ملکشاه دوم: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
ابرابزار |
||
خط ۱:
'''سلطان مسعود بن محمد ملکشاه''' قبل از مرگش سلطان '''ملکشاه''' رابه ولیعهدی خودش انتخاب کرده بود.<ref name=":
== شمهای از صفات سلطان ملکشاه بن محمود ==
سلطان معزالدین ابوالفتح ملکشاه بن محمود بن محمد به گفته [[رشید الدین فضلالله]] همدانی وپادشاهی بود با قدرت وشکوت، قوی بازو
== حمله سلطان ملکشاه به اصفهان(۵۴۵ ه. ق) ==
سلطان ملکشاه در ربیعالاول ۵۴۵ ه. ق به اصفهان حمله کرد ودر آن شهر به غارت گلهها واموال مردم پرداخت واین مسئله باعث سلب آسایش، ترس ووحشت مردم ونا امنی درشهر شده بود ومردم به والی شهر که نجم الدین رشید بود از این اوضاع شکایت کردند واز او کمک خواستند و نجم الدین به سلطان مسعود نامه نوشت وازاو درخواست کمک کرد، [[مسعود بن محمد بن ملکشاه|سلطان مسعود]] شرف الدین گرد بازو وگروهی دیگراز سران را همراه سپاهی به کمک او فرستاد و وقتی به اصفهان رسیدند به تردد سلطان ملکشاه رفتند
== به تخت نشستن سلطان ملکشاه ==
سلطان معزالدین الوالفتح ملکشاه بن محمود بعد از مرگ عمویش سلطان مسعود که قبل از مرگش او را به ولیعهدی خود انتخاب کرده بود به پادشاهی رسید.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=سلجوقیان عراق(
== درگیرهای سلطان ملکشاه با خلیفه المقتفی ==
بعد از مرگ سلطان مسعود خلیفه المقتفی لامرالله تصمیم به ضبط اموال ودارایی سلطان مسعود ویاران و زیردستانش گرفت.<ref name=":
درهمین دوران سلطان ملکشاه سپاهی را به فرماندهی سالار کرد به حله فرستاد ومسعود بلال نیزبه آنها پیوست وبا آنها پیمان دوستی بست اما مسعود بلال پس از سرکوب سالار کرد خود برحله فرمان راند خلیفه پس از باخبرشدن از این ماجرا سپاهی را به فرماندهی عون الدین بن هبیرهٔ به حله فرستاد او دراین جنگ پیروز شد، مسعود بلال که دیگرصلاح نمیدید به حله برگرد سپاه خود را به سمت تکریت روانه کرد امت عون الدین هبیرهٔ بعد از پیروزی دراین جنگ دوسپاه به شهرهای کوفه و واسط فرستاد وآنها رانیز تسخیر کرد.<ref name=":
== پایان کار سلطان ملکشاه ==
سلطان ملکشاه که در رجب ۴۵۷ه. ق به سلطنت رسیده بود وبا کمک خاصبیک بن بلنگری، او چون دخالتی در امور مملکتی نداشت وبیشتر وقت خود راصرف سرگرمی با خدمتکاران وشرابخوارگی میگذراند.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=سلجوقنامه|نام خانوادگی=نیشابوری|نام=خواجه امام ظهیرالدین|ناشر=خاور|سال=
حاجب اوخاصبیک بن بلنگری که دارای نفوذ وقدرت زیادی بود وبیشتر امورسیاسی و مملکتی در دست اوبود ازجمله امیران امیرحسین جاندار بود را گرد هم آورد وبه آنها گفت: «این سلطان رستگار نخواهد بود وشایسته سروری نیست جاهلی مغرور است که درهمه کارها ناتوان میباشد. باده گساری از کار سلطنت اورا منصرف ساخته از بی سلیقگی به جای خرمای تروتازه به خرمای مانده قناعت میکند کار راست ودرست به عقیده من اینست که اورا عزل کنیم وبرادرش سلطان محمد رابه سلطنت برداریم».<ref name=":
آنها توافق کردند ومهمانی درخانه حسن جاندار ترتیب دادند سلطان ملکشاه را همراه با گردبازو دو خدمتکاردرگیر گرفتند ودربرجی درهمدان زندانی کردند اما سلطان ملکشاه با ساخت وپرداخت کردن با یکی از نگهبانان واز برجی که درآن بود فرار کرد وبه سمت خوزستان رفت.<ref name=":
== درگیری سلطان ملکشاه وبرادرش محمد ==
سلطان ملکشاه بعد از فرار از همدان به سمت خوزستان رفت ودرخوزستان به نزد خواهرش گوهرنسب رفت که او هدایا واموال زیادی را به او داد تا بتواند سپاهی جمع کند وبه سمت اصفهان برود. سلطان محمد از این لشکرکشی برادرش باخبرشد واتابک ایاز را برای مقابله با سلطان ملکشاه فرستاد اما درنهایت سلطان ملکشاه نتوانست درمقابل سپاه برادرش مقاومت کند واو درذی العقده سال ۵۴۷ از حکومت خلع شده وبه جای برادرش سلطان محمد به پادشاهی رسید<ref name=":
== شورش هواداران ملکشاه برسلطان مسعود درسال ۵۴۴ ه. ق ==
درسال ۵۴۴ ه. ق ملکشاه به همراه امیر بقش وطر نفای وابن دبیس به عراق رفته و با [[نامه نگاری]] از خلیفه نپذیرفت واین موضوع را به سلطان مسعود اطلاع داد وسلطان مسعود از ری به بغداد برای مقابله با مخالفینش رفت اما قبل از ورود سلطان مسعود به بغداد ملکشاه وهمدستانش از شهر خارج شده بودند.<ref name=":
== خاصبیک بن بلنگری به روایت ابن اثیر ==
او یک نوجوان ترکمان بود که به خدمت سلطان مسعود درآمد او احترام خاصی نزد سلطان مسعود داشت وتا جایی که این توجه واحترام بیش از حد سلطان مسعود موجب رنجش خاطر دیگر امرا شد واز سلطان مسعود خواستند که او را ازخود دور کند همچنین سلطان سنجربه سلطان مسعود گقته بود که اگرخاصبیک را ازخود دور نکند سلطنت را از او میگیرد، سلطان مسعود ابتدا راضی به جداکردن خاصبیک از خود نشد واین باعث آمدن [[سلطان سنجر]] به ری و معترض شده که سلطان مسعود با فرستادگانی نزد سلطان سنجر او را راضی کرد اما پس از مرگ سلطان مسعود خاصبیک ابن بلنگری همچنان مقام خود را حفظ کرد وحاجب سلطان ملکشاه وسلطان محمد بن محمود بود ودر این دوران نفوذ زیادی داشت تا جایی که سلطان ملکشاه را عزل وسلطان محمد را به جای وی گماشت اما پس از سلطان محمد دردومین روز سلطنتش خاصبیک وامیر ایرغدی معروف به شمله را نزد خود فراخواند اما شمله نزد سلطان نرفت وخاصبیک پس از حاضرشدن درنزد [[سلطان محمود]] دستگیر وکشته شد سلطان محمد اموال خاصبیک راضبط کرد وجسدش برخاک ماند تا سگها آن را خوردند.<ref name=":
== منابع ==
|