غرب چگونه غرب شد: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
جز ←محتوا |
||
خط ۳۴:
نویسنده، مشکل ما پیرامون غرب را فقط منحصر به کمدانشی یا حتی بیدانشی نسبت به غرب نمیداند بلکه دانش ما پیرامون غرب تحریف شده، مجعول، غیر واقعی و ساخته و پرداخته ذهنیت خود ما که برگرفته از آرا و عقاید سیاسی و ایدئولوژیکمان است.
زیباکلام ابتدا به پرسش و پاسخهایی که در ذهن ایرانیان هنگام مواجهه با غرب ایجاد شدهاست، میپردازد. وی بیان میکند که در فرهنگ عمومی ما، در پاسخ به این سؤال که «چرا غرب پیشرفت کرده است؟» پاسخهای متفاوتی میدهند از جمله: [[استعمار]]، [[غارت]]، [[تجاوز]]، [[استثمار]]، [[مادهباوری|مادیگری]] و فساد اخلاقی. اما وی این پاسخها را سهلانگارانه و معلولنگری میداند و معتقد است برخلاف بمباران تبلیغاتی که شبانهروز در ایران علیه غرب صورت میگیرد، آنچه غرب را غرب کرد، محصول [[رنسانس]] و فروپاشی [[ فئودالیسم|نظام فئودالیسم]]، [[اصلاحات پروتستانی|رفرماسیون (نهضت اصلاح دینی)]]، [[مرکانتالیزم]] (انقلاب تجاری)، عصر سفر دریایی و تسلط بر دریا، کشف قاره آمریکا، خِردگرایی و انقلاب علمی، نهضت روشنگری و [[انقلاب صنعتی]] بودهاست و وجود اندیشمندانی چون [[رنه دکارت|دکارت]]، [[مارتین لوتر]]، [[گالیله]]، [[کپلر]]، [[جان لاک]]، [[نیوتن]] و ... بودهاست.
اروپا ماقبل رنسانس (یعنی اروپای قبل از قرن ۱۴) از شرق (تمدنهای چین، ایران و اسلام) بسیار عقب ماندهتر بود. شهرهای بزرگ اروپا در مقایسه با بغداد، ری، خوارزم، نیشابور، فرغانه، دمشق و چین روستاهای عقب افتادهای بیش نبودند. بغداد مرکز تجارت جهانی و مرکز پزشکی دنیا بود. جایگاه دمشق و حلب در در تجارت بینالمللی میان شرق و غرب معادل نیویورک و لندن امروزی بود. این در حالی بود که اروپا در عقبماندگی کامل به سر میبرد و نویسنده در این کتاب توضیح میدهد که چگونه اقتصاد کشاورزی محدود اروپای قرون وسطی بدل به اقتصاد توانمند صنعتی شد.
|