[[پرونده:Jangaliha5.jpg|بندانگشتی|بهروز افخمی و علیرضا مجلل]]
میرزا کوچک که تازه از تبعید بازگشته به همراه دوستش [[میرزا حسین کسمایی]] در رشت گردش میکند که در شهر متوجه دستگیری رضا آژان توسط روسهاروسها میشود. رضا آژان ملتمسانه از میرزا تقاضای کمک میکند. غیرت میرزا به جوش میآید و به او کمک میکند. در این ماجرا پای میرزا تیر میخورد. میرزا و رضا آژان فرار میکنند و به خانه [[دکتر حشمت]] میروند تا پای میرزا معالجه شود. این ماجرا میرزا و دوستانش را به فکر میاندازد که برای مبارزه با اشغالگران روس دست به قیام بزنند. میرزا به کمک برادرزاده اشبرادرزادهاش دوستان قدیمش را که در ماجرای مشروطه همپای او بودهاند پیدا میکند؛ که شیخشیخعلی علی شیشه بر،شیشهبر، پهلوان شیر یداله،یداله حسنو خانحسنخان آلیانی از جمله آنها هستند. در کنار اینها میرزا توانست حمایت چند تن از تجار و کسبه سر شناسسرشناس از جمله حاج[[احمد کسمایی]] را جلب کند. میرزا و یارانش به جنگل میروند. قیام شروع میشود و روز به روز توسعه پیدا میکند. جنگلیهاجنگلیها ابتدا دسته عبدالرزاق را که برای سرکوب آنها آمدند شکست میدهند و بعداز آن قشون [[مفاخرالملک]] را نیز شکست میدهند. کار قیام بالا میگیرد و آنها به رشت میروند. بعد از [[انقلاب بلشویکی روسیه]] اکثر قوای روس با آرامش به روسیه بازمیگردند و جنگلیهاجنگلیها در این کار با آنها همکاری میکنند. اما آخرین دسته از قوای روس به فرماندهی ژنرال [[بیچراخوف]] که هنوز تزاری است با قشون انگلیسیهاانگلیسیها به فرماندهی [[ژنرال دنسترویل]] متحد میشوند و آنها از جنگلیهاجنگلیها میخواهند که ضمن اجازه عبور از گیلان تعدادی از پاسگاهها را نیز در اختیار آنها قرار بدهند تا به جنگ بلشویکهایبلشویکهای قفقاز بروند. جنگلیهاجنگلیها قبول نمیکنند و به ناچار جنگ درمیگیرد. قشون روس با استفاده اراز توپهای دور برددوربُرد جنگلیهاجنگلیها را که آرایش نظامی اشتباهی گرفته بودند شکست میدهند و به انزلی میروند. رشت نیز به دست انگلیسیهاانگلیسیها میافتد. جنگلیهاجنگلیها رشت را پس میگیرند اما انگلیسهاانگلیسیها دوباره آنرا تصرف میکنند؛ و بعد از یک سری درگیری به پیشنهاد کنسول فرانسه بین آنها صلح برقرار میشود. در تهران [[وثوق الدوله]] به حکومت میرسد؛ و به میرزا پیشنهاد میکند که نیروهایش اسلحه را زمین بگذارند و خودش هم ضمن تأمین جانیجانی، به عتباتعَتَبات برود. میرزا قبول نمیکند. اما حاج [[احمد کسمایی]] تسلیم میشود .[[وثوق الدوله]]، [[تیمورتاش]] را به همراهی بیست هزار قزاق به گیلان میفرستد. [[قشون قزاق]] آماده جنگ با جنگلیهاجنگلیها میشود. اما میرزا تن به جنگ با هموطنانش نمیدهد؛ و به ناچار عقبنشینی میکند. جنگلیهاجنگلیها به دستههای کوچک تقسیم میشوند و از فومنات به طرف شرق گیلان راهپیمایی میکنند. در طول این راه طولانی و طاقت فرساطاقتفرسا عدهای از پا در میآیند،درمیآیند، عدهای دیگر، میرزا را ترک میکنند، بعضیهابعضیها تسلیم، و بعضی دیگر دستگیر میشوند. میرزا و دسته او از سپیدرود میگذرد و به دسته [[دکتر حشمت]] ملحق میشود.
[[پرونده:Drheshmat.jpg|بندانگشتی|مهدی هاشمی در نقش دکتر حشمت]]
میرزا با کمک افراد ساعد الدولهساعدالدوله خبردار میشود که در شرق گیلان برای او تله گذاشتهاند و باید به فومنات برگردد. اما [[دکتر حشمت]] مریض و خسته است و میخواهد تسلیم شود. میرزا ظاهراً رای دکتر را برمیگرداند اما دکتر بعد از رفتن دسته میرزا تسلیم [[میرپنج ایوب]] میشود. میرپنج ایوب پشت قرآن برای دکتر اماندکتر، نامهاماننامه میدهد اما بعد از تسلیم شدن دکتر و یارانشیارانش، به آن عمل نمیشودنمیگردد و [[دکتر حشمت]] در رشت اعدام میشود. میرزا هم بعد از شنیدن خبر تسلیم شدن [[دکتر حشمت]] یارانش را مرخص میکند و خودش به همراه هفت تن از جنگلیهایجنگلیهای وفاداروفادار، به سمت فومن حرکت میکند و البته مصمم است که همچنان به مبارزه اشمبارزهاش ادامه دهد.