رامبرانت: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز ←جایگزینی با [[وپ:اشتباه|اشتباهیاب]]: روایتگرانه⟸با شیوه روایتگری، |
جز ←جایگزینی با [[وپ:اشتباه|اشتباهیاب]]: فراراهش⟸فرا راهش، کالونیستها⟸کالوینیستها، ، فروبرده⟸فرو برده، |
||
خط ۶۹:
برای کسانی که رمبراند را از رهگذر آثار دوران کمالش قضاوت میکنند و قدر میگذارند نخستین تابلو او ناامیدکننده مینماید. نخستین تابلو رمبراند که انتسابش به هنرمند کاملاً مورد تأیید قرارگرفته یک نقاشی تاریخنگارانه است شبیه یکی از آثار استادش پیتر لاستمن و با عنوان ''سنگسارکردن استیون قدیس''. این تابلو براساس داستانی درباره نخستین شهادت در تاریخ کلیسای مسیحی ساخته شدهاست. به موجب این داستان، استیون به کفر متهم میشود، اورا به خارج از دیوارهای بیت المقدس میبرند، و با سنگسارکردن از زندگی محرومش میکنند. در تابلو رمبراند، استیون روی زمین زانو زده و دستهایش را به بالای سربرده تا خود را در برابر سنگهایی که تا لحظهای دیگر به سویش پرتاب میشود محفوظ نگاه دارد یا آنکه در آن حالت دست دعا و تضرع به سوی خداوند دراز کردهاست. تکه سنگهایی که قرار است مغز او را داغان کند هر یک به اندازه یک نارنج درشت است. این لحظه بدی است... این تابلو اثر خیلی خوبی نیست؛ همه چهرههای تابلو به طرف جلو مینگرند و در زمینه پیشین تابلو قرار دارند، به همان شیوهای که [[کاراواجو]] در چنین تابلویی عمل میکرد، سراسر تابلو با نور بسیار درخشانی روشن شدهاست، به همان شیوهای که لاستمن تابلوهای خود را با نور زیاد روشن میساخت، البته به استثنای قسمت چپ زمینه پیشین تابلو که در آن یک اسب تنومند و سوارکار آن در سایه پررنگی نشان داده شدهاند. این شیوه پدیدآوردن تضاد به صورت تاریک نشان دادن قسمتی در یک تابلوی سرار روشن میتواند نماینده تأثیر و نفوذ سبک [[کاراواجو]] باشد.
در [[هلند]] بسیاری از هلندیان [[پروتستانتیسم]] را بگرمی پذیرا شدند. هلندیها در آن دوران با اسپانیای [[کاتولیک]] در [[جنگ]] بودند و همین انگیزه مناسبی بود که به پروتستانتیسم روی آورند. نیمی از هلندیها همچنان کاتولیک باقیماندند و نیمی دیگر به [[کالونیسم]]، [[لوتریانیسم]]، فرقه [[آناباپتیست]]ها، فرقه [[منونیت]]ها، و دیگر فرقههای کوچک مذهبی گرویدند، و آنگاه اختلافات مذهبی و به دنبال آن کشمکشها و تعارضها آغاز شد... یوهان وان اولدنبارنولت، سیاستمدار برجسته هلندی، به اتهام حمایت از معترضان (کالونیستهای [[لیبرال]])، سرش را از دست داد. در چنین محیط و فضای اجتماعی بود که رمبراند تابلو ''سنگسارکردن استیون قدیس'' را پدید آورد. تابلویی که در واقع نمودار اعتراض هنرمند به کشته شدن اولدنبارنولت بود، و در عین حال، درخواست التماس آمیز هنرمند را برای دعوت مردم به تساهل و مدارای مذهبی مطرح میساخت و فریادی بود که در طرفداری از صلح و آرامش برآورده شد. از این نظرگاه چنین به نظر میرسد که رمبراند، با قراردادن خود در صف ''معترضان'' و مخالفت با شاهزادهای که سر انسانی را به همان سبب از تن جدا کرده بود، شجاعت و شهامتی نمایان از خود نشان دادهاست...
از اوضاع و احوال چنین برمی آید که شخص رمبراند در عین حال که فردی خداپرست و معتقد به [[مسیح]] بوداز هیچیک از گروههای مذهبی فعال در آن دوران طرفداری نمیکرد، او از چهره همه گونه اشخاص اعم از
حال اگر بخواهیم ترسیم این تابلو را از نقطه نظر ابراز شهامت و بی باکی رمبراند مورد قضاوت قرار دهیم و به این نتیجه برسیم که وی در آن زمان که ''معترضان'' مورد آزار قرار میگرفتند و به پشتیبانی شخصیتی نیاز داشتند با تهیه این تابلو به یاری آنان شتافت. با همه این احوال، یک نکته مسلم مینماید که رمبراند در انتخاب موضوع برای پردههای نقاشی خویش دقت کافی معمول میداشت تا این موضوعها با معیارهای مشخص سازنده [[سبک]] خاص و مکتب مورد علاقه اش هماهنگی داشته باشد، او در سراسر زندگی خود از [[تورات]] و [[انجیل]] به عنوان منبع اصلی موضوع برای نقاشیهایش استفاده کردهاست.
