهه روم باستان) می‌بیند اما بقیه مینروا را نمی‌بینند. مینروا کاری می‌کند که پس از اینکه دزموند سیب عدن را بر می‌دارد زمان می‌ایستد و دزموند و دوستانش نمی‌توانند حرکت کنند. در پایان دزموند بدون اختیار لوسی را با چاقو می‌کشد و بازی به پایان می‌رسد. در دی‌ال‌سی‌های این بازی مشخص می‌شود که خود لوسی خیانتکار بوده است و قرار بوده بعد از پیدا کردن سیب محل آن را لو دهد.