[[عزیزه الله سلیمانی]] بهایی سرشناس در کتاب خود «مصابیح هدایت» مینویسد:روزی او برادر بزرگترش در ارض مقصود (اقامتاه عباسافندیعباس افندی در عکا) با اطفال بازی میکردند. در این بین هر دو توسط ورقه علیا (خواهر عباس افندی) احضار شده و از آنان میپرسد که در ایران چه میکردید. آنان میگویند تبلیغ سپس میپرسد چگونه تبلیغ میکردید و آنان پاسخ میدهند که: «میگفتیم خدا ظاهر شده. خانم لب به دندان گزیده و گفتند :شما به مردم میگفتید خدا ظاهر شده؟ عرض کرد ما به همه کس نمیکفتیمنمیگفتیم به اشخاص خاصی میگفتیم؛ به اشخاصی میگفتیم که استعداد شنیدن این کلمه را داشته باشند. خانم فرمودند این قبیل اشخاص را چطور میشناختید؟ عرض کردم به چشم اشخاص نگانگاه میکردیم و ملتفت میشدیم که میشود چنین حرفی زد یا نه. خانم خندیدند و فرمودند که بیا به چشم من نگاه کن ببین میتوانی این کلمه را به من بگویی؟ روحالله برخاست و آمد مدتی به چشمشان نگاه کرد و گفت شما خودتان تصدیق دارید.<ref>{{یادکرد وب | تاریخ بازبینی=۲۶ آوریل ۲۰۱۴ | عنوان=قائم موعود اسلام (عج)، و مدعیان مهدویت | ناشر=تاریخ معاصر ایران» پاییز و زمستان 1387 - شماره 47 و 48 | نشانی=http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/749962}}</ref>»