اکنون به این نکته بپردازیم که، ازنظر جنبههای کاملاً هنری در تابلو مورد بحث، چه چیزهایی مشخص کننده سبک خاص رمبراند میتواند باشد؟
خط ۸۷:
== گراوورهای رمبراند ==
ذوق هنری رمبراند شیوههای [[گرافیک]]، از جمله [[گراور تیزابی]] را نیز دربرمی گیرد. در اینجا نیز او در میان سرآمدان قرار میگیرد و شانه به شانه [[آلبرشت دورر]]، استاد بزرگ و گراورساز اصیل میساید. گراور تیزابی که در نخستین سالهای سده هفدهم تکمیل شده بود سریعاً دنبال گردید، چون در مقایسه با [[حکاکی]]، به مراتب سروسامان پذیرتر بود و در کشیدن طرح، آزادی بیشتری به هنرمند میداد. در گراورسازی تیزابی، یک لوح مسین را با لایهای از موم یا روغن شفاف میپوشاندند و سپس طرح یا تصویر را با یک سوزن یا قلم گراورسازی یا هر ابزار نوک تیز دیگر روی آن میکشند و لایه روغنی مزبور را در نقاط پیوسته طرح یا تصویر از روی لوح مسین میزدایند ولی برشی در سطحش ایجاد نمیکنند. این لوح، آنگاه در ظرفی پُراسید
اگر رمبراند هیچگاه نقاشی نکرده بود باز به علت باسمههایی که چاپ کرده بود هنرمندی نامدار میشد، همچنان که در دوران زندگی خود چنین بود. چاپ و فروش باسمه از منابع اصلی درآمدش بود و او غالباً در لوحهای فلزیش تجدیدنظر میکرد تا بتواند ویرایش یا نسخه تازهای از هر [[باسمه]] یا گراوور به [[بازار هنر]] برساند.
خط ۹۳:
درتصویر روبرو مرحله یا نسخه چهارم گراوور '''سه صلیب''' او را نشان میدهد. در نسخههای پیشین، او تپه کالواری را به شکلی بسیار زیبا و تاریخی، با انبوه سربازان و تماشاگران، تماماً با شیوهای توصیفی و بسیار پرزحمت، شبیهسازی کرده بود. در این آخرین نسخه، آنچه مطرح میشود نه اهمیت تاریخی بلکه اهمیت نمادین تپه مزبور است. رمبراند که گویی حوصله اش از جزئیات پیشین سررفته بود، بیشترین بخش آن را با ضربات سخت و رو به پائین سوزن گراوورسازیش حذف کرد تا آنکه به نظر میرسد آنچه به توفانی از خطوط سیاه شباهت دارد از آسمان به زمین میبارد، و بخشی از صحنه را برفراز سر مصلوبان روشن نگاه داشتهاست. در اینجا آشکارا اثبات میشود که رمبراند میخواسته بگوید که «کل داستان کتاب مقدس، برای آن است که آدمی را به سوی صلیب هدایت کند».
هنر رمبراند در آخرین سالهای زندگیش، عملاً از سوی معاصرانش پذیرفته نمیشد، هرچند گاهگاه مأموریتهای مهمی چون کشیدن تابلوی '''سران صنف پارچه فروش''' نیز به وی واگذار میشد. هنر رمبراند در این سالها بسیار شخصی و بسیار خودمدارانه بود؛ بسیاری از هنرشناسان، مانند '''بالدینوتچی''' [[زندگی نامه]] نویس ایتالیایی، معتقد بودند که رمبراند نقاش بی ذوقی بودکه به شکلهای زشت توجه داشت و رنگ را از یاد برده بود. این پیشداوری تا [[سده نوزدهم]] نیز به اعتبار خود باقی بود، تا آنکه در این دوره نبوغش مورد تأیید و تصدیق قرار گرفت. امروزه او به عنوان یکی از بزرگترین استادان سنت نقاشی و گراورسازی، نقاشی پرتوان، و مفسر بی مانند مفاهیم پروتستانی '''کتاب مقدس''' شناخته میشود. در روزگار ما، او الگویی برای هنرمند معاصر، و استادی منزوی و شجاع تلقی میشود که راه خویش را بدون ترس از سوء تفاهمهایی که احتمالاً
[[پرونده:Rembrandt_Harmensz._van_Rijn_013.jpg|بندانگشتی|راست|300px|[[ارسطو در کنار مجسمه نیم تنه هومر]], ۱۶۵۳.]]
|